اگر یازده سپتامبر اتفاق نمیافتاد؟
همانگونه که گفته شد، نگاه اینگونه به مقولهی تاریخِ موازی زائیدهی نظریهی بازیهاست. وقایع مهم و نقاطِ عطف در تاریخ به مثابه چاشنیها و مواد اولیه در غذا میباشند که آشپز –در اینجا مورخ- سعی میکند با افزودن یا کاستنِ آنها تغییراتِ حاصل در طعم و مزهی نهایی غذا –تاریخ- را ارزیابی کند. به عنوانِ مثال؛ چه میشد اگر جنگِ جهانی دوم، به عنوانِ یک واقعهِی برجسته در تاریخ، اتفاق نمیافتاد؟ یا چه میشد اگر هیتلر به جای حمله به شوروی و حرکت به سوی شرق، به غرب میتاخت و انگلیس را به تصرف خود در میآورد؟ البته این انتقاد به این فرضیه مطرح است که وقایع تاریخی آنقدر در هم تنیدهاند که یک رویداد مهم برآمده از یک عقبهی عظیم تاریخی متشکل از سلسله اتفاقاتِ متعدد و به هم پیچیده است. مثلاً واقعهای مثلِ 11 سپتامبر را میتوان به عنوانِ یک نقطهی عطف حذف کرد و تاثیر آن را در تاریخ بررسی نمود. اما در عمل این حادثه در پیِ سلسلهای از اتفاقات در تاریخ و عقبهای گسترده از وقایع به وقوع پیوسته است. به بیان سادهتر یک سری وقایع و اتفاقات پیشینی دست به دست هم دادند تا 11 سپتامبر اتفاق بیفتد. وقایعی که اگر در 11 سپتامبر به این حادثهی مهم ختم نمیشدند حتماً در برههای دیگر از زمان و شاید به شکل دیگری حادث میشدند.
همانگونه که گفته شد واقعهی 11 سپتامبر یک نقطهی عطف در تاریخ است. واقعهایی که به مثابه یک شک بود و آمریکا توانست از بهت بعد از این شک استفاده کرده، و با کاتالیزوری به نامِ مظلومنمایی، زمانِ این بهت را طولانی کند تا به خیلی از خواستههایی که مد نظر داشت و نمیتوانست در شرایطِ عادی به آنها برسد، دست یابد. پروژهای که آمریکا بعد از این واقعهی مهم آغاز کرد توانست چهرهی ژئوپلیتیک و صورتبندی قدرت را در منطقهی خاورمیانه تغییر دهد و گسترهی آن به حدی بود که جیمز وُلسی رئیس سابق سازمان سیا به آن لقب جنگ جهانی چهارم را داد. پروژهایی که تنها آغاز آن اشغال دو کشور در خاورمیانه بود. اینکه طراحی این عملیات کار تروریستها بوده یا خود آمریکا، مهم نیست، مهم این است که این پروژه تبعاتی داشت که نه تنها از مردم آمریکا به دور نبود بلکه تاثیری ژرف بر مردم ممالک دیگر نیز بر جای گذاشت.
اتفاقات و تبعات اصلی که بعد از یازده سپتامبر اتفاق افتاد را میتوان از جنبههای فرهنگی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و.... مورد بررسی قرار داد؛
_ نظامی-سیاسی: شکست در عراق و افغانستان که در مقایسه با آمریکا از نظر نظامی حرفی برای گفتن نداشتند. اتفاقی که نه تنها باعث تخریب وجهی آمریکا نزد مردم خود و جهان شد بلکه آن را از نظر نظامی و سیاسی به شدت تضعیف کرد.
_ اقتصادی: «هیچ تردیدی نیست که تهاجم به عراق و افغانستان یک اشتباه فاحش بود» جملهی آغازین کتاب استیگلینز برندهی جایزه نوبل در اقتصاد به نام جنگ سه تریلیون دلاری. استیگلیتز در این کتاب علاوه بر مخالفت سیاسی با جنگ آمریکا در عراق و افغانستان با اسناد و مدارک نشان میدهد که هزینههای این جنگها چقدر برای اقتصاد آمریکا و جهان سنگین بوده است.
_ فرهنگی: اسلام هراسی(اسلام فوبیا)، تئوریای که این توجیه را در پشت خود داشت: چه کسانی برج دو قلو را مورد هدف قرار دادند؟ تروریستها، تروریست ها چه کسانی هستند؟ مسلمانها، پس دینی که آنها دارند دینی خشونتطلب، خطرناک و تروریستپرور است. در فضای فرهنگی-رسانهایی این موضوع را باب کردند که همهی مسلمانها تروریست نیستند ولی همهی تروریستها مسلمانند تا بتواند وجهی اسلام را در نظر مردم جهان تخریب کنند و به اهداف شوم خود برسند. هدفی که امروز نیز در قالبِ یک پروژهی تخریبی در سالگرد 11 سپتامبر بالا میگیرد تا از یکسو پیامبر دینی که آن تروریستها به آن گرایش داشتند را موردِ اهانت قرار دهد و هم اسلام و پیامبرش را دینی خشونتطلب و تروریستی معرفی کند.
اما با این همه فکر میکنید آمریکا در ده سال گذشته کشور مهمی بوده است؟ آیا توانسته به اهدافِ از پیش تعیین شدهی خود برسد؟ این موضوع فرضیهای است که پاسخِ سوالِ چالش برانگیزِ دیگری را برای مردم آمریکا و جهان در خود گنجانده؛ و آن اینکه اگر یازده سپتامبر اتفاق نمیافتاد چه وضعیتی بر آنها و مردم جهان حاکم بود؟ میتوان این سوال را از زوایای گوناگونی مورد بررسی قرار داد.
آمریکا توانست به بهانهی کشتار تروریستها و گرفتن حق از دست رفتهی مردمش و...!!! به عراق و افغانستان حمله کند و خود را رهبر نبرد با تروریسم معرفی کند. با این همه آیا مردم آمریکا که تا قبل از حمله تنها 13 درصدشان اعتقاد داشتند که کشورشان تنها رهبر یکهی جهان است و کمتر از یک سومشان علاقه داشتند که هزینههای دفاعی آمریکا بالا برود، کشور خود را رهبر جهان میدانند؟ به نظر میآید که در حال حاضر باید این اعداد و ارقام بالاتر باشند؛ ولی آمارها نشان میدهد آمریکاییها نه تنها کشور خود را تنها ابر قدرت جهان نمیدانند بلکه کمتر از زمان سقوط برجهای دو قلو میخواهند که آمریکا در جهان دخالت کند؛ این یعنی در عرصهی داخلی آمریکا هرچه بافته بود پنبه شد.
از زاویهایی دیگر و در عرصهی اقتصادی، میتوان گفت اگر یازده سپتامبر اتفاق نمیافتاد مسلما بوش و چنی بهانهی دیگری برای حمله به عراق و افغانستان پیدا میکردند تا با تکنولوژیای که در دست دارند به غارت منابع این کشورها بپردازند تا شاید بتوانند بحران اقتصادیشان را به تاخیر بیندازنند. بسیاری معتقدند اگر آمریکا به عراق و افغانستان حمله نمیکرد خیلی زودتر از موعد دچار بحران اقتصادی شده بود. در این صورت قطعا بوش فقط یک دوره رئیس جمهور میشد و به جای او جان کِری این سِمَت را می گرفت.
در 10 سالِ گذشته -2001 تا 2011 – آمریکا به طور مستقیم دو دولت را در جهان اسلام سرنگون کرده ولی با این حال مردم آمریکا احساس قدرت کمتری نسبت به گذشته دارند. در واقع آمریکا نتوانست در بهت بعد از شوک به وجود آمده، اهدافش را جلو ببرد و تنها چیزی که نصیبش شد نارضایتی مردمانش بود، به گفتهی خود مردم آمریکا اگر این واقعه رخ نمیداد زندگیشان بهتر بود و مجبور نبودنند در هول و هراس زندگی کنند. این شواهد نشان میدهد آن اثر بزرگی که باید 11 سپتامبر روی مردم آمریکا میگذاشت نه تنها نگذاشته بلکه وجهی آمریکا را در نظر مردمانش آنچنان تخریب کرده است که کمتر از نصف مردم آمریکا فکر میکنند که کشورشان نتوانسته در 10 سالِ گذشته نقش مهمی در جهان ایفا کند.
در عرصهی جهانی نیز، وجههی آمریکا به حدی تخریب شده بود که با روی کار آمدنِ دولتِ دموکرات اوباما مجبور شد، میلیاردها دلار خرج بازسازی چهرهی خود در عرصهی دیپلماسی عمومی کند. هزینهای که البته با اتفاق کنونی در آمریکا و ساختِ فیلم موهن علیه پیامبر اسلام، به باد رفت!
حال میتوانیم این سوال را مطرح کنیم که نقش ایران در 10 سالِ گذشته به عنوان کشوری مهم و قدرتمند در برابر آمریکا، چگونه بوده است؟با اطمینان میتوان گفت عامل اصلی ناکامی آمریکا در استفاده از دوران فترت پس از شوک 11 سپتامبر و فرسایشی شدنِ هر دو جنگِ عراق و افغانستان بیش از همه به دلیل نقشآفرینی موثر جمهوریِ اسلامی ایران بوده است. اساساً بعد از این اتفاق عمدهی کشورهای جهان و قدرتهای اصلی با آمریکا در برخورد با تروریسم همراه بودند و برخی در حمله به عراق و افغانستان با آمریکا شریک نیز شدند. اما تنها کشوری که به طور جدی معارضِ آمریکا در این عرصه بود ایران بود و این خود میتواند گویای ابعاد گستردهی قدرت ما باشد.
علی رهجو