ایران بازندهی جنگ اقتصادی در توافق هستهای
ایران بازندهی جنگ اقتصادی در توافق هستهای - علی نخعی زاده
تیتر یک - چه شد که غرب با ایران بر سر موضوع استراتژیکی چون «انرژی هستهای» به توافق رسید؟ غربی که مواجههاش با ایران در طول انقلاب، از جنس منازعات ایدئولوژیک بوده و اساس تقابل را در آنجا تعریف میکرده است. حال چه اتفاقی افتاده که این اختلاف و تقابل بنیانافکن برای غرب نادیده انگاشته و حق داشتن انرژی هستهای برای ایران به رسمیت شناخته شده است؟
اهمیت این سؤال از این حیث مطرح است که انرژی هستهای برای اسلام انقلابی در ایران یک امر صرفاً علمی و تکنولوژیک نبوده که هدفش ایجاد رفاه و آسایش عمومی باشد؛ بلکه اتفاقی بوده است که تولید قدرت ملی را در کشور ایجاد میکرد و امر استقلال را در نیازهای اساسی تأمین مینمود و در مجموع مزیت رقابتی را در سطح جهان برای کشور رقم میزده است؛ از این حیث، گسترش و ارتقای این صنعت باید عمق استراتژیک کشور محسوب میشد.
اما پاسخ سؤال فوق را در یک جمله میتوان اینگونه بیان کرد که، پذیرش ایران در ورود به زمین بازی جهانیسازی بهعنوان هدف مشترک دو طرف مذاکرهکننده و نتیجهی غایی اما پنهان مذاکرات بوده است که منجر به تحقق امر توافق شده.
این ادعا مبتنی بر این فرض است که هیچگاه قدرتهای مستکبر جهانی که روبهروی ایران در میز مذاکره بودهاند، سابقهی خیرخواهی برای هیچ کدام از ملتهای جهان را نداشتهاند و تنها هدفشان کسب قدرت و پیروزی در رقابت جهانی بوده است. برای اثبات این فرض هم باید به نزدیکترین شاهد نگاه کرد که شرایط فعلی آنهاست؛ یعنی کشورهای موسوم به ۱+۵ هماکنون بیش از چند هزار کلاهک اتمی دارند که میتوان با آنها چند بار کرهی زمین را به طور کامل نابود کرد، اما حقی برای ایران در داشتن تکنولوژی بومی هستهای قائل نبودهاند.
اعتقاد به «جهانیسازی» و «توسعه» از گرایش نسبت به ایجاد روابط بینالمللی حاصل میشود؛ اینکه کشورها در تعامل با یکدیگر میتوانند به توسعه و پیشرفت دست پیدا کنند؛ و این اعتقاد به عنوان یک پیشفرض قطعی در جهتگیریهای رئیس جمهور ایران قابل رؤیت است؛ چه در نطقهای انتخابات و چه در سخنرانیهای بعد از آن و حتا متون و مکتوبات علمی و ژورنالیستی وی، اصالت با تعاملات جهانی و بینالمللی بوده است. این اعتقاد را در جدیدترین بروز، میتوان در نامهی وی به رهبر معظم انقلاب دید که توافق موسوم به «برجام» را راهی رفتنی و امری شدنی در دیگر حوزهها نیز عنوان میکنند:
«…این توافق به خوبی نشان داد که ما میتوانیم در عین حفظ عزت کشور و با رعایت خطوط قرمز نظام، با قدرتهای جهانی وارد گفتگو شویم و با برخورداری از اعتماد به نفس مبتنی بر حقانیت مواضع و توانمندیهای دیپلماتیک، قدرتهای جهانی را به پذیرش مواضع منطقی خود ناگزیر سازیم… ۲۳ تیر ۱۳۹۴»
اما «جهانیسازی» یک زمین بازی است که دکترین آن «وابستگی» میباشد. این وابستگی یا به تعبیری وابستهسازی در نسبت با قدرتهای هژمون تعریف میشود؛ و جهان مسطح اساساً جهانی است که تمام کشورها راه و چاه خود را در نسبت با امر «توسعهیافتگی» تعریف کنند و برای رسیدن به توسعه، تعاملات خود را با صاحبان آن یعنی کشورهای استیلاگر، تنظیم مینمایند.
با این رویکرد در کشورداری، اتفاقی که برای ایران میافتد این است که اجرای «اقتصاد مقاومتی» و مقابلهی با «جنگ اقتصادی» منتفی میشود؛ چراکه اقتصاد مقاومتی در نسبت با محاصره و اشغال اقتصادی تعریف میگردد؛ این محاصره و اشغال یک بار در نظام معیشتی جامعه رقم میخورد که به غلط مصطلح «تحریم» خوانده میشود. و یک بار دیگر در نسبت با مقابلهی با قدرتهای استکباری؛ و با رویکرد مثبت نسبت به جهانیسازی، مقاومت اقتصادی نفی خواهد شد و محاصرهی اقتصادی انقلاب اسلامی به اشغال آن بدل خواهد شد؛ در این صورت دیگر «خودکفایی» و «استقلال اقتصادی» بیمعنا است؛ بنابراین «جهانیسازی» که با پذیرش مدارهای بینالمللی از جانب ایران رقم میخورد یعنی در کنترل غرب بودن و به معنی واگذاری میدان در «جنگ تمام عیار اقتصادی» میباشد. در اینجا مدعای نویسنده این است که هدف دو طرف ایرانی و غربیِ مذاکرهکننده پذیرش کامل ایران در واگذاری این میدان نبرد بوده است.
از اینرو جنگ نیمهسخت هستهای که تحت عنوان «مذاکره» از آن یاد میکردتد در بستر یک جنگ تمامعیار اقتصادی با مستکبران جهانی رقم خورده است. یک سوی این جنگ اقتصادی پذیرش امر «جهانیسازی به مثابهی غربیسازی جهان» و آغوش باز نظام بینالملل و سوی دیگر آن تشکیل «جبههی متحد مقاومت اسلامی» میباشد. پذیرش جهانیسازی و نظریات توسعه از حیث دِوِلوپمنت (یعنی جبههی مقابل) «اقتصاد تسلیم و سازش» را در جمهوری اسلامی رقم میزند. اما ورود به جبههی مقاومت، «محاصرهی اقتصادی» را ایجاد میکند که دکترین عملیاتی آن از جانب ایران «مقاومت اقتصادی» است.
اساساً در یک نظام تمدنی، پذیرش هر یک از این دو جبهه دو الگوی متمایز از یکدیگر را در ادارهی معیشت جامعه ایجاد میکنند؛ و از چه کسی پنهان است که نطفهی نظام جمهوری اسلامی در مقابلهی با الگوهای لیبرالیستی، نظام سلطه و اصول جهانیسازی شکل گرفته است؟! اما دولت ایران در توافق هستهای جبههی مقاومت را به نظام بینالملل واگذار کرد و عطای تمدن نوین اسلامی را به لقای آن بخشید؛ و آیا این یک خیانت نیست؟! در صورتی که دولت و مسئولین ایران میتوانستند گوش به فرمان امام جامعه در جهت صحیح اجرای امر اقتصاد مقاومتی در مواجههی با جبههی کفر در جنگ تمامعیار اقتصادی برآیند. اما این کار را نکردند و راه اصلاح جامعه را در ایجاد رابطه با غرب تعریف نمودند و مسئلهی روز کشور را در بازگشایی درهای کشور به روی غرب عنوان کردند.
در نهایت هم جامعهی ایرانی باید به این نکته توجه کند که با توجه به عودت دادن حل تمام مشکلات اقتصادی کشور توسط مسئولین دولت به ایجاد توافق هستهای با نظام بینالملل، تأثیر آن را در اقتصاد جامعه و سفرههایشان باید لمس کنند. از آن جایی که حل مشکل آب مصرفی کشور هم به مذاکرات بسته شده بود، باید از این پس قیمت زمین، مسکن، ماشین، مصالح ساختمانی، کالاهای تکنولوژیک، ملزومات خانگی مانند: فرش، مبلمان، یخچال و تلویزیون و…، کالاهای مصرفی خوارکی مانند برنج، روغن، گوشت مرغ، گوسفند و ماهی و… برای مصرفکننده بهطور نزولی و البته عیان رقم بخورد. تصویب و اجرای این توافق باید با کاهش قیمت این موارد و کالاهای دیگر، منجر به بهبود اوضاع معیشت مردم شود؛ چراکه یک الگوی معیشت مطلوب در سطح کلان باید امکان اصلاح اوضاع را در ریزترین سطوح جامعه داشته باشد.
در نتیجه میتوان گفت که با منطق مذکور و با توجه به روح حاکم بر مفاد توافق هستهای، از روز بعد از تصویب این توافق در مجلس شورای اسلامی، ایران به الگوهای لیبرالیستی جهانیسازی و توسعه پیوسته است و بهعنوان یک عضو رسمی در نظام سرمایهداری غربی قلمداد میشود.
منبع: کدآمایی