گفتگوی تفصیلی «نسیم» با استاد حسن عباسی – بخش اول
گفتگوی تفصیلی «نسیم» با استاد حسن عباسی – بخش اول
خبرگزاری نسیم - مهر94
ایده اداره کشور از مسیر سیاست خارجی و ارتباط با دولتهای ابر قدرت بویژه ایالت متحده آمریکا علی رغم تمام تعارضاتی که با نظریه انقلاب اسلامیو سیره فکری و عملی امام خمینی(ره) داشته و دارد، از دوران ابتدایی انقلاب اسلامیدر ذهن برخی سیاسیون و حتی مسئولین کشور وجود داشته است. این ایده یکبار در دولت موقت ارائه شد که همان موقع از سوی مردم و امام خمینی(ره) راه آن سد شد، بعدها در دوران سازندگی و با نظریات برآمده از اتاق فکر دولتهاشمیرفسنجانی این ایده پرورانده شد و در دولت اصلاحات به میدان عمل به صورت جدی وارد شد. ایده دولت اصلاحات در ابتدا با شعار تنش زدایی آغاز و سپس به نظریه گفتگوی تمدنهایی ختم شد که جمیع نتایج آن محور شرارت خواندن جمهوری اسلامی، حمله به کشورهای منطقه و تحت فشار گذاشتن بیش از پیش ایران در عرصه بین المللی بود.
پس از دولت اصلاحات، این ایده کم رنگ شد ولی در سال ۹۲ و با پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، مجددا به میدان عمل بازگشت. مذاکرات دوساله برای رسیدن به توافق هسته ای و رفت و آمدهای مکرر هیاتهای خارجی از مصادیق عملیات دولت در این عرصه است. در این زمان اما تذکرات رهبری معظم انقلاب در خصوص هوشیاری مردم و مسئولین در رابطه با تلاش آمریکا برای نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به کشور سطحی از یک مطالبه عمومیرا برای بررسی راههای نفوذ و سد کردن آن در میان مردم به وجود آمده است.
از اینرو بررسی ابعاد مختلف مساله نفوذ به انقلاب اسلامیبا توجه به ایده دولت در زمینه اداره کشور، در دستور کار رسانهها و مجموعههای مختلف قرار گرفته و خبرگزاری «نسیم» نیز در سلسله گفتگوهایی به بررسی دقیق این موضوع پرداخته است. حسن عباسی رئیس اندیشکده یقین و کارشناس مدیریت راهبردی و امنیت ملی از کسانی است که از سالها پیش در این زمینه تحقیق و بررسیهای گسترده ای را آغاز کرده و امروز نیز به صورت علمیبه مساله نفوذ ورود کرده است.
آنچه در ادامه میخوانید بخش اول از گفتگوی تفصیلی خبرنگاران «نسیم» با حسن عباسی بود و بخش دوم آن نیز در روزهای آینده در همین خبرگزاری منتشر خواهد شد.
*«نسیم»: در دو سالگی دولت به سر میبریم و مهمترین ایده دولت که حل مشکلات کشور از طریق سیاست خارجی بوده ظاهرا به سرانجام رسیده؛ اولاً این ایده دولت را چقدر کارآمد میدانید که از این روش بخواهند مشکلات و مسائل را حل کنند و دوماً تا الآن چقدر این عملکرد را موفق ارزیابی میکنید؟
حسن عباسی: مسئله اساسی این است که در جمهوری اسلامیبه عنوان کشوری که دارای یک وجه ایدئولوژیک قوی است و این وجه یک تعارض ذاتی، ماهوی و بنیادی با کاپیتالیسم و لیبرالیسم دارد، سیاست خارجی آن نمیتواند به اتفاق یا اتحاداستراتژیک با کشوری مثل آمریکا و اروپا بیانجامد.
** با غرب نمیتوانیم اتحادی داشته باشیم، تعاملمان تاکتیکی است
اگر هم تعاملی با ایالات متحده یا اتحادیه اروپا بتوان داشت تعامل تاکتیکی است چون ما در مبانی ایدئولوژیک جمهوری اسلامیدچار تعارضات بسیار بنیادی و ماهوی با غرب به ویژه در حیطههای لیبرالیسم و کاپیتالیسم هستیم، پس ما نمیتوانیم اتفاق یا اتحاد با غرب داشته باشیم؛ نهایتاً یک جنبههای تاکتیکی را میتوانیم بر بتابیم و در غیر اینصورت یعنی برای اتحاد استراتژیک یا ما باید از تفکر ایدئولوژیکمان دست برداریم یا غرب از تفکر لیبرالیستی و کاپیتالیستی خود.
** میخواهند ملت ایران را از راهی که انتخاب کردند پشیمان کنند
از این منظر اصل این نگاه که ما با جهان تنشزدایی کنیم غلط است چون ما تنش ایجاد نکردهایم؛ مردم ایران با انقلاب به استقلال رسیدند و در اثر آن منفعت بعضی زورگویان و قدرتطلبان کاهش پیدا کرد و لذا تقابل این قدرتها با جمهوری اسلامیآغاز شد. از اینرو این زورگویان میخواهند کاری کنند تا مردم ما را پشیمان کنند از اینکه شما چرا راه متفاوتی از ما غربیها را پذیرفتید!
آنها میخواهند ارزشهایشان را به مردم ایران تحمیل کنند و چهار کلید واژه دموکراسی، حقوق بشر، جامعه مدنی و لیبرالیسم را به عنوان مبنای ارزشهایشان تحمیل میکنند و اگر خلاف این باشد با همین خطکشی که برای این چهار مورد دارند بر سر دیگران میکوبند.
** طرح گفتگوی تمدنها شکست دیپلماسی دولت وقت بود
اما متاسفانه یک زمانی در دوره دوم خرداد میگفتند که ما میخواهیم با جهان تنشزدایی کنیم، انگار که ما با جهان تنش ایجاد کردیم و انگار ما رفتیم زیر گوش ایالات متحده پایگاه نظامیزدیم و انگار ما برای تغییر حکومت در ایالات متحده کارهایی کردیم و حالا میخواهیم تنشزدایی کنیم و پایگاههایمان را از پیرامون آمریکا برداریم و مواردی از این دست مطرح شد.
این اتفاق در دوره ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ مکررا بیان میشد که اوجش در ۱۳۸۰ تحت عنوان گفتگوی تمدنها از سوی دولت شکل گرفت که البته شکست خورد. در واقع گفتگوی تمدنها یک شکست فاحش دیپلماسی دولت وقت بود، این ایده در آن سال در سازمان ملل به رأی گذاشته شد و ۱۵۰ کشور آن را پذیرفتند و سال ۱۳۸۰ شمسی یا همان ۲۰۰۱ میلادی به عنوان سال گفتگوی تمدنها شناخته شد، اما با این حال در همان سال واقعه ۱۱ سپتامبر رخ داد و ایالات متحده همان سال جنگ تمدنها را شروع کرد و فجایع بزرگی را رقم زد.
پس تجربهای که داریم این است که ما تنش ایجاد نکردیم که بخواهیم تنشزدایی کنیم، تنشزدایی را از طرف کسی باید ببینیم که با ما تنش ایجاد کرده و انقلاب ما را بر نمیتابد و همچنان بعد از ۳۷ سال سیاست تغییر حکومت را دارد و همچنان میخواهد بگوید شما باید از اصول، مبانی و ارزشهایتان فاصله بگیرید .
** سیاست تنش زدایی که از سال ۹۲ آغاز شده امروز شکست خود را نشان داده است
حالا با توجه به چنین پیشزمینهای میتوانیم بگوییم دور دوم سیاست تنش زدایی از ۱۳۹۲ آغاز شده و هم اکنون ادامه هم دارد. البته این سیاست تا الآن ناکارآمدی و شکست خودش را نشان داده به این معنا که مسئله مردم مسئله مذاکره با ایالات متحده و غرب نیست که با رقم خوردن آن، آن مشکلات رفع شود. مسئله مردم این بود که یک کلیدی در تلویزیون به مردم نشان داده شد و گفته شد که این، کلید حل مشکلات مردم است اما پس از دو سال غالب این مشکلات همچنان باقی است.
البته فلسفه این کلید هم بر میگردد به ۱۳۶۵ . در آن زمانها شهر فاو عراق به دست رزمندگان اسلام سقوط کرده بود و از پیروزیهای گسترده نظامیما آمریکا احساس کرده بود که با فشار نظامینمیتواند ایران را شکست بدهد بنابراین بهترین راه را بر ایجاد رابطه دیده بود.
لذا در چهارم خرداد ۱۳۶۵ یک هیأت آمریکایی ـ اسرائیلی وارد ایران میشود. آنها به همراه خود یک انجیل با امضاء ریگان (رئیس جمهور وقت آمریکا)، یک کلت، یک کیک و یک کلیدی را به عنوان نماد برای رابطه با ایران میآورند. رابطه ای که بعدها با بررسیهای دقیق تر و افشای اطلاعاتی از درون آمریکا مشخص شد که هدف از این سفر و ایجاد این تعامل براندازی جمهوری اسلامیایران بوده است.
آن افتضاح تاریخی بعدها به “کنتراگیت” موسوم و مشخص شد که دولت ریگان اساساً آن تعامل را برای نفوذ در درون ایران و برای پیگیری مسئله براندازی و فروپاشی از درون انجام داده بودند.
** پس از شکست ایران گیت، عده ای با اسرائیلیها وارد مذاکره شدند
اما بعد از شکست ایران گیت با دخالت امام(ره)، آن کلید حسرت بزرگی روی دل بعضی از جناحهای سیاسی کشور گذاشت، آنقدر که گروهی از سیاستمداران کشور که بخشی از فرماندهی جنگ را عهدهدار بودند و همزمان در مجلس هم مسئولیتهای کلیدی داشتند از پی آن کلید راه افتادند و سه چهار ماه بعد یعنی در ۸ شهریور ۱۳۶۵ با سفر به پاریس در مذاکرات مخفیانهای با آمریکاییها حضور پیدا کردند، مذاکراتی که البته بعدا معلوم شد تیم آمریکایی اسرائیلیهایی بوده اند که آمریکا را دور زده بودند و با ایران وارد مذاکره شده بودند.
** یدیعوت آحارونوت اولین بار بخشی از جریان سیاسی ایران را اعتدال گرا نامید
این مذاکرات در ۸ شهریور ۱۳۶۵ در هتلی در پاریس برگزار شد. چندی بعد اسرائیلیها این خبر را رسانه ای کردند و جهان را در جریان این مذاکره قرار دادند. در این میان اما “یدیعوت آحارنوت” که یک مجموعه رسانهای مربوط به پدرخانم مشاور نخست وزیر رژیم صهیونیستی است برای اولین بار از واژه ای خاص برای کسانی که از سوی ایران وارد مذاکره شده بودند استفاده کرد. یدیعوت آحارنوت در آن زمان گفت: تیم مذاکره کننده اسرائیلی در جریان مذاکرات پاریس با سیاسیون “اعتدال گرا”ی ایران مذاکره کرده است.
شما جریان اعتدالگرا یا ادبیات اعتدالگرایی را در دو سال اخیر میشنوید ولی “یدیعوت آحارنوت” و نشریات مربوطه در سال ۱۳۶۵ از این کلمه استفاده کردند، بعد هم در سال ۱۳۷۳ یعنی حدود ۲۱ سال پیش همان بخش انگلیسی “یدیعوت آحارنوت” که از عبری ترجمه میشود از کلمه ” moderate” به معنی “اعتدالگرا” و به معنی “نیروهای معتدل” برای بخشی از جریان سیاسی کشور استفاده کرد.
البته همین جریان همانهایی بودند که در مجلس شورای اسلامیهم در سالهای آخر دفاع مقدس جمعی را برای خودشان تشکیل داده بودند و اسم آن را “عقلا” گذاشته؛ یعنی بقیه و آنهایی که درگیر جنگ هستند، فرماندهان نظامیو انسانهای رشیدی که بخش عمدهای از آنها شهید شدهاند و دیگران فاقد عقلند و این چهار نفر در مجلس شورای اسلامیعقلا هستند و همین عقلا هم با رژیم صهیونیستی مذاکره کردند.
از طرفی ماجرایی هم در اواخر شهریور ۱۳۶۵ در اروپا و آمریکا اتفاق افتاد. برادر زاده یکی از همین گروه عقلا آن موقع در اروپا بود. آمریکاییها و اسرائیلیها او را شناسایی و به ایالات متحده منتقل کردند و در آنجا دو روز با وی مذاکره کردند و مسائلی را برای تعامل بررسی کردند.
در این میان امام(ره) که از این روندها ناراضی بودند دو ماه بعد دستور میدهند به یکی از این جماعت که توضیحاتی را برای مردم ارائه کند که وی در روز ۱۳ آبان ماجرای شش ماهه ارتباط با آمریکا را برای مردم توضیح میدهد و حسب الظاهر موضوع هم افشا میشود.
اما کلیدی که در ۱۳۹۲ مطرح شد همان کلیدی بود که این بار نه از سوی ایالات متحده بلکه از سوی ایران برای باز کردن قفل رابطه ایران و آمریکا مطرح شد، پیشفرض این مقامات مسئول در جمهوری اسلامیدر این جناح سیاسی این است که تمام مشکلات جمهوری اسلامیحتی تا مرحله آب خوردن مردم که رسماً از رسانهها اعلام شد منوط به رابطه با غرب و برداشتن تحریمها است. آنها معتقدند که ما باید روحیه ایدئولوژیک خود را کنار بگذاریم، به عبارتی دوره انقلاب اسلامیو انقلابی گری تمام شده و ما باید تعامل را جایگزین ایدئولوژی کنیم تاجایی که میتوان گفت این جریان سیاسی حتی تعامل با غرب را در سطح تاکتیکی و استراتژیکی مطرح نمیکنند بلکه نفی سطوح استراتژیکی خودمان را مطرح میکنند.
این پیشفرض مطرح شده از سوی این افراد را شما ملاحظه بفرمایید و بگویید آیا طرح این پیش فرض به همین مفهوم است یا خیر، این جریان میگوید اگر مردم ایران میخواهند مشکل آب خوردنشان حل بشود یا دریاچه ارومیه از شرایط امروز رها شود، معضل بیکاری درمان شود باید سراغ غرب و آمریکا برویم.
** پذیرفتن آمریکا به عنوان کدخدای جهان خطای استراتژیک بود
فرض این دوستان این است که ما میرویم با ایالات متحده رابطه برقرار میکنیم و حتی به جای اینکه برویم با ۵+۱ و با ۳ کشور تروئیکای اروپایی مذاکره کنیم میرویم مستقیماً با خود آمریکا یعنی کدخدا مسئله را مطرح میکنیم و مشکل را حل میکنیم!
البته خود مسئله پذیرش اینکه جهان کدخدا دارد یکی از اشتباهات فاحش استراتژیک بود، اینکه شما بپذیرید جهان کدخدایی دارد و شما قیومیت و ولایت آن را میپذیرید و در حل مشکلاتتان به کدخدا شکایت میبرید با ذات، آرمانها و اهداف انقلاب اسلامیاز اساس در تعارض است.
دقت کنید که این کدخدا، یعنی ایالات متحده، امروز بدترین وضعیت اقتصادی را در تاریخ خود دارد و هیچوقت در تاریخ آمریکا چنین وضعیت بغرنج اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و همچنین نظامیوجود نداشته است. آمریکا از جنگ جهانی دوم به این سو هیچ وقت از جهت قدرت نظامیاینقدر ضعیف شده نبوده است. آمریکا در جهان دیگر آن هژمونی و سیطره عظیم نظامیخود را مثل سابق ندارد، دلار آمریکا دیگر آن قدرت سابق را ندارد، ضریب نفوذ فرهنگی آنها نسبت به گذشته دیگر هژمونی ندارد و از نظر اجتماعی هم در ایالات متحده روزی نیست که یا مردم در مسئله نژاد پرستی در خیابان نریخته باشند. همین مساله جنبش ۹۹ درصدی و وال استریت یا گنگستریسمیکه از داخل فیلمهای سینماییشان به کف مدارس رسیده و روزانه اخباری میرسد که فرزند خانواده ای با خود اسلحه به مدرسه برده است و چند نفر را کشته است.
مهمترین شهر صنعتی آمریکا یعنی دیترویت دقیقاً همزمان با انتخابات ریاست جمهوری ایران، یعنی در خرداد و تیر ۱۳۹۲، شهر دیترویت که واجد سه کمپانی عظیم “کرایسلر” ، “فورد” و “جنرال موتورز” است، ورشکست میشود و یک میلیون و ۳۵۰ هزار نفر نیروی کار توانمندش از آنجا بیرون میروند و شهر ۲ میلیون نفری تبدیل به متروکه ای با ۶۰۰ هزار نفر جمعیت از فقرایی که آنجا ماندند میشود.
دیترویت امروز به یک نماد ورشکستگی کاپیتالیسم تبدیل شده است. دقیقاً همزمان با انتخابات ریاست جمهوری در ایران این اتفاق رخ داد و چند روز بعد از آن شهردار شهر دیترویت در مقابل دوربینهای تلویزیون اعلام ورشکستگی کرد. حال سوال اینجاست که چطور میشود در حالی که شهر دیترویت به عنوان مهمترین شهر صنعتی تولید خودرو در جهان اینگونه ورشکست شده است و به عبارتی یک اتفاق بزرگ تاریخی رخ داده است، آمریکا بتواند به ما کمک کند و ارتباط با او مشکلات ما را حل کند؟
چطور ممکن است ایالات متحده که ایالت میشیگانش اینطور از هم پاشیده قرار است بیاید از مجرای یک رابطه مشکلات مردم ما را حل کند؟ علاه بر این نکات دیگری هم هست که به این مساله اضافه میشود، اقتصاد امروز جهان ۵۷ تریلیون دلار بدهی دارد که از این مقدار نزدیک به ۱۹ تریلیون دلار آن یک تنه برای ایالات متحده است. این اعداد و ارقام یعنی الآن اقتصاد کره زمین ۱۰ تریلیون دلار بیش از درآمد سالانهاش بدهی دارد و عملاً اقتصاد کره زمین امروز ورشکست شده است.
شما میتوانید این آمار و نقشهها که از حدود ۲۰ سال پیش به صورت ریز و جزئی منتشر میشوند را به صورت آنلاین روی سایتهای مربوطه ببینید و بررسی کنید که سال به سال چگونه این بدهی در سطح اقتصاد جهانی افزایش یافته است.
**کشورهای بحران زده اقتصادی چهار هفته است پشت سر هم به تهران میآیند
نکته بعدی این است که رکود اقتصادی در اتحادیه اروپا از سال ۱۳۸۷ شروع شده و در طی این مدت ۸ ساله فروپاشی اقتصادی آنها جدی شده و روز به روز وضعیتش بدتر میشود. آلمان امروز مهمترین اقتصاد اروپاست ولی رشد تنها یک درصدی را تجربه میکند و به جز آلمان بقیه کشورهای اروپایی همه در رکودند. کشور یونان که به فلاکت افتاده و ۵ سال است با بیش از ۶ تریلیون دلار بدهی زیر بغلش را نگهداشته اند.
همینجا باید گفت که یونان و کشورهای مثل آن که دیگر دنبال سلاح اتمینبودند یا ولایت فقیه نداشته یا از حزب الله لبنان دفاع نکرده و علیه رژیم صهیونیستی شعار نداده بودند، روابطشان با غرب و آمریکا هم که در حد اعلا است، پس چرا بدین وضعیت دچار شده اند؟ این سئوالی است که هیچ مقام اجرائی در جمهوری اسلامیایران یا هیچ کدام از اقتصاددانان لیبرال در دانشگاههای ما نتوانسته اند به آن پاسخ بدهند. چرا ایتالیا، فرانسه، انگلیس،ایرلند، پرتغال یا اسپانیا دچار بحران اقتصادی هستند؟
اینها چون دچار بحران اقتصادی هستند الآن چهار هفته است پشت سر هم به تهران میآیند، البته نه اینکه بگویند چون شما دست از یک سری از مواضعتان برداشتید ما آمدیم مشکلات اقتصادی شما را حل کنیم. اینها خودشان الآن بحران اقتصادی دارند.
در غرب رسماً مسئلهشان این شده که چرا بازار بزرگ ایران را به دست چین، هند و کره جنوبی داده ایم؟ خب خودمان میرویم آنجا و این بازار با کشش ۵۵ میلیارد دلاری را در دست میگیریم. دقت کنید که فروش هر یک میلیارد دلار کالا صد هزار شغل ایجاد میکند، یعنی برای ۵۵ میلیارد دلار بازار ایران، حدود ۵ و نیم میلیون شغل میتواند ایجاد شود. حالا شما این شغلها را بین اعضای اتحادیه اروپا تقسیم کنید مثلا ۳۰۰ هزار شغل در آلمان، ۳۰۰ هزار تا در فرانسه، ۳۰۰ هزار تا انگلیس، ۱۰۰ هزار تا بلژیک و ۲۰۰ هزار تا در ایتالیا و .. ببینید چقدر از این کارخانههایی که اعتصاب میکنند و کارگرهایشان را اخراج میکنند بازیابی میشوند.
پس نتیجه میگیریم جریان سیاسی لیبرال یک آدرس غلطی به مردم داده که آقا ما ۳۶ سال گذشته تحریم بودیم و بدبخت شده ایم ولی همه جای دنیا به ویژه در آمریکا و اروپا اقتصاد گل و بلبلی وجود دارد.
نکته بعدی اینکه متاسفانه برخی تلاش میکنند مشکلات داخلی را منوط به ارتباط با قدرت خارجی، دشمن و قدرت او کنند، در حالی که ما نمیتوانیم با چنین کشورهایی پیوند استراتژیک داشته باشیم و نهایتا تعامل میتواند تاکتیکی باشد.زمانی که این دشمن خارجی را به عنوان منجی مردم معرفی و به آنها میگویید که حتی آب خوردن شما هم بستگی به این قدرت هژمون دارد اشتباه استراتژیکی مرتکب شده و نتیجهاش این میشود که در مذاکرات هر چرا که دارید مانند سوخت ۲۰ درصد، دهها هزار سانتریفیوژ روی میز میگذارید و صنعت خود را به یک سیستم اتمیمینیاتوریزه شده یعنی غنی سازی در حد سوخت ۳.۷ درصد آن هم در حد ۳۰۰ کیلو با تعداد محدودی سانتریفیوژ تبدیل میکنید. در مقابل بابت همین امر هم ابزار و بهانه ای برای ورود دشمن به عنوان نظارت برای دشمن در اختیار آنها قرار داده میشود.
مثال است که میگوید کسی خانهای فروخت و بعد یک میخی را در آن خانه باقی گذاشت و بابت آن میخ مدام میآمد و داخل این خانه سرکشی میکرد. الآن انرژی هستهای مینیاتوریزه شده ایران یک همچین حکمیدارد که بین ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر آنطوری که در قطعنامه ۲۲۳۱ و مفاد توافق وین آمده باید به ایران بفرستند که البته ما میدانیم این افراد مطلقاً جاسوس هستند و به مدت ۲۵ سال مسیر فعالیت هسته ای ایران از معادن تا سانتریفیوژ را تحت نظر میگیرند.
“دی سی دی سی” مرکز تبیین دکترینها در انگلیس و “ترند وان” مرکزی که مسائل مربوط به آینده شناسی را در اتحادیه اروپا انجام میدهد یا “ترودوک” مرکز تغییر دکترین در ایالات متحده، هر کدام از اینها برنامههای ۳۰ یا ۴۰ یا ۵۰ سال آینده را پیش بینی کرده اند که اگر به سایتهایشان سری بزنید میببینید که ۲۵ سال دیگر در جهانِ تکنولوژی چه خبر است؟
نکته سوم این است که به مردم بگوییم که مشکلات اقتصادی شما را ما با این مذاکرات حل میکنیم. مگر خود کشور هژمون یعنی آمریکا مشکلات اقتصادی خودش را میتواند حل کند؟ مگر اتحادیه اروپا ژاپن یا چین میتوانند حل کنند؟ در نقشهای که اکونومیست منتشر میکند آمریکای شمالی شامل آمریکا، کانادا و مکزیک به همراه کل اتحادیه اروپا به علاوه برزیل، چین، هند، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا دچار بحران اقتصادی هستند ولی بقیه کشورها در بحران نیستند، در مرحله تنش یا نهایتا تشنج هستند. که البته در این میان اقتصاد جمهوری اسلامیدر شرایط تنش قرار دارد و حتی در مرحله تشنج هم نیست.
یا حتی اگر محقق هم شود و پولی که دست دشمن داریم ازاد و وارد کشور شود، حالا این پول چقدر در اقتصاد ما تاثیر دارد؟ یا غربیها بخواهند وارد اقتصاد کشور شوند روند چگونه به پیش میرود و چه میشود؟ اگر قرار است بیگانه بیاید اولین اتفاقی که در اقتصاد کشور میافتد نابودی تولیدکنندگان داخلی است. وقتی در طول ۸، ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ سال کشور تحریم است، تلاش میکند همه مایحتاجش را خودش تولید کند حتی با کیفیت پایینتر ولی بالاخره تولید کرده و نیاز جامعه را رفع میکند، ولی وقتی کار به جایی رسید که شما جنسی را با قیمتی ارزانتر و با کیفیتی بالاتر از خارج وارد کنید، دیگر نمیصرفد که در داخل همان جنس را تولید نمایید. در این شرایط شاید کالاهای مرغوب، با کیفیت وارد بازار شوند اما به همان میزان تولید داخلی متضرر میشود چنانکه اگر وارد دبی یا کویت یا قطر شوید بهترین کالاهای خارجی را در بازارهایشان میبینید اما معنیاش این نیست که هیچوقت کشور امارات یا قطر یا کویت بتواند آن را تولید کنند!
غربیها میگویند شما بهترین کالاهای ما را استفاده کنید و نفت و پول و درآمدتان را به ما بدهید و ما بهترین کالاها را به شما میدهیم ولی سمت این اعتماد به نفس و خوداتکایی برای تولید نروید.
** تئوریسینهای دولت در نظریههای توسعه معتقد به اصل وابستگی هستند
حسن عباسی: تئوریسینهای دولت در نظریههای توسعه معتقد به اصل “وابستگی” هستند. آنها برنامه چهارم توسعه را در دولت دوم خرداد نوشتند اما کتاب مبانی نظری از بس منحط بود گردآوری شد و خمیر شد. این جریان معتقدند در جهان امروز دیگر اصل استقلال و خودکفایی معنی ندارد و باید وابسته بود و همه باید وابسته باشند.
**ترکیه و عربستان الگوی دولت یازدهم هستند
دولت امروز هم که الگویش در بعضی محورها کشور ترکیه و در بعضی از محورهای دیگر کشور عربستان است. این نظر در موثرین در دولت به خصوص شخصیت اصلی ای که ۲۰ سال گذشته مشاور اصلی رئیس جمهور بوده، یعنی آقای سریع القلم وجود دارد. آقای سریع القلم میگوید الگویی که این دولت باید دنبال کند چین، ترکیه و عربستان هستند. وی و برخی دیگر از مسئولین دولت بارها این نکته را گفتهاند که عربستان ۷۰۰ میلیارد دلار ذخایر ارزی دارد، عربستان به جای اینکه سر قضیه اسرائیل با غرب درگیر شود بیخیال شده و ذخایر ارزیاش را بالا برده است.
این آدرسی است که از دانشگاه شهید بهشتی برای کشور داده شد که الگوی مطلوب کشور عربستانی است که نه دمکراسی دارد نه دولتسازی و نه ملت سازی. کشوری است که بدوی زندگی میکند با پیشرفتهترین تکنولوژیها، ۷۰۰ میلیارد دلار ذخایر ارزی هم دارد. البته شما در هفته گذشته شنیدید که عربستان اولاً اوراق قرضه صادر کرده و ثانیاً کسری بودجه شدید دارد و ثالثاً با این بازی جنگ احمقانهای که با مردم یمن شروع کرد منابع خودش را نابود کرده است.
از طرفی شخص رئیس جمهور ۱۰ سال پیش در یک سخنرانی که در مجله راهبرد منتشر شد در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع (۱۳۸۴ سخنرانی شده و اول سال ۱۳۸۵ این متن منتشر شده) رسماً از الگوی چین دفاع میکند. در حالی که چین ایدئولوژیش را بی سر و صدا کنار گذاشت و رشد اقتصادی پیدا کرده است.
رشد اقتصادی که از دیرباز مد نظر این افراد در مجمع تشخیص مصلحت بوده و امروز هم مد نظر دولت هست هم همین است. این هدف از چه راهی محقق میشد؟ از دست برداشتن مواضع ایدئولوژیک در واقع پذیرفتن اصل وابستگی.
اما آیا واقعاً ترکیه که چنین مناسباتی دارد مشکل اقتصادیاش حل شده؟ ترکیه که در بدترین حالت چهار دهه گذشته خودش در قضیه “لیر” قرار دارد یا چین با رشد اقتصادی ۱۱ درصدی که امروز رسیده به ۶ درصد.
** تلاش برای واردات گندم، خودرو، هواپیما و بنزین پیروی از اصل وابستگی را در دولت مشخص میکند
الآن دولت در ۲ سال گذشته چهار نعل هر آنچه که در طول ۲۰ یا ۳۰ سال گذشته در بخش استقلال به دست امده بود همه را یکی یکی زیر پا گذاشته و از انها عبور میکند. وزیر جهاد کشاورزی چند بار در ۲ سال گذشته در تلویزیون گفته که نمیصرفد در داخل گندم تولید کنیم و باید وارد کنیم چون ما در ایران کمبود آب داریم لذا خیار و هندوانه و گندم نمیتوانیم تولید کنیم پس اصل وابستگی شکم مردم است.
از طرف دیگر هواپیمای ایران ۱۴۰ داخل تولید میشد که البته مشکلاتی هم داشت. بالاخره یک موقع مردم ما پیکان سوار میشوند و میگویند که ۴۰ سال است که خودمان آن را تولید میکنیم، پراید، سمند، و پژو سوار میشوند که هزار و یک مشکل دارد به کمپانی سایپا و ایران خودرو اعتراض وارد میکنیم اما بالاخره یک کار اشتغالی برای مردم خودمان ایجاد کرده و ضمناً یک پدیدهای است که در داخل مقداری بومیسازی شده است. اما این هواپیما نزدیک فرودگاه مهرآباد خورد زمین و تعدادی از هموطنان ما کشته شدند و همان موقع فریاد همین آقایان در قالب مدافع حقوق مردم بلند شد که چرا مردم ما باید سوار یک همچین هواپیماهایی شوند و شرایطی را ایجاد کردند که آن هواپیما را جمع کنند تا دیگر ما دنبال تولید هواپیما در داخل نباشیم و برویم به سمت وارد کردن هواپیما. پس اصل وابستگی از وزارت جهاد کشاورزی به اصل وابستگی در وزارت راه و شهرسازی هم رسید.
مرحله سوم مسئله بنزین بود، یک دفعه سازمان حفاظت از محیط زیست آمد فریاد زد که بنزینی که در ایران تولید میشود برای مردم خطرناک است باید برویم بنزین یورو ۴ بیاوریم و بنزین تولید داخل را متوقف کردند و مبتنی بر اصل وابستگی رفتند بنزین آوردند که وزیر اسبق نفت که در کمیسیون انرژی مجلس حضور دارد بارها آمد مصاحبه کرد و گفت در این بنزینی که آوردید این یورو و استانداردی که میگویید کجاست؟
یا اینکه کیفیت بد آن بنزین تولید پتروشیمیداخل و کیفیت خوب این بزنین خارجی که میگویید کجاست؟
علاوه بر این شاهدیم امروز در انرژی هسته ای هم بیان میشود که چین و آمریکا قرار است در تأسیسات اتمیاراک در نیروگاه آب سنگین اراک به ما کمک کند تا آنجا را بسازیم. خب ما مدل پیشرفتهتر را قبلاً خودمان ساخته بودیم .
لذا اگر تک تک وزارتخانهها را طی دو سال گذشته بررسی کنید غالبا به همین نتیجه میرسید که برنامه اکثر آنها بر مبنای وابستگی بوده است، آنها همگی به این سمت حرکت میکنند که بگویند استقلال در این زمان معنی ندارد و خودکفایی هم بی معنی است.
*«نسیم»: البته حمایت گفتمانی از این جریان توسط برخی کسانی که سابقه قابل توجهی در انقلاب داشته اند هم صورت میگیرد.
حسن عباسی: بله. به قول یک شخصی در مجمع تشخیص مصلحت تابو مذاکره با آمریکا شکست شد.کسی که قریب به ۴۰ سال در متن و در بین انقلابیون بوده امروز با افتخار این را میگوید.
بعد از این تابو شکنی حالا دیگر این جریان میگوید که ما اصلاً آمده بودیم برای همین کار! و مهم هم نیست که دستاورد اقتصادی و موارد دیگرش چیست.
چنانکه امروز هم این توافق نتیجه مثبتی برایش رقم نخورده است.باید بگویم که واقعاً اتفاق خاصی نیافتاده اگر که غیر از این بود شما باید به من میگفتید که چرا در بازار تهران دلار ۳ هزار و ۴۰۰ تومان است اگر وضع اقتصاد کشور خوب شده و اگر پس از توافق اتفاقات خاصی افتاده بازار شامهاش قوی است شامه بازار بسیار پرقدرت است چرا بازار واکنش به شرایط پسا توافق نشان نداد؟ چرا در بازار سکه و طلا و بازار ارز ما اتفاق قابل توجهی را شاهد نبودیم؟ این است که بالاخره باید چرخ زندگی مردم بچرخد والآن آرام آرام خود مردم دارند قضاوت میکنند که این اتفاق افتاد یا خیر.
** با رکود، تورم را کاهش داده اند
عملاً یک نکته را عرض میکنم شما وقتی دارید در یک جادهای یا خیابان با سرعت رانندگی میکنید و پایتان را از روی پدال گاز که بردارید دورسنج موتور آرام آرام افت میکند سنجش کیلومتر موتور هم عقربهاش آرام آرام به اصطلاح کاهش پیدا میکند و کم میشود، این تورم نقطه به نقطه که گفته شد و هی تکرار میشود که تورم نقطه به نقطه دارد کاهش پیدا میکند این هیچی نیست جز اینکه پا را از روی فرایند کار در کشور برداشتید و کشور دچار رکود شده و امروز کشور در یک رکود عجیبی به سر میبرد. مسکن دو سال است در رکود است، مسئولین مسکن در برنامههای تلویزیونی مانند برنامه پایش و… گفتند این رکود همچنان تا آخر سال ادامه دارد.
در صنعت خودرو و غیره که این رکود بیداد میکند، در صنایع کوچک هم رکود بیداد میکند، کشور دچار رکود است یعنی شما با رکود میتوانید تورم را کاهش دهید. اینکه گفته میشود تورم نقطه به نقطه کاهش پیدا کرده یعنی شرایط به گونهای رقم خورده که در اثر رکود اقتصادی تورمش کاهش پیدا کرده است. ساخت و سازها همه متوقف شده است به حدی که به افتتاحیههای هفته دولت نگاه کنید متوجه میشوید. باید بپرسیم کدام طرح ملی عمیقی بوده که دولت امسال یا سال گذشته افتتاح کرده باشد؟ در دو سه سال گذشته هر طرح اساسی که توسط دولت افتتاح شده همهاش توسط سپاه قبلاً ساخته شده بود، از راهآهن گلستان به ترکمنستان گرفته، جاده قم گرمسار همچنین، پارس جنوبی فاز چند و چندش که افتتاح شد ، تمام این موارد را قرارگاه خاتم سپاه ساخته و میسازد. استاندار محترم تهران هم میگوید مثلاً کمربندی جنوب تهران را داریم میدهیم قرارگاه خاتم بسازد حالا آنها را میگوییم پروژهها قبل بوده ولی پروژههای بعدش هم که همین است.
*«نسیم»: ابزار و شرایط ایجاد این فضا چیست؟ تبعات آن در اقتصاد و فرهنگ چیست؟
حسن عباسی: عملاً در دو سال گذشته مردم سرگرم مسئله مذاکرات شدند و مذاکرات بی جهت کش پیدا کرد. در ۲۲ ماه منتهی به توافق وین در تیرماه امسال، ۵۲ و نیم درصد لید خبری تمام رسانههای داخلی مربوط به مذاکرات بوده یعنی از نصف دو و نیم درصد بیشتر.
وقتی شما تمام فضای جامعه را به مسئله مذاکرات گره زدید و همه فعالیتهای کشور را بر این مساله متوقف کردید و یک فضای روانی ابتدایی به وجود آوردید که جامعه فکر میکند که بعد از آن قرار است یک اتفاقاتی بیفتد اما اتفاق خاصی روی نمیدهد دقیقا شرایطی مثل آدامسهای بادکنکی را ایجاد کرده اید. آدامسهای بادکنکی اولش خیلی شیرین است بعد از چند دقیقه فرد احساس میکند که فکش همینطوری دارد تکان میخورد و چیزی را که دارد میجود دیگر مزه ندارد.
مردم از چند ماه دیگر متوجه این قضایا خواهند شد به این معنی که آن مقدار تولید نیمبند و ضعیفی هم که در بخش خصوصی و در بخش دولتی با کیفیت متوسط و ضعیف که قبلاً انجام میشد تبدیل میشود به تجارت چون نمیصرفد شما بروید وامیبگیرید، سوله و تأسیساتی ایجاد کنید و ۲۰ نفر را سر کار ببرید و کالایی را تولید کنید، بعد مالیات و عوارض آن را هم بپردازید و بعد بیاورید بازار بفروشید.
از این به بعد صرفه بیشتر با این است که شما برند یک محصول خارجی را وارد کنید و اینجا فقط به فروش آن مبادرت نمایید. چند هزار کمپانی اروپایی و آمریکایی وجود دارد که هنوز در ایران نمایندگی ندارند. لذا حرکت تولید به سرعت در کشور به سمت تجارت و بازرگانی میرود و دیگر شما دور تولید را باید خط بکشید. فرد به جای اینکه کالا را تولید کند میرود مشابه آن با کیفیت بالاترش را تحت یک برند غربی وارد میکند و آن پتانسیل و نیرو و توانی که در فضای تحریم به صرف تولید شده بود را به سمت واردات میکشاند.
خطر دومیکه جامعه را تهدید میکند این است که ما به ازای این همه کالا و خرید آنها کاری در کشور صورت نپذیرفته است و در نتیجه فرهنگ مصرفگرایی افزایش مییابد. کارشناسان پیش بینی میکنند ضریب مصرف گرایی طی سال ۲۰۱۶ میلادی در ایران بالای ۵۰ درصد میرود و این ۵۰ درصدی که برآورد کردند یعنی تلاشهای ۲۰ یا ۲۵ سال گذشته را در مسئله خودکفایی در حوزههای مختلف نابود میکند.
منبع: دکترعباسی