مد و مدگرایی
سال 1384
بهتر است براى شروع بحث تعریفى از مُد و این که مد چگونه به وجود مى آید، ارائه دهید؟ آیا مد به یکباره به وجود مى آید یا تدریجى؟
mmmm
در خصوص مسائل مد گرایى و گزاره هایى از این دست باید این را در نظر داشت
که مد بازتاب و انعکاس لایه هاى زیرین فرهنگى جامعه است؛ یعنى وقتى فرهنگ
جامعه از یک عمق و غنایى برخوردار باشد و از یک دستمایه هاى فلسفى بهره
برد، بازتاب و انعکاس این دستمایه هاى فرهنگى در رو بناى جامعه به صورت
ظاهر تجلّى پیدامى کند. این تجلى در هر عصر و هر مقطع و هر دوره که عموماً
این دوره ها امروزه مقاطع ده ساله را در بر مى گیرد، تحقق مى یابد. این
رویکردها، نسبت به زیر ساختهاى فکرى و فلسفى جامعه که بازتابشان را به
صورت مد مى بینیم، جدیدند؛ ولى عمرى به درازاى زیر ساختهاى فکرى مردم
دارند. پس در واقع هیچگاه مد و پدیده هاى نو در ظاهر رفتار و گفتار و
کردار افراد دفعتاً بوجود نمى آیند، حتماً از ریشه خاصى نشأت مى گیرند که
آن ریشه در مبانى فلسفى جامعه وجود دارد و به عمق ها و لایه هاى زیرین
جامعه بر مى گردد. پس اگر بخواهیم انعکاس لایه هاى زیر ین فرهنگى جامعه را
علنى و شفاف و عریان ببینیم، در قالب مد خودش را نشان مى دهد. البته مد گاه
جعلى است و گاه اصیل و ریشه دار است؛ یعنى از لایه هاى زیرین جامعه و نشأت
گرفته است.اگر مد تقلیدى آگاهانه یا جاهلانه از گزاره هاى مربوط به مبانى
فکرى یک جامعه دیگر باشد، جعلى است و نوعى حرکت تقلیدى شمرده مى شود.
tttt
مُد را در چه حوزه ها و سطوح فرهنگى مى توان مشاهده کرد؟
mmmm
براى این که بهتر این شقوق مشخص بشود، باید بر گردیم به سطوح فرهنگى و
جوانبى که در حوزه سطوح فرهنگى مختلف مى توان این مدها را دید. ما در فرهنگ
خواص یا در فرهنگ نخبگان و نخبگان فرهنگى مسأله مد را مى بینیم؛ در حوزه
فرهنگ عوام، عوام الناس فرهنگى، هم مد را به یک شکل دیگرى مى بینیم؛ در
حوزه فرهنگ عمومى هم که حاصل جمع فرهنگ خواص و عوام محسوب مى شود، باز مد
را به صورت دیگرى مى بینیم. در فرهنگ خواص مسأله مدگرایى عمدتاً بر مى گردد
به پز روشنفکرى؛ چون حوزه فرهنگ خواص و نخبگان فرهنگى هر جامعه که قرار
است فرهنگ ساز باشند، عموماً سعى مى کنند در حوزه عقلانیت نوعى مد فرهنگى
را ارائه کنند. امروز به طور عمومى مسأله اى را که خیلى برجسته مى بینیم
پدیده تلقى هاى پست مدرن است؛ براى نمونه امروز ارزیابى هاى پست مدرن در
حوزه هنر و حوزه اندیشه و تلقى هاى پست مدرن از نظر دکوراسیون زندگى شخصى و
آداب و سلوک اجتماعى در یک فرد، این یک مد روشنفکرى است؛ مدى است که در پز
روشنفکرى خودش را نشان مى دهد، ولى به هر جهت مد است و طبیعتاً چون مسأله
پست مدرنیست مسأله ما نیست و از بیرون از جامعه نشأت گرفته در فرهنگ خواص
مد گرایى نخبگان فرهنگى ما این را بر مى تابد. در حوزه مطالعات زنان هم
تلقى هاى فمنیستى داشتن مد است. بدون این که بسیارى از کسانى که در حوزه
مدهاى فمنیستى رفتار فمنیستى را بر مى تابند بخواهند زیر ساختهاى اساسى و
فلسفى فمنیزم را ارزیابى کنند. شما وقتى نگاه مى کنید مى بینید اینها هم
در واقع چون موجى است در دنیا، مسأله فمنیزم به ویژه فمنیزم چپ و حتى
فمنیزم رادیکال این را بر مى تابند و اساسا در حوزه مسأله زنان مسائل مربوط
به زنان در رفتار اجتماعى شان گزاره هایى از فمنیزم که تلقى فلسفى خاصى در
تلقى هاى مدرن و مدرنیته محسوب مى شود، به عنوان یک مد در جامعه جارى و
سارى مى شود.
در حوزه محیط زیست به همین نسبت، در حوزه جنبش فالونیزم یا نهضت آزادى
خواهى مردان در مقابل فمنیزم باز به همین نسبت اخیرا در حوزه ترنس مدرنیزم،
به موازات پست مدرنیزم داشتن تلقى هاى این چنینى، عمدتاً چون که در سراسر
جهان غرب امروز این گزاره ها از نظر فرهنگى برجسته است و برتافته مى شود،
در جامعه ما هم با کمال تأسف مى بینیم که به عنوان یک مد روشنفکرى مد نظر
هست و سعى مى کنند اینها را جدى بگیرند و بربتابند. در حوزه فرهنگ عوام در
مقابل فرهنگ خواص، در حوزه فرهنگ توده اى در مقابل فرهنگ نخبگان یا حوزه
ماسکالچر و فرهنگ انبوه هم مسأله مدگرایى را به صورت عینى تر و برجسته تر
در سر و صورت و ظاهر رفتار افراد مى بینیم. متغیر فرهنگ خواص عقلانیت است و
متغیّر فرهنگ عوام هیجانات و احساسات است. آنچه به هیجانات و احساسات عوام
الناس در واقع دامن مى زند، گزاره هایى است که از سوى شاخص هایى که مد را
ترویج مى دهند مثل هنر پیشگان، خوانندگان موسیقى هاى جاز و راک و پاپ و حتى
ورزشکاران رقم مى خورد و دامن زده مى شود. مى بینیم در نشریات زرد، در
نظام سینمایى که عمدتاً طعنه مى زند و نشأت مى گیرد از گزاره هاى هالیوود،
مؤلفه هایى که از سینماى هالیوود بر مى تابد و همچنین موسیقى منتج از این
حوزه به صورت جدى بر تافته مى شود. صورت ظاهرش را هم در نوع آرایش و سرو
وضع پسران و دختران و در نوع پوشش آنها مى توانیم ببینیم. وقتى به فرهنگ
عمومى مى رسیم که حاصل جمع فرهنگ خواص و عوام است، انعکاس این گونه مدگرایى
یعنى مدگرایى روشنفکرى و شبه روشنفکرى و مدگرایى لُمْپنى با هم ترکیب
مى شوند و چهره اى از اجتماعى ارائه مى کنند که شما در آن معجونى از
حوزه هاى خواص و عوام را مى بینید. در این عرصه گزاره هایى از شبه روشنفکرى
و لُمْپَنیزم تلفیق شده است. این واقعیت را امروزه مى توانیم به صورت
عمومى ببینیم.
tttt
همان طور که اشاره کردید مدگرایى ادوار مشخصى دارد، به نظر شما این ادوار به چه چیزى برمى گردد؟
mmmm
این ادوار به تحولات اجتماعى بر مى گردد و به جنبش هاى اجتماعى. فرض
بفرمایید جنبش دانشجویى دهه 60 فرانسه و جنبش هاى ضد جنگ ایالات متحده در
دهه 60تا80 تمام اینها دست به دست هم مى دهند و نگاه اعتراضى افرادى که در
این جنبش ها شرکت مى کنند، مدل لباس، مدل شعار، مدل موسیقى و مدل سرو وضع و
آرایشى را به ارمغان مى آورد که شما مى بینید حاصل جمع این مدها به مرور
در جهان انعکاس پیدا مى کند. فرض بفرمایید در حوزه روشنفکرى و شبه روشنفکرى
وقایع پس از جنبش دانشجویى دهه 1960 فرانسه در تمام کشورهایى که از
تلقى هاى چپ و سوسیالیستى مى خواستند نشأت بگیرند، به صورت یک پز روشنفکرى
در مجامع جهان سوم کپى بردارى شد بدون این که بدانند مبناى آن اعتراضات چه
بوده است.
همچنین در حوزه روشنفکرى، به ویژه تا زمان انقلاب اسلامى، عمدتا در دنیا
مرسوم و مد بود که ملتها از گزارهها و تلقى هاى مارکسیستى و چپ در
اعلاترین درجه بهره ببرند و به تعبیر مرحوم جلال آل احمد هر کس به درجه اى
از جوانى مى رسید و وارد فضاى نظام دانشگاهى مى شد سنگ در خانه او تلقى هاى
سوسیالیستى بود و ابتدا پاى خود را مى گذاشت روى سنگ مارکسیسم وارد حوزه
تلقى هاى مارکسیسمى مى شد و بعد روشنفکر و آنتلکتوال نامیده مى شد و از این
حوزه اعتراض هاى اجتماعى اش را آغاز مى کرد. پس موج هاى اجتماعى که مد
روشنفکرى را در حوزه فرهنگى نخبگان برمى تابد، بر مى گردد به این ادوار
تحولاتى که ایدئولوژى هاى مدرن در جوامع غرب رقم مى زد. در دهه هفتاد و
هشتاد میلادى هم تلقى هایى که با دیدگاه هایى در حوزه پست مدرنیست
دیدگاه هاى ژاکتریدا، فوکو، لیوتار و دیگران رقم خورد، یکباره به صورت موج
به سایر جوامع منتقل شد و در حوزه روشنفکرى استنباط و اقتباسى کاملاً
ناشیانه از آنها صورت گرفت؛ اما همین گزاره هارا وقتى وارد فضاى فرهنگ
عوام مى کنیم، آنجا ادوار را تقریبا 10 سال 10 سال مى گویند؛ یعنى اگر شما
در دهه هاى گذشته عنایت بفرمایید در دهه 60 میلادى جنبش بیتلیزم در امریکا
موضوعیت داشت، در دهه 70 میلادى جنبش هیپى ها و هیپیزم، در دهه 80 میلادى
مقوله پانک و و پانکیزم، در دهه 90 میلادى مقوله رپ و رپیزم. ما قرن بیستم
را با این چهار پنج موج اجتماعى در حوزه فرهنگ عوام دیدیم که طى شد و
طبیعتاً هر کدام از این حوزه ها نوع پوشش، نوع لباس و نوع آرایش و نوع مدل
مو و همچنین به طور عمومى نوع موسیقى خاص خودشان را برتافتند و به دنیا
تحمیل کردند. همه هم طبیعتاً از ایالات متحده نشأت مى گرفت. خوب ببینید
مسأله مسأله ایالات متحده بود؛ مثلاً تلقى پانکیزم یک جنبش اجتماعى بود که
در محله هارلم نیویورک رسم پیدا کرد. اتفاقا رپ هم باز با یک چنین مشتقاتى
از جنوب نیویورک از محلات فقیر نشین نیویورک رسم پیدا کرد. اما موسیقى
متفاوت اینها به مرور در مجامع جهان سومى در بین نوجوانان و جوانان جهان
سومى بسط و گسترش یافت. مدل کفش و آرایش و مدل لباس و مدل مو و حتى نوع
گویش آنها نیز گسترش پیدا کرد. شما اگر به گویش متفاوت جوانان و نوجوانانى
که متأثر از رپ، هوى متال، متالیکا، وَسْپ یا راس در دهه 90 میلادى در
همه دنیا و همچنین کشور خودمان توجه کنید، مى بینید یک نوع ادبیات
محاورهاى به خصوصى را ارائه مى کند. این ادبیات طبیعتاً در حوزه فرهنگ
کوچه و بازارى و فرهنگ عامیانه آن مردم تأثیرات دیر پایى خواهد گذاشت.
tttt
آیا همه مدهایى که در جامعه وجود دارد به جنبش هاى اجتماعى برمى گردد یا
مواردى هم هست که به علل دیگر بستگى دارد؟ در حقیقت سؤال این جا است که این
ادوار اجتماعى از چه عواملى تأثیر مى پذیرد؟
mmmm
طبیعتاً این مدگرایى و اقتباس از بیرون نه درحوزه روشنفکرى اش نتیجه مثبتى
داده و نه در حوزه فرهنگ عوام. این که یکباره یک فیلمى مثل تایتانیک در غرب
معروفیت و محبوبیت پیدا مى کند بى محابا در همه جهان از جمله جهان سوم و
در کشور خود ما هنر پیشه هاى فیلم شاخص مى شوند و افراد آن فیلم و نوع پوشش
و نوع آرایش کاراکترهاى فیلم این جا مبنا قرار مى گیرد، این دیگر بستگى به
آن موج هاى اجتماعى ندارد. این در واقع تأثیر خاصى است از یک فیلم که به
صورت تک مضراب موضوعیت پیدا مى کند. همین مسأله را شما ببرید در آرایش یک
ورزشکار. کافى است یک فوتبالیستى مثلا موهایش را ببافد، پس از مقطعى این
تبدیل به مد مى شود. پس اینها - در واقع عرض کردم - اقتباس هایى است که هم
در حوزه فرهنگ خواص و هم در حوزه فرهنگ عوام ناشیانه است؛ اقتباس
ناشیانه اى از بیرون مرزها هیچ کدام مبناى مناسب و بومى ندارد؛ براى نمونه
در F.B.I اداره تحقیقات فدرال امریکا که کنترل جنبش هاى اجتماعى در امریکا
را به عهده دارد، معاونتى وجود دارد به نام سوشال دیپوتى یا معاونت
اجتماعى. طبیعتاً امریکایى ها در مکتب سوم امنیتى قرار دارند؛ به این معنا
که در حوزه مکتب سوم امنیتى تلاششان بر این است که تهدید را تبیین کنند و
آن را به فرصت تبدیل کنند. اگر احیانا متأثر از فضایى که در اثر شکست هاى
پیاپى در ویتنام و در جاهاى دیگر به امریکا وارد شد جامعه احساس سرخوردگى
کرد و جنبش هاى ضد جنگ در امریکا موضوعیت یافت. این تشکلهاى دانشجویى و
جنبشهاى دانشجویى ضد جنگ، جنبشهاى دانش آموزى و کار گرى و غیره اگر در
نوع اعتراضشان به پوشش خاص، شعار خاص و موسیقى خاص دست یازیدند، اینها را
به عنوان یک مدل جهانى عرضه مى کنند. این امتیازها را مى گیرند و سریع به
موندیال، ژورنال و بوردا تبدیل مى کنند. شما کمپانى نایک(Nike) را ببینید.
این کمپانى بیشترین استفاده را از مد کفشهایى که در واقع پانکى ها از آن
بهره مى بردند، برد و مدلهاى متفاوتى در دنیا رقم زد. این ادوار اجتماعى
از تحولات آن جامعه متأثر است و در واقع بر مى گردد به زیر ساختهاى اساسى
آن جامعه، زیر ساختهاى فکرى آن جامعه و یک نوع انتقاد به شرایط فکرى و
فلسفى و موجودى آن جامعه است؛ براى نمونه اگر بخواهم عرض کنم، ببینید
ادّعاى مدرنیته این بود که با عقلانیت مقرّر است مشکلات بشر را حل کند؛ از
گزاره هاى اصلى مدرنیته و عقلانیت این بود که همه چیز باید از یک نگرش
سیستماتیک بهره برد، همه چیز کاملاً در چهار چوب تلقى هاى سیستمى بگنجد و
باید یک نظم و انضباط پولادین از جنس دیسیپلین و نه order در رفتار زندگى
اجتماعى انسان حاکم گردد.
tttt
چرا در مُدهاى جدید نوعى بى نظمى دیده مى شود؟ ریشه و زیرساخت این تفاوت و حقیقت این ساختارشکنى بین مدها و تفکر مدرنیته در چیست؟
mmmm
در ارتش مدرن که متأثر از همین عقلانیت بود، افرادى که در این ارتشها رژه
مى روند، کاملاً سرو وضع و پوششان هیکل و قد و قواره شان، تجهیزات و
تسلیحاتشان یک خط شاخص را دنبال مى کند؛ یعنى یک انضباط پولادین. همین خط
را شما در کارخانه مى بینید که کاملاً در خط تولید همین عقلانیت و نظم
رعایت شده و همین نظم و دیسیپلین را دارد. در موسیقى، موسیقى کلاسیک غرب،
آنچه از بتهوون، موتزارت، شوپن، چایکفسکى و دیگران مانده شما ببینید صدها
نفر یکباره در یک ارکستر بزرگ در حال نواختن هستند و آرشه ویولون آنها
وقتى با هم و هماهنگ حرکت مىکند کأنّه این یکنواختى و همطرازى آرشه ویولون
نوازندگان در واقع سرنیزه همان سربازان ارتش کلاسیک و ارتش مدرن است که
دارند رژه مى روند. این انضباط در ظاهر هنرمندهاى این ادوار هم هویدا است.
کاملاً کت و شلوارها مرتب، پاپیونها و کراواتها منظم و آرایش موها کاملاً
مشخص و مرتب و منظم است؛ اما وقتى مى بینیم عقلانیتى که قرار بود مدرنیته
با آن بشر را به سعادت برساند به بن بست مى رسد و این دیسیپلین افراطى خسته
مى کند انسان غربى را، در اعتراض به این تلقى فلسفى و دیسیپلین فولادین،
یکباره شما مى بیند در موسیقى جاز، راک و پاپ غربى و بلوز و سایر
گزاره هایشان، یک شلختگى و به هم ریختگى به خصوص وجود دارد. در پاپ
مى بینید که سرو وضع خواننده ها و سرو وضع نوازنده ها، سرو وضع کسانى که
مى رقصند در واقع کاملاً متفاوت از آن گزاره است. دیگر آن انضباطى که شما
در آن گزاره موسیقى کلاسیک غربى مى بینید نه در سازها هست و نه در سرو وضع
کسانى که این موسیقى را اجرا مى کنند و نه در کسانى که موسیقى را مى شنوند.
این جا دیگر مد کاملاً برعکس مى شود. این جا دیگر مد توده اى است، پاپ
است. موها کاملاً به هم ریخته است. از گزاره هاى تیفوسى به بعد استفاده
مى کنند. پوششها وقتى نگاه مى کنید شلوارها دیگر هماهنگ نیست. شلوارها
گشاد است تاجایى که از پاهادارد مى افتد، کفشها بى قواره و بزرگ،
پیراهنها گشاد و رو افتاده. تمام این موارد در واقع نوعى اعتراض، نوعى دهن
کجى و نوعى چهره معکوس همان نظم و دیسیپلین مقطع مدرن بود. این تلقى را
شمابه سادگى در ارزیابى پست مدرنیست ها مى بینید؛ یعنى مثلا شما به قطعاتى
که پینک فلوید اجرا مى کردند، به خصوص آنچه که در مجموع در فیلم «دیوار»
جمع بندى شد، اعتراض به همان نظم مدرن بود و بر هم زدن آن نظم. از این نظم
در کلاسها، این نظم و یکپارچگى در نظامى که مثل یک کارخانه مثل یک ارتش
همه چیز را یکدست ساماندهى و ارزیابى مى کند، این را به یک نسبت مى بینیم
که واکنش به او صورت مىگیرد و آن را به هم مى زند. حالا یک ساختار شکنى
مى بینیم در نوع پوشش و گویش و آن انضباط و مؤدب بودنى که قبلا تقدیس مى شد
در مدرنیته. حالا در شرایط پست مدرن ارزش نه در مؤدب بودن در گفتار نه در
آن مبادى آداب بودن، بلکه در شلختگى و در گونه اى پاپ زیستن و بى قاعده عمل
کردن وبدون دیسیپلین بودن است.
این یک زیر ساخت فلسفى را بر مى تافته که هم در مدرنیته و هم در
پست مدرنیته از یک مبانى دیگرى دارد خط مى گیرد. این مسأله یک جامعه دیگرى
است؛ ولى وقتى همین ها آن جا برتافته شد، وارد جامعه غریب هاى مثل جامعه ما
مى شود طبیعى است که جعلى است. یک مسائل دیگرى را بر مى تابد. از این منظر
وقتى ما نگاه مى کنیم، مى بینیم که کارکردها و ارزیابى ها و چارچوبها
تفاوت دارد. مد و مدگرایى در واقع نوعى نوگرایى است؛ یعنى ما نمى توانیم
بخواهیم که نسل بعدى مثل نسل فعلى و نسل قبلى پوششان، گویششان، و رفتارشان
خط و ربط داشته باشد.
tttt
ضرورت مدگرایى بومى یا بومىگرایى فرهنگى تا چه حد است و مدگرایى در حوزه فرهنگ خواص و عوام چگونه ماندگار خواهد شد؟
mmmm
امروز تلویزیون مى آید. ممکن است نسل قبلى از گزاره هاى فرهنگى، گزاره هاى
این چنینى مثل تلویزیون، محروم بوده. امروز اینترنت مى آید، امروز نظام
ارتباط گستردهاى وجود دارد، هر نسلى - فرزند زمان خویشتن را اگر بخواهیم
تلقى کنیم - در زمان خودش از مدلها ومؤلفههاى عصرخودش بهره مىبرد. در
مقطعى ساواک براى مواجهه با مدگرایى که آن موقع الویس پریسلى در حوزه جاز،
راک و پاپ رقم زده بود و شاخص شده بود، براى این که بتواند یک مقدارى آن
فضا را تلطیف کند، نوعى فرهنگ، نوعى مدگرایى وابسته به لایههاى زیرین
اجتماع خودمان پدید آورد، معاونت اجتماعى ساواک به بعضى از کارگردانهاى
شاخص آن روز سفارش داده بود که خوب شما شاخص آن تلقى و ارزیابى را در
فیلمهایى مثل قیصر، مىبینید؛ یعنى نوع ادبیات مربوط به کوچه بازار جنوب
شهر تهران. افرادى که داش مشدى بودند، اصطلاحاً افرادى که کلاه شاپو به
خصوص، کتهایى که روى دوششان بود، تسبیحهایى که دانه درشت بودند، نوع
ادبیات لوتى مسلک، این مسأله آن روز اجتماع ما در دهه 40 و 50 بود. کسانى
که از روستاها مىآمدند به شهرها در فرایند مدرنیزاسیونى که حکومت پهلوى
داشت ایجاد مىکرد، برمىتافت چنین رویکردى را. لذا یک مواجهه بومى که توسط
دستگاه امنیتى کشور متأثر از آنچه که معاونت اجتماعى F.B.I براى جهان رقم
زده بود، معاون اجتماعى دستگاه اطلاعات و امنیت کشور هم در آن مقطع براى
مواجهه با این مسأله بعضى از کارگردانهاى آن روز رابه این سمت سوق داد و
تا حدودى هم در این الگو سازى و در این مدگرایى و مدسازى مؤثر بود. شما
هنوز هم بعد از گذشت بیش از 30 سال و 35 سال از آن زمان کفشهاى پاشنه تخم
مرغى، آن نوع ادبیات، دستمال ابریشمى دور مچ پیچاندن و آن گویش را همچنان
مىبینید که طبیعتاً حیات دارد.
پس ببینید ما در حوزه فرهنگ خواص و در حوزه فرهنگ عوام ضرورى است که
مدگرایى و نوگرایى هر نسل را در پوشش و گویش و رفتار بومى ببینیم. اگر جعلى
باشد - حتى اگر آن جا بهترین کارکرد را داشته باشد و بهترین توجیهات را
داشته باشد - از این جهت که فضا فضاى یکپارچگى جهانى و جهانى شدن فرهنگى در
اثر شرایط گلوبالیزه شدن حوزه فرهنگها است، این خیلى منطقى نیست. ضمن این
که حتى خود تلقىهاى پستمدرنیستها هم به بومىگرایى فرهنگى است در هر
حوزه. به طور عمومى، اگر به فرهنگ خواص جامعه نگاه کنیم، خواص جامعه ما،
روشنفکران ما و الیتهاى ما متأسفانه امروز دچار بحران هویّت هستند؛ یعنى
آنچه خودشان هستند و آنچه سعى مىکنند باشند دو چیز متفاوت است؛ به نوعى یک
ارزیابى فکرى عاریتى دارند و از این جهت دچار بحران هویت هستند. اگر قرار
است مدگرایى فکرى ما از لایههاى زیرین اجتماع برجسته بشود و به سمت بالا
بیاید، باید برچهرهها و عملکرد چهرههایى مثل سید مرتضى آوینى تأکید کنیم.
او کسى است که همه این نحلههارادر دوران جوانىاش کهنه مىکند. بعد وقتى
سراغ خودش مىآید، هویت خود را باز مىیابد. اگر محاسن مىگذارد، ریش
مىگذارد، نوع آرایش موهایش، نوع پوشش، نوع گویشش، یک گویش و پوشش و رفتار
روشنفکرى دینى است. من روشنفکرى را معادل آنتلکتوالیته براى تفکر مىبینم و
در حوزه تفکر دینى این را آزاداندیشى مىبینیم که در این فرد مصداق پیدا
مىکند؛ شخصیتى که از لایههاى زیرین فکرى و اعتقادى جامعه خودى و جامعه
ایرانى و مذهبى نشأت مىگیرد.
در حوزه مد گرایى فرهنگ تودهاى هم به همین نسبت اشاره کردم. اگر مثلا
قیصر و کاراکترهایى که در آن حوزه عمل مىشد، در حوزه فرهنگ تودهاى و
لمپنى مبنایى پیدا مىکند و ماندگار مىشود، به این دلیل است که از پایین
جامعه ایرانى رشد کرده و بالا آمده و ارتقا پیدا کرده است. لذا جعلى نیست،
دیرپا و ماندگار است.
tttt
در حوزه فرهنگ عمومى که تلفیق فرهنگ عوام و خواص را شاهد هستیم چه
نمونهاى را مىتوان گفت که مصداق آن در جامعه بروز پیدا کرده باشد؟
mmmm
در حوزه فرهنگ عمومى ما فقط به یک مقطع و یک نوع مدگرایى و نوگرایى در حوزه
مد مىتوانیم اشاره کنیم. جایى که تلفیق فرهنگ عوام و خواصمان رقم خورد.
آن هم در حوزه فرهنگ بسیجى است. شما ببینید که ما در طول 25 سال گذشته تنها
جایى که توانستیم نوعى مدگرایى خاص و انحصارى از پوشش و گویش رقم بزنیم،
این مورد فقط در حوزه تفکر بسیجى بود؛ تفکرى متأثر از شرایطى که جنگ رقم زد
و یک زیر ساخت فکرى، فقهى و فلسفى خاص را بر مىتافت. شما در این جا
مىبینید که پوشش بسیجىهاى زمان جنگ بعد از جنگ در پوشش افراد حزباللهى
کاملاً هویداست. از نوع محاسنشان، نوع آرایش موهایشان، نوع لباسى که
مىپوشند. همچنین وقتى ما این گزاره را برجسته مىکنیم و مىآییم مىبینیم
در گزاره گویشها، وقتى فرهنگ اصطلاحات جبهه جمع آورى مىشود، تقریباً
چندین جلد کتاب مىبینید که تکیه کلامهاى این حوزه فرهنگى در سطح فرهنگ
عمومى را گرد آورده است. هم خواص فرهنگى بسیجى یعنى یک استاد دانشگاه بسیجى
از آن تکیه کلامها استفاده مىکند و هم در حوزه فرهنگ عوام یک چهره عوام
از همان مد گویش و مد پوشش بهره مىبرد.
tttt
به چه دلیلى پس از پایان دفاع مقدس نتوانستیم در فرهنگسازى و تولید مد موفق باشیم؟
mmmm
متأسفانه دوره تولید نوگرایى و مدگرایى بومى مان در حوزه فرهنگى عمومى
محدود و منوط مىشود به دوران جنگ تحمیلى. بعد از جنگ - به دلیل پایان
یافتن و این که در دوران سازندگى دیگر از مدلهاى بومى اقتصاد دینى استفاده
نکردیم و دوران توسعه اقتصادى و توسعه فرهنگى و سیاسى بعد از دوم خرداد هم
باز مدلهاى فرهنگى و سیاسى که در کشور وارد شدند، فرهنگ لیبرالى مبتنى بر
تلورانس یا تسامح و تساهل و توسعه سیاسى مبتنى بر سیویل سوسایتى یاجامعه
مدنى بود؛ باز چون این مبانى، مبانى فکرى وارداتى بود، لذا هیچکدام اینها
یعنى نه دوران توسعه اقتصادى که مبتنى بر میکسد اِکانومى(mixed economy)
بود که باز وارداتى گفتیم و نه دوره سیاسى و فرهنگى از دوم خرداد به این سو
که اینها هم مبانى فکرى و فلسفى اش وارداتى بود - هیچ کدام از این
حوزههاى اقتصاد و سیاست نتوانست مدل مد گرایى در فرهنگ عمومى بومى را رقم
بزند. ما بدون استثنا بعد از انقلاب فقط مقطع جنگ تحمیلى راداریم که در آن
مقطع صاحبان تفکر بسیجى خود به خود به صورت یک مدلى از پوشش و گویش مىرسند
که دیر پا است و طبیعتاً شما کسانى را مىبینید که اصلاً در جنگ نبودند و
جنگ را درک نکردند؛ ولى با تشبث به نوع چفیهاى که به گردن حائل مىکنند و
نوع گفتارشان و نوع رفتارشان این را بر مىتابند.
البته ما اخیراً در فرهنگ نیروهاى ارزشى و آزاد اندیشان نوعى تلقىهاى
جدید که بسیار متفاوت است از متشرعین سنت گراى گذشته مىبینیم، این را در
اقبال جوانان امروزه به برخى از استادان دانشگاهها که ارزشى هستند و بعضى
از طلبهها و روحانیون جوان داریم مىبینیم. در حوزه فرهنگ تودهاى در تفکر
دینى هم خوب طبیعتا نمونه عمومى مدگرایى وجود دارد. ما در حوزه فرهنگ
تودهاى صاحبان تفکر دینى و متشرعین به طور عمده با آنچه که هیأتهاى
رزمندگان نامیده مىشود، روبهرو هستیم. الان آنچه درباره هیأتهاى مطرح
مىبینید، در حوزه فرهنگ تودهاى واکنش و مقابله و مواجهه است با تلقىهاى
از نوع جنس پاپ و جاز و راک در موسیقى که افرادى از بیرون مىگیرند. البته
من نمىخواهم مقایسه کنم عزادارىها و مجالس عزادارى را با نوعى از موسیقى؛
ولى خوب واقعاً همان گستره استقبال و انعکاسى که فرض بفرمایید در یک
استادیوم ورزشى از یک کنسرت جاز، پاپ و راک در غرب مىشود، مىبینید یک
چنین استقبال و گسترهاى از نظر جامعه آمارى مخاطب هم هیأتهاى رزمندگان
دارد منتهاى مراتب این دیگر رویکرد معنوى است که البته من یک مقدارى نگران
هستم. اگر فقط قرار باشد این روند در حوزه موسیقایى عزادارى بسط پیدا کند و
جنبه معرفتى پیدا نکند، ممکن است در واقع خود همین مدگرایى و نوگرایى در
حوزه فرهنگ تودهاى بچههاى ارزشى هم مخاطراتى در آینده براى ما در برداشته
باشد که به نوعى سلفى گرى و نوعى کوته نگرى برگردد و فقط یک نوع تخلیه
انرژى و تخلیه پتانسیل جوانانى باشد که در این مجلس شرکت مىکنند. لذا باید
براى این فکرى اندیشید. اشعار را باید در واقع عمیقتر و معنا دارتر کرد.
آن عزادارىها را - همانطور که تا این لحظه معرفتى بوده - معرفتىتر کرد و
همچنین سمت و سوى کار را جایى برد که اگر قرار است خوانندگان این ا شعار
از ملودىهاى موسیقى سنتى ایرانى و موسیقى اصیل ایرانى بهره ببرند، اینها
اساسا خودشان موسیقى را بشناسند و کپى دسته چندمى از بعضى از دستگاههاى
موسیقى اصیل ایرانى نباشد که این یک نوع آسیبشناسى در این حوزه محسوب
مىشود.
در حوزه فرهنگ خواص هم همین است. واقعاً متأثر از شخصیت و کاراکتر شهید
بهشتى، نوع روشنفکر و آزاد اندیش امروزى مان مىشود کسى که هم بسیجى است
مثل شهید آوینى، هم با حوزه فرهنگ تودهاى بسیجى ارتباط برقرار مىکند مثلا
در مجموعه سریال مستند روایت فتح، هم خودش به نوعى ترجمان آثار شهید مطهرى
و سایر گزارهها است و ابایى از این هم ندارد که برود مثلا سرکلاس
هایدگریستها یا پوپریستها بنشیند با اندیشههاى جدید هم آشنا بشود و
ببیند آنها حرفى براى گفتن دارند یا نه و اتفاقا بیاید براى دوربین، براى
سینما، تفسیرها و تحلیلهاى جدید بکند؛ دیگر نماند در شخصیت اینگمار برگمن
یا اورسن ولز و امثال کاراکترهایى که در این حوزهها هستند.
tttt
براى مدسازى بومى چه کارى باید صورت گیرد و مشکلات این مسیر کدامند؟
mmmm
طبیعتا مد سازى بومى برمىگردد به لایههاى زیرین هر اجتماع. ما یا باید
دست به ابتکار عمل در این زمینه بزنیم؛ در گویش نوعى مطلب جدید تولید کنیم و
در پوشش دست به ابتکار بزنیم. متأسف هستم که در طول سه چهار سال گذشته
بعضى از نهادهاى فرهنگى ارزشى که باید مرکز طراحى مد لباس، مد کفش، مد مو و
غیره داشته باشد، دارند یک مقدار مسامحه مىکنند. در حوزه گویش، مجموعه
برنامههاى طنزى که از شبکه سوم و از شبکه پنجم سیما پخش مىشود، در طول
3-4 سال گذشته اینها در هر مقطع 6 ماهه تعدادى از واژهها و مفاهیم را
وارد عرصه اجتماع مىکنند که به سرعت در حوزه فرهنگ تودهاى جارى و سارى
مىشود. یک مقدارى باید کار کردن روى اینها حساب شدهتر باشد. من بعید
مىدانم در این نوع گویشها و مدسازىهایى که در حوزه محاوره دارد صورت
مىگیرد، فرهنگستان زبان فارسى اشراف و نظارتى داشته باشد. باید مخاطراتى
که این گویشها ایجاد مىکند ارزیابى بشود. در ایالات متحده سالانه
لغتنامهها و دیکشنرىهاى جیبى کوچکى چاپ مىشود که مربوط به واژههاى سر
چهارراههاى هر کدام از شهرهاى اصلى ایالتهایشان است. فرض کنید در
میلواکى، دیترویت، شیکاگو، لوس آنجلس یا نیویورک جوانهااصطلاحاتى که سر
چهارراهها براى خودشان اختراع مىکنند و استفاده مىکنند. سال بعد توسط
مراکز فرهنگى مشخصى جمع آورى مىشود و در یک ویژه نامه هایى از این فرهنگ
لغات منتشر مىشود. ما هیچ مرکزى که متولى جمع آورى تکیه کلامها و
واژههاى اینچنینى باشد نداریم. من در سال 1377-78 یک امتحان کردم ببینم
حجم این مفاهیم چطورى است. در یک جامعه آمارى محدود در خیابان میر داماد،
خیابان ظفر، آفریقا و کوچههاى مشخص این منطقه از بعضى از نوجوانها و
جوانها خواستم تکیه کلامهاى تخصصى و اصلیشان را فهرست کنند و به من
بدهند، آنچه را بر دیوارها مىنویسند هم فهرست کنند و بدهند. بالاخره برون
رفتشان است، فرهنگ خلوتشان است، آن چیزى که از خودشان بیرون مىریزند. همین
را وقتى در میدان شوش تهران تا نازى آباد هم به تعدادى از نوجوانها دادم،
حجم واژههاى تخصصى که اینها سر چهارراهها به کار مىبردند و انحصارى آن
خیابانها و کوچهها بود، با واژههاى میرداماد نشینان و ظفرىها تفاوت
بسیار داشت؛ به گونهاى که احساس مىکردید دو کشور تعلق دارد.
بیش از سه چهارم کلماتى که بچههاى خیابان ظفر و میرداماد تا میدان محسنى و
از آن طرف تا خیابان آفریقا به کار مىبردند، از الفاظ انگلیسى بود؛
واژهها چه در حوزه فحشها و تکیه کلامهاى عمومى و چه در کلمات دوستانه از
الفاظ انگلیسى بود؛ به خصوص الفاظ انگلیسى با تلفظ آمریکایى؛ ولى در حوزه
مثلا جنوب شهر تهران الفاظى که بوى غیرت ملى بالاترى داشت و گزارههاى
اینچنینى. ببینید اینها در نوع گویش، ما باید مراکز بررسى مفاهیم
گویشهاى ملى در مناطق مختلفى شهر بزرگى مثل تهران و در استانهاى مختلف
داشته باشیم. ضمن این که باید مراکز طراحى مد لباس، طراحى مدل کفش و مدل
موى متفاوت داشته باشیم هم براى کسانى که واقعاً متشرع و هم براى کسانى که
بى تفاوتند، ولى نمىخواهند حتما از مدل و کفش بیگانه استفاده کنند.
من بعضى از مدلها را مىبینم که در کشور توزیع مىشود؛ ولى واقعاً بدون
فکر وارد مىشود و هیچ کس هم نیست رسیدگى کند. البته خوب تلاشهاى خوبى را
معاونت مراکز نیروى انتظامى، بخشهاى اطلاعات و بخشهایى در نیروى مقاومت
بسیج صورت دادند؛ اما بایستى عناصر فرهنگى، به ویژه ارشاد اسلامى و صدا و
سیما، جدىتر در این حوزه عمل کند. یک لکهاى بود که در سال 1368 به صورت
شب رنگ پشت ماشینها و پشت شیشه ماشینها نصب مىشد. قطرهاى بود پخش مىشد.
آن موقع نمىدانستند فردى که ایدز مىگیرد چه مدت طول مىکشد تا بیمارى
اوج بگیرد؛ اما متأسفانه از یک لکهاى استفاده مىکردند که روى ماشینها
نصب شود تا وقتى تصادفى صورت مىگیرد افراد بدانند راننده اتومبیل یا کسى
که در این اتومبیل بوده ایدز داشته و خونش آلوده است و افراد به وى دست
نزنند. این علامت نامأنوس قطره بزرگى بود که پخش شده بود روى کاپوت عقب
ماشینها و روى شیشههاى عقب. این را ما متأسفانه مىبینیم که در کشور ما
همه به عنوان یک وسیله تزئینى روى ماشینهایشان مىزنند. از این جهت ما
مىبینیم بعضى از گزاره هایى که به عنوان مد به کشور ما وارد مىشود، اصلاً
در محیط بومى خودش معنا و مفهومى دیگر دارد. به این معنا مانیتورینگ و
کنترل روند آنچه به عنوان مد وارد جامعه مىشود و تسرّى پیدامى کند و بعد
از مدتى تأثیر خودش را مىگذارد و مىرود، در کشور توسط هیچ مرجعى تبیین
نمىشود. با کمال تأسف امروزه در فرهنگ تودهاى سیتنیزم و شیطانگرایى و
شیطان پرستى با نوع گزارههاى مدرنش موضوعیت پیدا کرده است و بیش از 2/5 و
قریب 3 سال است که در کشور ما، به خصوص در تهران، موضوعیت دارد. نوجوانان و
جوانان ما در مدارس و دانشگاهها آن را مىشناسند. علائم این بر دیوارها
نصب و حک مىشود. پوشش این تسرّى پیدا مىکند و انتشاراتى در تهران ادبیات
موسیقایى اینها را پخش و منتشر مىکند و رسمیت پیدا مىکند. اما با کمال
تأسف مىبینید هیچ نوع مواجههاى براى پاسخ دادن به این موارد صورت
نمىگیرد. اگر ما مىگوییم ر پ نه، هوى متال نه، اگر مىگوییم سیتنیست نه،
پس یک مدلى باید به نوجوان بدهیم؛ یک گزارهاى را باید برایش بربتابیم. اگر
آن گویش رانمى خواهیم، یک گویش جدیدى در ادبیات محاوره باید بهش بدهیم.
همانطور که در موسیقى پاپ در کشور، شما مىبینید اعتراف همه کسانى که کار
پاپ مىکنند این است که موسیقى پاپ ما به مراتب از موسیقى پاپ لوس آنجلس
ضعیفتر است. اگر هم قرار است جایگزینى صورت بگیرد، آن کیفیتها باید مد
نظر باشد. خوب من خیلى متأسف هستم به خاطر اینکه آن شوراى فرهنگ عمومى
کشور برنامه مشخص مدون و معینى براى مواجه با این مسأله ندارد. لذا باز هم
باید دست به دامن نهادهاى اصولگرا شد؛ براى اینکه گویشهایى جدید را در
دههها مد کنند، پوششهاى جدیدى را در حوزه فرهنگ تودهاى مد کنند، وارد
صحنه بشوند و از درون لایههاى زیرین فرهنگى جامعه این را بسط بدهند. آن
مدگرایى و نوگرایى در عزادارىها واقعاً متفاوت شود؛ واقعاً ظرافت و زیبایى
عزادارى بوشهرىها، عزادارى اقوامى مثل لرها و دیگران، خیلى جدى باید روى
اینها مطالعات جدى کنیم و اینها را دامن بزنیم.
tttt
در حوزه مدگرایى خواص چگونه باید عمل کرد؟
mmmm
در حوزه مد گرایى خواص هم به همین نسبت - آنچه که منشور آزاداندیشى توسط
مقام معظم رهبرى در پاسخ به جمعى از فضلا و طلاب حوزه علمیه قم ارائه شد و
فرمودند بایستى در واقع با تحجر مواجهه صورت بگیرد و در این زمینه ما
آزاداندیشى را بسط بدهیم و دامن بزنیم. امروز ما بایستى مد جدیدى، نوع
جدیدى از ارتباط نخبگان اصولگرا در جامعه داشته باشیم. این اقبال را شما در
رسانههاى کشور و در مجامع دانشگاهى مىبینید که بین بعضى از روحانیان
جوان به ویژه بین بعضى از استادان دانشگاهها با جوانان ارتباط خوب و
ملموسى محقق شده است. اینها باید زیر ساختهاى فکرى و فلسفى نشأت بگیرد.
همین وضعیت در دانشگاه وجود دارد. در دانشگاههاى ما، در نظام رسانهاى ما
باید دهه به دهه یک بار موج اجتماعى جدیدى از حوزه فرهنگ نخبگانمان را در
بر بگیریم که با مبانى فکرى امروز و فردا آشنا باشند و بتوانند با نسل
آینده ارتباط برقرار کنند و الّا از روند پرشتاب تحولات در عرصه دانش و
رسانه جا مىمانیم. مد سخنرانى و مد برنامه رسانهاى ارائه کردن، مد شو
اجرا کردن، مد این موسیقى، مد ورزش و مد گزارههاى این چنینى از جاهاى دیگر
مىآید و بازار تقاضا را اشباع مىکند. لذا براى مسأله عرضه متأسفانه این
کار صورت نگرفته بود و این انتقاد عمدتا به دوستان ما برمى گردد که خیلى
این موارد را جدى نمىگیرند. لذا باید این تذکر و گوشزد را صورت بدهیم که
مقام معظم رهبرى شخصا عنایت ویژهاى به مسأله مد دارند و مد گرایى را جدى
برمىتابند؛ اما بومى. نه آن گونهاى که اول اشاره کردم عاریتى بلکه از
درون زیر ساختار فکرى و فلسفى خودمان بر تافته بشود.
tttt
به عنوان آخرین سؤال فرهنگ عمومى ما باید برگرفته از چه گزارههایى باشد؟
mmmm
در حوزه فرهنگ عمومى هم که حاصل جمع فرهنگ خواص و عوام بود، ما باید
مدگرایى را در حوزه فرهنگ عمومى با اقتباس از گزارههاى ائمه(ع) صورت
بدهیم؛ یعنى الگوى عوام و خواص ما معصومان (علیهم السلام) هستند. در این
زمینه ما کوتاهى کردیم و در معرفى معرفتى این بزرگواران، حداقلها را در
نظر گرفتیم. چه بسا بررسى زندگى اینها کدها و گزارهها را به ما ارائه کند
که بتوانیم با استفاده از آنها رفتار و سلوک اجتماعى را براى دهه هاى
متفاوت رقم بزنیم. جنگ تحمیلى و دفاع مقدس ما نمونه بسیار عالى و بارزى است
که نشان مىدهد اگر وارد یک پروسه اجتماعى از یک تحول جدى این چنینى
بشویم، به یقین مىتوانیم از دل آن نوع پوشش و نوع گویش جدیدى را به بار
بیاوریم. شما ببینید در جنگ تحمیلى نوع موسیقى خاص و ملودى خاصى که در
حوزه نوحه خوانى توسط جناب آقاى آهنگران، کویتى پور، فخرى، منصور ارضى و
دیگران ارائه شد، نوع موسیقاى جنگ، حماسى انحصارى بود؛ نوع پوشش انحصارى
بود؛ نوع گویش انحصارى بود. پس اگر ما مىتوانیم در جنگ مبتنى بر دین چنین
گزاره هایى بربتابیم، گزارههاى دیگر هم به همین نسبت. شاگردان مرحوم استاد
اوستا نقل مىکنند که یک بار - وقتى به دیدنش رفته بودند، قطعهاى را که
روى کاستى ضبط کرده بود، براى اینها پخش مىکند و مىگوید به این ملودى
گوش کنید. گوش مىکنند. قطعه معروف «مَمَد نبودى» ببینى را ایشان پخش
مىکند و مىگوید: کارى به این شعر نداشته باشید که ممکن است اشکال داشته
باشد. ببینید این ملودى چقدر زیبا است؛ یعنى حتى مىشود در این مسیرهاملودى
سازى کرد. این است که امروز اگر بجنبیم، باز دیر جنبیدیم. سریع باید به
صحنه بیاییم در حوزه مدگرایى بومى مبتنى بر مؤلفههاى دین جدىتر و سریعتر
عمل کنیم، هم در حوزه فرهنگ خواص و هم در حوزه فرهنگ عوام. در حوزه فرهنگ
عمومى بایستى دست به ابتکارات مبتنى بر آزاداندیشى بزنیم؛ اما از آن سو
گوشه چشمى هم به آنچه از بیرون وارد مىشود، داشته باشیم و مخاطرات آن را
بشناسیم.