جهان موازی و جهان متوالی
نشریه سینمارسانه - مرداد 1390 - شماره 437
بسم الله الرحمن الرحیم
* حسام الدین حائری زاده
جهان موازی و جهان متوالی
درآمدی بر مبانی انسان شناختی جهان موازی
اشاره:
بشری که خود را اسیر محدودیت های دنیا می بیند در جست و جوی رهیدن از آن می باشد. حال، اگر ایمان به غیب و آخرت داشته و جهان پس از دنیا را برتافته باشد، به خدا پناه می برد و امن و آسایش را در آنجا می یابد. اما انسانِ خودبنیاد که همه چیز را در چارچوب دنیا و ماده می بیند، تا کنون راهی بهتر از پناه بردن به عالم ذهنِ خود نیافته است. او با اصالت دادن به ذهنِ خودبنیاد، دنیایی دیگر و جهانی موازیِ جهان موجود برای خود می سازد. پس ریشه ی جهان موازی را باید در ذهن گرایی یافت.
جهان موازی سوبژکتیو
اُبژه یا عین اجمالا، به پدیده ای گفته می شود که مورد شناسایی قرار می گیرد و کسی که عمل شناختن را انجام داده و آن اُبژه را مورد شناسایی قرار می دهد ذهن به عنوان فاعل شناساست. بنابراین پدیده تا وقتی که بیرون ذهن انسان است ابژه و وقتی که روگرفتی از آن درون ذهن جاگرفت تبدیل به سوژه می شود. پس هر کس، در ذهن خود انبار عظیمی از سوژه ها را دارد. این سوژه ها می توانند ما به ازای بیرونی و عینی داشته باشند مانند میز، صندلی، کتاب و ... یا صرفا پرورده ی ذهن باشند مانند هیولا، مریخی ها، غول چراغ جادو، حیوان های انسان نما و ...
در دوگانگی بین عین و ذهن، وقتی انگاره های درون ذهن به عنوان سوژه، اصالت پیدا کنند «سوبژکتیویسم» رقم خورده است که در مقابل «اُبژکتیویسم» تعریف میشود. به این معنا که در سوبژکتیویسم، وجود پدیده هایی بیرون از ذهن انسان به عنوان اُبژه مساله نیستند، به عبارتی مهم نیست که چه پدیده هایی بیرون از ذهن انسان به صورت عینی وجود دارند، بلکه مهم این است که چه سوژه هایی درون ذهن انسان حاضر هستند. در سوبژکتیویسم انسان ها با اَعیان و اُبژه ها زندگی نمی کنند بلکه با ذهنیات و سوژه ها زندگی می کنند.
جهان واقعی و موجود که زندگی عادی و طبیعی انسان ها از بدو تولد در آن رقم می خورد جهانی اُبژکتیو و عینی است. در عین حال، انسان در فرایند پرورش ذهنی خود، می تواند جهان دیگری، متفاوت از جهان موجود را در ذهن خود سامان دهد. یعنی به درون ذهن خود فرو رفته و با سوژه های ذهنی خویش خانواده، گروه دوستان، شهر، کشور و جهانی را بسازد. به حرکت انسان از بیرون به درون، سیر اَنفسی گفته می شود. نوع خاصی از سیر انفسی، سیر انفسیِ ذهنی است. در این نوع سیر انفسی، انسان با اصالت دادن به ذهنِ خود، دنیاسازی ذهنی یا سوبژکتیو انجام می دهد. جهان موازی Parallel Universe تاکنون کامل ترین مصداقی بوده که بشر در این سیر انفسیِ خودمحور و ذهنی به آن رسیده است. جهان موازی، جهانی سوبژکتیو است که خود به عنوان یک سوژه درون ذهن انسان پدید آمده و عناصر آن جهان، سوژه هایی هستند که هر چه بیشتر باشند، جهان پیچیده تری را به وجود می آورند.
فیلم تلقین Inception ساخته ی کریستوفر نولان که نامزد اسکار اخیر بود از شاخص ترین آثار سینمایی در حوزه ی سوبژکتیویسم است. در این فیلم هر کس جهان ذهنی خود را می توانست داشته باشد. در این فیلم به خوبی نمایش داده شد که چگونه انسان ممکن است آن قدر در سوبژکتیویسم فرو رود که مرز دو جهان را گم کرده و در جهان ذهنی خویش اسیر شود؛ اتفاقی که برای مال افتاد. در این فیلم، رؤیا دروازه ی ورود به جهان ذهنی هر کس بود. با یک برنامه ریزی دقیق و در یک طرح هماهنگ، می شد جهان ذهنی فرد با دیگران به اشتراک گذاشته شده، و فضایی بیناذهنیتی ایجاد شود که جهان ذهنی پیچیده تری را تولید می کرد. در این فیلم نسبت جهان موازی ذهنی و جهان نخست واقعی با ظرافت نمایش داده شد. این که برای ایجاد یک تغییر در جهان نخست چگونه آنها با ورود به جهان ذهنی فردِ هدف، آن تغییر را به جریان می انداختند. رفت و آمدِ مستمر بین دو جهان نیز از طریق رؤیا و با کمک مواد شیمیایی و خواب آور رقم می خورد. مدل بسیار پیچیده تر و کامل تر این فیلم با نمایش جزئیات بیشتر و پرمایه تر، در سریال فرینج ارائه شده است. این سریال در سه فصل خود، به معنای واقعی کلمه سوبژکتیویسم و اصالت ذهن را در قالب تصویر آورده است.
دنیاسازی غایت تعامل جهان موازی با جهان نخست
آن سفر به درون خود در ذهن گرایی، منجر به ایجاد جهان ذهنیِ موازی Parallel Universe در نسبت با جهان واقعیِ نخست Prime Universe شد. این فرار از بیرون به دورن، پدیده ای جدید نیست، بلکه در طول تاریخ حیات بشر به انحاء مختلف موضوعیت داشته است. در مکاتب هندی، چیتا و در مکاتب چینی، ماناس معادل ذهن و مایند بوده اند. در این مکاتب نیز انسان توصیه می شود به ذهن خود فرو رفته و ذهن را از هر گونه سوژه ای خالی کند. در ادامه ی این تخلیه ی ذهنی، انسان به نوری به نام سامادی یا نیروانا می رسد. در واقع انسان از جهان نخست فاصله گرفته و با تخلیه ی ذهن از تمام سوژه ها و کنترل حواس ورودی از ارسال اطلاعات به ذهن، در جهان موازیِ ذهنیِ خود زندگی می کند. این فرایند در انواع عرفان های هندی و چینی با اختلافاتی اندک وجود دارد. جهان ذهنیِ شرقی، کاملا ساده و خلوت است. تفاوت اصلی چیتا و ماناس در عرفان شرقی با مایند در غرب، در همین خالی یا اشغال بودن ذهن است. اما شباهت اصلی آنها، همان سیر انفسی و اصالت دادن به ذهن با رقم زدن جهان موازی است. به هر حال در هر دو مدل شرقی و غربی، انسان از جهان نخست فاصله گرفته و دنیاسازی را در ذهن خود انجام می دهد.
جهان موازی، دست مایه ی تولید انواع رمان ها، داستان ها، نمایش نامه ها، فیلم نامه ها، بازی نامه ها و ... شده است. در این دست آثار، سعی شده تا جهانی موازیِ جهان نخست ترسیم شود. در انیمیشنی مانند گالیور، شهری به نام شهر لی لی پوت ها وجود واقعی نداشت، بلکه فراورده ای ذهنی بود که سعی می شد واقع نمایی شود. در فیلم ها و سریال های مختلف دیگری چون جنگ ستارگان، ماتریکس، اینسپشن و ... نیز همین تصویرسازی وجود داشت. در این زمینه سریال لاست در دنیای تلویزیون از موفق ترین آنها بوده است. در این سریال، جزیره، همان جهان موازی است که هم عرض جهان نخست وجود داشت.
اوج این مساله در سریال فرینج به نمایش گذاشته شد. در این سریال، جهان موازی بستر اصلی داستان است. این سریال، تکامل یافته ی هر آن چیزی است که بشر در طول قدمت خود از جهان موازی تولید کرده است. در این اثر، انواع نظرات و ایده هایی که در این رابطه مطرح است از مکاتب شرقی و غربی معرفی به کار گرفته شده اند. جهان واقعی ما، جهان نخست است که در عرض آن جهان های موازی ذهنی بی شماری وجود دارند. به دلیلی که در سریال توضیح داده می شود، دروازه ای از یکی از جهان های موازی به جهان نخست گشوده شده و افرادی از آن وارد این جهان شده اند. در شرایط خاص دیگری نیز این دروازه ها بین دو جهان گشوده شده و امکان عبور و مرور بین دو جهان ایجاد می شود. جهان موازیِ این سریال نیز، جهانی ذهنی است و برای رفتن به آن باید در بستر ذهن افراد عمل کرد. علمی که شیوه ها و چارچوب های حاکم بر تعامل بین دو جهان را مورد مطالعه قرار می دهد Fringe Science خوانده شده و تعدادی از عناوین رشته های علمی آن در تیتراژهای سه فصل آن دیده می شوند. در این سریال تلاش فراوانی شده تا وجود جهان موازی برای مخاطب ملموس شود. مشابه فیلم اینسپشن نیز در این سریال با استفاده از مواد شیمیایی و ابزار مادی امکان ورود به جهان موازی فراهم می شود.
به هر حال، جهان موازی، جهانی است کاملا خودبنیاد. بنیاد این جهان، درون ذهن است، چون خالق آن، ذهنِ انسان است. انسان غربی با اصالت دادن به ذهن توانسته به حداکثر خودبنیادی برسد. انسان تا قبل از این نمی توانست ادعا کند که خالق جهان نخست و دنیای واقعی است. اما با اصالت دادن به ذهن و سوبژکتیویسم می تواند ادعای خالقیت هم داشته باشد. بنابراین در پهنه ی مطالعات انسان شناسی، انسان غربی با بزرگ نمایی وجودِ ذهنی، به خلق جهان موازی دست زده است. 99 درصد تفکر انسان غربی در مقوله ی انسان شناسی، معرفت شناسی و هستی شناسی بر پایه ی ذهن است. ذهن در این تفکر جزء کلیدی انسان شناسی است؛ پیمانه ای در حوزه ی معرفت و جای گاه و چارچوب هستی شناسی. کانون همه چیز در غرب شناسی ذهن است و بشر امروز در هژمونی تبلیغات غربی قبول کرده که خود را تا سطح گنجایش ذهن پایین بیاورد.
این مدل از انسان شناسی که مهم ترین جزء انسان را ذهن او قلمداد می کند، در نسبت با جهان نخست، جهان موازی را تعریف کرده تا بتواند مساله ی دنیاسازی را پاسخ دهد. دنیاسازی بدون جولان در عرصه ی ذهن نمی تواند محقق شود. چون هوی و هوس انسان برای دنیاسازی در چارچوب محدودیت های بسیار زیاد دنیا پاسخ مناسب نمی گیرد، اما ذهن می تواند با ساخت سوژه های مورد نظر انسان، و ایجاد جهان موازی، دنیاسازی را به نحو اکمل انجام دهد. حال اگر مدلی دیگر از انسان شناسی ارائه شود، باید نوع دیگری از نگاه به دنیا را به دست آورد. قرآن کریم به طور کلی مدل انحصاری خود را در انسان شناسی دارد.
تمایز انسان شناسی غربی و شرقی با مدل قرآنی
در تفکر غربی همه چیز در عالم ماده خلاصه می شود و این عالمِ مادی را نیز در چارچوب ذهن جای می دهند. به طور کلی انسان به دو بخش ذهن و قلب تقسیم شده، حتی قلب نیز معمولا جزیی از ذهن تعریف می شود. ذهن به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم می شود و این مدل، مبنای انسان شناسی قرار گرفته است. حال آن که در قرآن کریم از مقوله ای به نام ذهن سخنی به میان نرفته است. اساسا پدیده ای به نام ذهن موضوعیت ندارد. انسان شناسیِ قرآن قائل به چهار لایه ی صدر، شغاف، فؤاد و قلب برای ساختار وجودی انسان می باشد[1] . اگر انسان به مثابه پیاز در چند لایه در نظر گرفته شود، لایه ی نخست، صدر است. صدر محل فرح و حزن، شادی و اندوه است. هنگامی که انسان شاد و خوش است احساس شرح صدر و گشایش سینه می کند. همان طور که موسی(ع) برای چنان انبساط خاطری از خدا درخواست کرد «ربِّ اشرَح لی صَدری» و خداوند در سوره ی شرح به رسول(ص) فرمود «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، وَ وَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ» آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم، و بار گرانت را از تو برنداشتیم؟
بر عکسِ آن، تنگ شدن صدر است که می گویند انسان دل تنگی می کند. این حالت بر روی صدر است. هنگام نارحتی و اندوه، انسان احساس ضیق صدر و تنگی سینه می کند.
لایه ی دوم شغاف است. خداوند در سوره ی یوسف اشاره می کند «وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ
تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ» و گروهی از زنان شهر گفتند همسر عزیز(پادشاه مصر)، غلامش را به سوی خود دعوت می کند. عشق و محبت این جوان در اعماق جانش (شغافش) نفوذ کرده؛ به راستى ما او را در گمراهى آشکارى مى بینیم.
شغاف محل حب و بغض است. در لغت گفته اند آن چنان که غلاف، شمشیر را فرا می گیرد، وقتی حبِ نسبت به پدیده ای نیز قلب را آن چنان بپوشاند و انسان را سرشار کند وضعیت شغاف است که چونان پرده و پوششی روی قلب است.
لایه ی سوم قلب است. قلب محل کفر و ایمان است. ایمان به قلب انسان وارد می شود. خداوند در سوره ی حجرات می فرماید «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» عرب های بادیه نشین گفتند ایمان آورده ایم. بگو شما ایمان نیاورده اید، لیکن بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است؛ و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی کند، خداوند آمرزنده ی مهربان است.
اسلام در لایه ی صدر یعنی همان لایه ی نخست محقق می شود. اما ایمان که مرحله ای عمیق تر از اسلام است، در قلب محقق می شود. کفر و ایمان و شک و یقین در قلب ما رقم می خورد. یکی از پرکاربردترین مفاهیم در قرآن در حوزه ی انسان شناسی، همین واژه ی قلب است. این مضمون را میتوان از آیات متعدد دیگری به دست آورد از قبیل: خدا قلب را هدایت میکند؛ آل عمران/151، خدا ایمان را در قلب مزین میسازد؛ حجرات/7، خدا برخی قلبها را پاک میگرداند؛ مائده/41 و ...
لایه ی چهارمِ وجود انسان، فؤاد است. فؤاد در مرکز و هسته ی کانونی وجود انسان است. در سوره ی نجم آمده «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» فؤاد، در آن چه دید هرگز دروغ نگفت. فؤاد محل رؤیت حق و باطل است. «چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی است آن بینی». در اینجا منظور از چشم دل، همان فؤاد است. رسول در مسیر معراج خود بر محملِ فؤاد سوار بود. به تعبیر سوره ی نجم، فؤادِ رسول بود که در معراج، حق را دید و آن را تکذیب نکرد. پس رسول در یک سیر انفسی و درونی، با فؤاد خویش به جهانی فراتر از این جهان سیر کرد.
نسبت شناسی جهان متوالی با جهان موازی
جهان موازی وقتی موضوعیت دارد که انسان در چارچوب ذهن دیده شود. مبتنی بر این انسان شناسی، گذر از جهان عینی به جهان موازیِ ذهنی، نوع خاصی از سیر انفسی است. اما با تعریف قرآن از انسان، فؤاد محملی است برای تحقق سیر انفسی از نوعی دیگر. آن چه اکنون به عنوان ذهن معروف است، جزیی از فؤاد می باشد. ما به ازای ذهن اگر فؤاد برجسته شود، انسان شناسی به طور کلی متحول شده و در ادامه حتما سوبژکتیویسم نفی می شود.
سیر انفسیِ مبتنی بر فؤاد، سیر انفسی مثبت است که غایت آن رؤیت حق است. در مقابل، سیر انفسیِ مبتنی بر ذهن، سیر انفسی منفی است که غایت آن دنیاسازی است. سیر انفسی مثبت، فقط تقوا ورزیدن رقم می خورد، اما سیر انفسی منفی با استفاده از اِل اِس دی و مواد روان گردان و مواد مخدر و انواع تکنیک های تجربی و آزمایشگاهی صورت می گیرد.
بر اساس آن چه درباره ی فؤاد گفته شد، رسول در ماجرای معراج خویش، بر بستر فؤاد عمل کرد. در حدیث است که نماز نیز معراج مؤمن است. پس انسان مؤمن، در هر نماز خویش، بر بستر فؤاد، می تواند امکان معراج را برای خویش فراهم کند. در این سیر انفسی، دیگر ذهن نیست که نقش آفرین باشد. جهان موازی ذهنی موضوعیت ندارد. بلکه جهان موازی واقعی است که فراتر از این عالم وجود دارد. راه فعال کردن و به کار بستن فؤاد نیز تقوا ورزیدن است. چون کار فؤاد، رؤیت حق و باطل و تمیز و تشخیص بین آن دو است. آن چه بین حق و باطل امکان تشخیص به انسان می دهد، فرقان است. «إن تَتّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً» اگر تقوا بورزید قوه ی فرقان برای شما گذاشته می شود. یعنی انسان توانایی ایجاد تمیز بین حق و باطل را پیدا می کند. پس وقتی انسان مؤمن، تقوا بورزد امکان سیر انفسی مثبت برای وی فراهم می شود که به طور مستمر در نمازهای روزانه امکان ظهور و بروز دارد.
از سوی دیگر، علاوه بر جهان موازی مثبت، در اسلام و به طور خاص شیعه، جهت گیریِ سیر انفسی در حرکت آفاقی و بیرونی، در دنیا به سوی جهان مطلوبِ مهدوی و در فراتر از دنیا به سوی جهان آخرت است. این نوع سیر آفاقی از قاعده ی جهان موازی خارج شده و «جهان متوالی» را معرفی می کند. در قاعده ی
جهان متوالی، انسان در فراروی خود در دنیا جامعه ی ملطوبِ مهدوی را می بیند که جهانی ذهنی نیست، بلکه جهانی واقعی است مبتنی بر وعده ی الهی. از سوی دیگر با تحقق مرگ و رحلت از دنیا جهان متوالی آخرت را تجربه می کند که آن جهان نیز ذهنی و سوبژکتیو نیست، بلکه جهانی است واقعی مبتنی بر وعده ی الهی.
نتیجه گیری
آن چه به طور بسیار مختصر و مجمل برسی شد، تمایز دو نوع انسان شناسی و بروز آنها در زندگی بشر بود. کامل ترین انسان شناسی مربوط به قرآن کریم است. هر انسان شناسی دیگر که از مدل قرآن فاصله داشته باشد قادر به تبیین درست ابعاد وجودی انسان نبوده و به هر حال او را گمراه می سازد. از جمله بزرگترین انحرافاتی که چند هزار سال بشریت را از مسیر رشد و تعالی دور کرد، پرداختن بی رویه و فربَه به مقوله ی ذهن بود. شرقی ها توصیه به خالی کردن و تخلیه ی آن داشتند و غربی ها قائل به اشغال کردن و پر نمودن آن از انبوه سوژه ها. هر دو نیز برای درنوردیدن مرزها و محدودیت های این دنیا به عنوان جهان نخستین، در پیشرفته ترین حالت به جهان موازی رسیدند. جهان موازیِ شرقی ها جهانی ساده بود که رسیدن به سامادی و نیروانا در آن فرض بود و جهان موازیِ غربی ها نیز ساختن دنیای ذهنی دلخواه با تمام جزئیات را خواستار بود.
این گونه تلاش ها فقط برای این است که انسانِ خودبنیاد، بندگی خدا را برنتافته و برای رهیدن از محدویت های این دنیا به عالمِ ذهن خود پناه برده است. اگر انسان، مدل انسان شناسی قرآن را بربتابد، بی شک اسیر این بازی ها نخواهد شد. فؤاد ظرفیتی را به انسان می دهد که او را از این عالم رها کرده و به عروج ملکوتی می رساند. سیر انفسیِ مثبت بر بستر فؤاد آزادی حقیقی را به انسان هدیه می دهد. همچنین، انسان ترازِ قرآن کریم علاوه بر آن سیر انفسی، که به عنوان نمونه می تواند به طور روزانه در نمازهایش تجربه کند، در سیر آفاقی نیز جهان متوالیِ مهدوی و پس از آن آخرت را دارد. انسانی که فقط با جهان موازی و پناه بردن به ذهن خود تلاش کرده تا از محدودیت های دنیا خلاصی یابد، هرگز نه تنها آن سیر افقیِ مثبت را تجربه نخواهد کرد، بلکه در سیر آفاقی نیز از تجربه ی شیرین جهان های متوالی محروم خواهد بود. البته هر انسانی جهان آخرت را تجربه می کند اما کسانی که به فلاح و رستگاری نرسیده اند طبیعتا از آن لذت نخواهند برد.
سریال فرینج، بهترین و کامل ترین نمونه ای است که تاکنون در زمینه ی جهان موازیِ منفی ارائه شده است. در مقابل، درباره ی جهان موازیِ مثبت و جهان متوالی، کارهای عمیق و تاثیرگذار کمتر ارائه شده اند. فهم ظرفیتی به نام فؤاد در وجود انسان که بسیار مورد تاکید قرآن کریم است یکی از ضروری ترین لوازم تولید چنان آثاری است. سریال فرینج نشان داد که فهم هنرمند از مبانی نظری انسان شناسی چگونه می تواند در اثر هنری او بروز پیدا کند. هنرمندان ما، باید انسان شناسی قرآنی را مطمع نظر خود قرار داده و طبق مدل قرآن، آثاری در شأن تولید کنند.
[1] . رویکرد انسان شناسی از سلسله درس گفتارهای طرح ریزی استراتژیک، استاد حسن عباسی، اندیشکده ی یقین، 1389.
متشکر