سلسله مباحث غرب شناسی - ۸
سلسله مباحث غرب شناسی -8 ؛ استاد حسن عباسی (+pdf)
فصلنامه مکاتبه و اندیشه
جنگهاى صد ساله
پس از جنگهاى صلیبى، جنگهاى صد ساله آغاز مىشود. جنگهاى صد ساله آخرین واقعه مهم سیاسى - اجتماعى قرون وسطى است. این مقطع از اهمیت خاصى برخوردار است، یعنى بر خلاف جنگهاى صلیبى که منازعات تمدنى بین دو حوزه فرهنگ اسلامى از یک سو و یهودى - مسیحى از سوى دیگر بود؛ این بار منازعه، درون تمدنى و درگیرىها بین تیرههاى مذهبى خود غرب بود. آخرین فرد کاپسیینها که در دوران جنگهاى صلیبى بر فرانسه و انگلستان حکومت مىکردند، پسر نداشت و نتوانست سلسله خودش را ادامه دهد.
وقتى در 1328 میلادى حکومت کاپسیینها منقرض شد، فرانسوىها حکومت و سلسله جدیدى به وجود آوردند به نام والوواها؛ اما ادوارد سوم که شاه انگلیس و تابع حکومت کاپسیینها بود، اعتراض کرد که حکومت باید به ما منتقل شود و حاکمیت بر تنه قاره اروپا را ما باید عهدهدار باشیم. مشکلى که انگلیس داشت دورى و جزیره بودنش بود؛ البته جزیره بودن انگلیس در بسیارى از مقاطع برایش امتیاز محسوب شده و در بعضى از موارد هم مشکلاتى را برایش رقم زده است. یکى از مشکلاتش همین بود که چون در صحنه و در مرکز نبود، نتوانست به عنوان رهبر اروپا قد علم کند.
از این مقطع بین ادوارد سوم پادشاه انگلیس و فرانسوىها جنگ و درگیرى و منازعه درون تمدنى آغاز شد. این جنگ صد سال طول کشید و پایان مخاصمه و متارکه نیز حدود سى سال با جنگ بین کاتولیکها و پروتستانها به طول انجامید.
پنج تن از شاهان فرانسوى این جنگ را تجربه کردهاند؛ طبیعتاً گاهى فرانسوىها پیروز مىشدند و گاهى هم انگلیسىها. درست در زمان شارل ششم، کشور فرانسه گرفتار ضعف و اغتشاش گسترده به علت طولانى شدن جنگ شد و در نتیجه مشکلات فرانسوىها گسترش جدیدى پیدا کرد و چون تنه اصلى خاک انگلیس از صحنه نبرد دور بود، بیشترین صدمه را فرانسوىها خوردند، لذا درگیرى به اغتشاش جدى در فرانسه انجامید. انگلیسىها جسارت خودشان را اضافه کردند و بخش قابل توجهى از فرانسه را اشغال کردند.
وقتى شارل ششم در 1422 از بین رفت در یک روز دو نفر ادعاى شاهى کردند، یکى از آنها به انگلیس وابسته بود و دیگرى فرانسوى و مستقل بود. چهرهاى در این مقطع به وجود آمد به نام «ژاندارک». دختر دلیرى که رهبرى سیاسى، نظامى و اجتماعى جنوب فرانسه را عهدهدار شد. مهمترین کار او این بود که شهر اُرلئان را از محاصره انگلیسىها خارج کرد، در آنجا شاه بعدى را به تخت نشاند و پس از آن براى آزاد سازى پاریس حرکت کرد. وى در پاریس شکست خورد و به دست مخالفان شاه جدید که خودش در به تخت نشاندن او نقش داشت اسیر شد و او را به انگلیسىها فروختند؛ انگلیسىها اول حکم زندانى و سپس حکم ارتداد او را صادر کردند و بعد هیزم بسیار زیادى در وسط میدان شهر تهیه کردند و ژاندارک را به آتش کشیدند. مىتوان گفت: سوزاندن او به عنوان یک چهره مرتد در واقع یک مقوله مذهبى است که نمود پیدا کرده است.
در جنگهاى صلیبى تیرههاى مذهبى انگلستان و آلمان و فرانسه در کنار هم بودند و در جنگ علیه تمدن اسلامى شرکت مىکردند؛ اما این بار به دلیل اختلافات سیاسى، اجتماعى و هم چنین مذهبى، این جنگها درون تمدنى گردید؛ یعنى ژاندارک در مقطعى در زندان ماند تا رهبران مذهبى بتوانند براى ارتداد او دلایلى ارائه کنند. سوزاندن ژاندارک از او چهرهاى افسانهاى ساخت و مردم فرانسه برانگیخته شدند و عناصر شارل هفتم را به چالش کشیدند و انگلیسىها را هم اخراج کردند. در این مقطع، مردم شورش کردند و انگلیسىها را از تنه اصلى خاک اروپا بیرون راندند و اوضاع کاملاً مساعد شد تا لوئى یازدهم به عنوان شاه ششم خاندان والووا از 1461 تا 1483 حکومت کند.
وى تلاش کرد ملوک الطوایفى را در فرانسه از بین ببرد. نظام ملوک الطوایفى، نظام تقریباً فئودالى[3] است؛ یعنى خانها و دوکها و کُنتهایى در یک منطقه محدود روستایى یا شهرى حکومت مىکردند، حتى براى خودشان نیروى مسلح داشتند؛ بعداً ملوک الطوایفى به یک بورژوازى[4] شهرى تغییر ماهیت داد، یعنى همان آدمى که در روستا خان بود و 80-70-60-50 روستا را تحت قیمومیت خود داشت، حالا فرزندانش را مىفرستاد شهر که درس بخوانند، فرزندان، دیگر به روستا نمىآمدند و در شهر شرکتى ایجاد مىکردند و افرادى را در اختیار مىگرفتند و این ثروت، از کارکرد روستایى به کارکرد شهرى تبدیل مىشد یعنى یک قدرت جزء شهرى به وجود مىآمد که اینها پایههاى بنیادى نظام بورژوازى شهرى را رقم مىزدند. در انتهاى قرون وسطى و ابتداى ورود به عصر جدید، (1481) قسطنطنیه سقوط مىکند و به دست مسلمین مىافتد و از اینجا به بعد قرون وسطى خاتمه پیدا مىکند. یکى از علائم و گزارههاى ورود به عصر جدید، تغییر اجتماعى از نظام ملوک الطوایفى به نظام اجتماعى بورژوازى است. سایر تغییراتى که در عصر رنسانس مىبینیم مربوط به حیطههاى دیگر است.
کشتار پروتستانها
در حیطه اجتماعى تغییر کلیدى و بنیادى دیگر، کشتار پروتستانها در زمان شارل نهم بود. وى که از 1560 تا 1576 حکومت کرد یک کودک 9 ساله بود و چون نمىتوانست حکومت کند، مادرش، کاترین که زن مقتدرى بود حکومت را عهدهدار شد. در این مقطع در روز 24 اوت 1572، حدود هشت هزار نفر مسیحى پروتستان توسط کاتولیکها قتل عام شدند. این واقعه شدت جنگهاى مذهبى را نشان مىدهد. (ما هنوز به مقوله کاتولیسم و پروتستانتیسم، ارتودوکسیسم نپرداختیم تا شدت درگیرىهاى مذهبى را نشان دهیم) مسیحىها در غرب اروپا به یاد بود این روز عیدى دارند به نام سَن باتلِمى. جنگهاى صد ساله به طور عمده بین کاتولیکها و پروتستانها بوده است ولى این کینهورزىها به قدرى عمق پیدا مىکند که هر روز در گوشهاى جنگ و خونریزى داریم. و اوج شدت آن را در عید سن باتلمى مىبینیم. شدت جنگها به قدرى زیاد بوده که حتى هانرى سوم که دو سال پس از شارل نهم روى کار آمده بود نیز قربانى مىشود و بدین ترتیب سلسله والوواها منقرض مىگردد.
هر چه در تاریخ یونان باستان و رم نگاه مىکنیم و وارد قرون وسطى مىشویم، آنچه خیلى اهمیت دارد این است که تاریخ این تمدن را هیچ وقت عارى از جنگ نمىبینیم.
همواره کشمکشها و زد و خوردها استمرار داشته و گویى تمدن غرب با جنگ عجین بوده است. نکته مهمى که باید به آن توجه داشت، این است که هیچ حوزه تمدنى این قدر به دیگران لشکرکشى نکرده و در درون خودش تاخت و تاز نداشته و به دیگران حمله نکرده است. در تمدن مصر، آمریکاى کهن، چین، هند و... چنین سابقهاى نداریم. به هر جهت، رویکرد نظامى تمدن غرب از ابتدا گسترده بوده و جنگ با تاریخ تمدن غرب همزادى داشته است.
عناصر تمدن شناس، اطلاق ویژهاى به قرون وسطى دارند آن هم قید عصر ایمان است، این کلمه خیلى معنا دارد یعنى قبل از آن، بشر غربى ایمان نداشته و بعد از آن هم ایمانش دستخوش تغییرات شده است. یعنى در قرون وسطى، ایمان شاخص است و حرف کلیدى را مىزند. همان گونه که ذکر شد جنگهاى میان تمدنى کاتولیسم یا پروتستانتیسم اساساً حکایت از این دارد که درگیرىها بر سر مقوله ایمان بوده و مؤلفه دین یکى از انگیزههاى درگیرى و نیل به قدرت بوده است.
اهمیت سیر تاریخى در بحث غربشناسى، داشتن یک تلقى عمومى از این است که قرون وسطى را با عنصر دین و مؤلفه ایمان باید شناخت. قبلاً ذکر نمودیم که پایه دینى تمدن غرب را یهودیت ساخته است. بعداً در عصر جدید شاهد خواهید بود که مؤلفه ایسمهاى مختلف از دل تورات بیرون مىآید و ذات فلسفى آنها به کلام یهودى برمىگردد؛ اما قبل از آن باید ببینیم اصول و عقاید مسیحیت چیست؛ زیرا بستر دینى مسیحیت غرب و غرب مسیحى بر دین یهود استوار است و خود یهود به دلایل مختلف از جمله نژادپرستى، قادر نیست بسط پیدا کند، به این معنا لازم بود براى رشد خود از طریق محمل عمومى دیگرى اقدام کند، یعنى دین دیگرى را حریم امنیتى خود کند و در بستر آن رشد نماید.
آنچه ما تحت عنوان غرب مسیحى مىشناسیم و حاشیه امنیتى دین یهود محسوب مىشود؛ بنیانهاى فکرى، فلسفى و دکترینال تمدن غرب، یهودى است. دین یهود شریعت و فقه دارد ولى دین مسیحیت ندارد. از این جهت مسیحیت در مؤلفههاى فقهى و شرعى خود به یهود وابسته است.
اصول دین مسیحیت
شناخت اصول دین مسیحى براى ما بسیار اهمیت دارد. وقتى از اسلام نام مىبریم، مىبینیم توحید، نبوت و معاد اصول اساسى آن است. در بین شیعیان دو اصل امامت و عدل نیز بر اینها اضافه مىشود. بین تشیع و تسنن همین دو اصلى که کم و زیاد مىشود یکباره جهت عملکرد این دو متفاوت مىگردد. اصل امامت در تشیع یک وحدت عمل اجتماعى را رقم مىزند که متأثر از آن 150 میلیون شیعه متحد مىگردند در حالى که 850 میلیون اهل سنت از چنین اتحادى برخوردار نیستند.
حال واقعاً اصول عقاید مسیحیت کدام است؟ وقتى مىگوییم فلانى مسیحى است، مؤلفههاى کلیدى اثرگذار و اثرپذیر در مسیحیت چیست؟ اصول عقاید مسیحیت با فاصله دویست و پنجاه تا سیصد سال پس از میلاد حضرت مسیح به وسیله کنستانتین اول، امپراتورى رم به تصویب رسید، یعنى وقتى کنستانتین اول پذیرفت که مسیحى شود، مسیحیت را به دین رسمى امپراتورى تبدیل کرد و اعلام نمود که همگان باید مسیحى شوند.
وى در سال 326 میلادى، مجلس بسیار بزرگى تشکیل داد و همه اسقفهاى مسیحى را جمع کرد و سرانجام تصمیمهاى نهایى در مورد مسیحیت آنجا گرفته شد؛ یعنى اصول دین مسیحیت آنجا تراشیده و تصویب شد. این اصول آن گونه که شما اصول دین خودمان را مىشناسید شفاف نیست؛ یعنى بیشتر شبیه یک آییننامه است که در هشت مؤلفه خلاصه مىشود. این هشت مؤلفه در شناخت غرب جدید بسیار حائز اهمیت است و مشکلاتى که در قرون وسطى بوده و اینکه چرا بشر غربى به دین مسیحیت پشت پا زده است را تبیین مىکند. در این جلسه، اسقفها حضرت مسیح را به نحو قاطعى به مقام الوهیت و مقام خدایى ارتقاء دادند و گفتند او همان خداست و اصول و عقاید مسیحى را با فرایندى متأثر از خدا بودن حضرت مسیح علیهالسلام به پایین دستهبندى کردند.
اصل اول: اولین اصلشان این است که کتب مقدس عهد عتیق و عهد جدید جملگى وحى و کلام خدا هستند و باید به آنها عمل کرد.
عهد عتیق، تورات و کتاب یهودىها است و کتب عهد جدید، انجیلهاى متفاوتى است که مىشناسید. یک فرد مسیحى باید به همه اینها معتقد باشد. این طور نیست که مثلاً کسى مسیحى باشد و کتاب یهودىها را قبول نداشته باشد.
اینها خیلى اهمیت دارد، ما فکر مىکنیم یهودىها فقط به تورات معتقدند، مسیحىها به انجیل و مسلمانها به قرآن؛ در حالى که اینگونه نیست، هر کس که مسیحى است باید به همه اینها با هم معتقد باشد و آنها را باور داشته باشد.
اصل دوم: دومین اصل این است که از ازل، الوهیت و خداییت را سه شخص با هم همزمان داشتهاند؛ این سه شخص عبارتند از: پدر، پسر و روح القدس. بر اساس این اصل مؤلفهاى براى اولین بار در نظام دینى بشر شکل پیدا مىکند به نام تثلیث (Trinity) یعنى مسیحیت از یک سو خداوند را واحد مىداند و از سوى دیگر براى ذات او سه جلوه (اقنوم) قائل است: 1. خداى پدر که خالق جهان است. 2. خداى پسر، که همان مسیح است. 3. خداى روح القدس که خداى فعال است و در دل بندگان حیات مىدمد.
در طول تاریخ، دوگانهپرستى یا چندگانه پرستى وجود داشته است، ولى اینها مذاهب خیلى خیلى قدیمى هستند.
یک نمونه از دوگانهپرستى یا ثنویّت، دین زرتشت است. زرتشتیان به خداى خیر و خداى شر معتقدند. نمونه دیگر دوگانه پرستى را در چین داریم: یِن و یانگ. یانگ عنصر مذکر بود و یِن عنصر مؤنث، یکى نماد شب و یکى نماد روز، یکى نماد خیر و یکى نماد شر، نماد خوبى و نماد بدى، نماد سفیدى و نماد سیاهى؛ اما از این مقطع به بعد، در نظام دینى بشر یک گزاره سه وجهى مىبینیم که تثلیث است و عبارتند از: پدر، پسر و روح القدس. افرادى مثل اِکهارت که عارف و فیلسوف قرن دوازدهم یا سیزدهم است، پدر، پسر و روح القدس را توجیه عرفانى و فلسفى مىکنند که منظور از پدر، پسر و روح القدس چیست؟ مىگویند صلیب نماد تثلیث نهادین شده (پدر، پسر و روحالقدس) در غرب است.
اصل سوم: سومین اصل این است که پسر (عیسى)، خداست و موقعى از لاهوت و عالم بالا تنزل کرده و بشر گردیده و به صورت عیسى در آمده است. آنها معتقدند که عیسى در شرایط ویژهاى ایثار کرده و از عالم لاهوت وارد عالم ناسوت شده و حیات خود را براى نجات نسل بشر از گناه، قربانى کرده است. خوب این گناه چیست؟ منظور از این گناه همان گناه اول و نخستین است. گناه اول این بود که حضرت آدم از درخت ممنوع خورد و خدا او و همسرش را از بهشت بیرون راند؛ لذا در کلام مسیحى انسان به دلیل گناه نخستین پدر و مادرش، همواره گناهکار است، پس لازم است حضرت مسیح به زمین بیاید و با قربانى کردن خود، انسان را از این گناه نجات دهد.
ما هرگز نمىتوانیم خودمان را جاى انسان غربى قرار دهیم. زاویه نگاه انسان غربى این است که گناهى مرتکب شده، که خیلى هم بىجا و بىمورد نبوده یعنى حق داشته که بداند و خدا معتقد بوده که نباید بداند. شیطان کمک کرده و انسان موفق شده از میوه درخت ممنوع بخورد و چشمش به علم باز شود. حالا شرایطى پدید آمده و متأثر از این شرایط، انسان، گناهکار قلمداد شده است. اینجا حضرت مسیح زمین مىآید و خودش را فدا مىکند تا این گناه را از انسان دور کند و وسایل غفران او را فراهم سازد. این وسایل غفران همان اعمال مسیحى است که در مذهب مسیح انجام مىشود. همان گونه که ما به توحید و معاد و سایر موارد، اعتقاد و باور قلبى داریم اینها هم به این گزارهها اعتقاد قلبى دارند.
اصل چهارم: چهارمین اصل این است که عیسى پس از مرگ به پا خواست و به آسمانها صعود نمود و موقعى که وى از آسمانها دوباره نزول نماید، رستاخیز مردگان صورت خواهد گرفت و جزاى اعمال آدمیان نصیبشان خواهد گردید. اصل چهارم مسیحىها همان مقوله مهدویت است؛ یعنى بالاخره شخصى به نام مهدى خواهد آمد تا بشر را نجات دهد. یهودىها به چنین شخصى مىگویند یوشع. البته ما معتقدیم عیسى برمىگردد ولى در رکاب حضرت حجت خواهد بود.
اصل پنجم: پنجمین اصل این است که پاپ نماینده خدا در روى زمین و مصون از اشتباه و خطاست. این مصون از اشتباه و خطا بودن، یک حریم امنیتى و هالهاى از قداست دور پاپ کشید که وى از نقد مبرّاء شد و خطرى که به وجود آمد این بود که در تعامل بین قیصر و پادشاهان با پاپ، کلیسا آرام آرام فاسد شد و چون کسى قدرت نداشت بگوید شما اشتباه مىکنید، به تدریج آنها در اشتباه و خطاى خود غوطهور شدند و زمینه براى فروپاشى مذهب در غرب آماده گردید. اگر اصول دین مسیحیت را آسیبشناسى کنیم، یکى از اشتباهات کلیدى همین جاست.
اصل ششم: اصل ششم مىگوید به غیر از پدر و اهریمن، عده زیادى از اولیاء و مقدسین مسیحى و ملائکه وجود دارند که باید به آنها هم ایمان داشت. مارى یا به تعبیرى مریم، مادر خداست و مانند یک شخصیت آسمانى در خور پرستش و تقدیس است. غیر از تندیس حضرت مسیح، مجسمه حضرت مریم را هم در کلیساها مىبینید که به تصویر کشیده شده است.
اصل هفتم: اصل هفتم معتقد است: کسى که به این اصول ایمان نداشته باشد، گمراه و مرتد و مهدورالدم است و باید کشته شود.
اصل هشتم: این اصل مىگوید: مظهر خارجى آیین مسیح، صلیب است. چون مسیح به صلیب کشیده شده، آن را مقدس ارزیابى مىکنند. یعنى وقتى شما اعلام مىکنید نماد عینى دین مسیح صلیب است، اگر به این نماد توهین کردید، مثل این است که به پرچم یک کشور توهین کردهاید، به همه ایدئولوژى و تاریخ و فرهنگ آنها توهین کردهاید. امروز وقتى نماد مسیحیت به چالش کشیده مىشود یعنى آن هفت اصل اول هم به چالش کشیده شده است.
همانگونه که در نظام مهندسى اجتماعى اسلام، فروعى داریم مانند نماز، روزه، حج، خمس، امربه معروف و نهى از منکر، تولى، تبرى و ... که اهمیت دارند و با زندگى روزمرّه ما عجین شدهاند؛ غربىها نیز علاوه بر اصول هشت گانه مذکور فروعى دارند که زندگى آنها را اداره مىکند. این فروع عبارتند از:
فروع دین مسیحیت
1. غسل تعمید.
2. تثبیت که همان سن تکلیف است که فرد به بلوغ مىرسد و وارد کلیسا مىشود و لازم است پس از آن اعمالى را انجام دهد.
3. عشاء ربانى: معتقدند در شب آخر زندگى، حضرت مسیح علیهالسلام قطعه نانى را تکه تکه کرد و گفت اینها تکههاى بدن من است و شرابى را به همه داد تا بنوشند و گفت این خون من است. اصطلاح نان و شراب، در ادبیات غرب بسیار به کار مىرود. معتقدند خوردن این نان و شراب باعث مىشود که انسان با خدا متحد شود.
4. توبه و اعتراف: انسان مسیحى بین خود و خدا واسطهاى دارد به نام کاردینال، اسقف و کشیش که نزد اینها مىرود و اعتراف مىکند. و بسته به نوع گناهى که مرتکب شده باید مبلغ خاصى را به حساب کلیسا بریزد. همین فرع چهارم یکى از دلایل پیدایش مکتب پروتستان در انتهاى قرون وسطى شد. یعنى وضع به گونهاى شده بود که توبهنامه مىفروختند. فرد گناهکار قیمت گناهان را مىپرسید و براساس مبلغى که هزینه آن گناه بود، توبه مىکرد. بر این اساس مبالغ هنگفتى در کلیساهاى سراسر دنیا جمع مىشد و به واتیکان منتقل مىگشت.
5. تشریفات محتضر: یعنى کسى را که مىخواهند اعدام کنند، کشیشى مىآورند تا تشریفات احتضار را به جا آورد و او را توبه دهد تا پاک وارد عالم دیگر شود.
6. ورود به کلیسا: انحصاری است و برای عموم نیست. تشریفاتی که برای راهبهها و داوطلبان ورود به کلیسا است و باید آن را رعایت کنند.
7. تشریفات ازدواج: هر کدام از مذاهب به روش خاصی مراسم ازدواج را برگزار میکنند.
منبع: تیتر یک
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/324772/%D9%85%D8%AC%D9%88%D8%B2-%D8%AA%D8%AC%D9%85%D8%B9-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%B9%D9%81%D8%A7%D9%81-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D8%B3%D9%86%D8%AF