کتابهایی که داعیه هنر برای هنر را نقض کردند
کتابهایی که داعیه هنر برای هنر را نقض کردند - ابراهیم ارجمندی
تیتر یک - اکثریت ما محض سرگرمی هم که شده، بارها به تماشای محصولات سینمایی کارخانه هالیوود نشسته ایم، و هربار لوگوی فیلم به سرعت از جلوی چشمانمان عبور کرده تا داستان فیلم را از آغاز آن نظاره کنیم. اما تا به حال به کلمات ریز و درشت اطراف لوگوی سازندگان این فیلم ها دقت کرده ایم؟
فی المثل کمپانی فاکس قرن بیستم، در نمای لوگوی خود، که همچون ساختمانی تراشیده از طلاست، نوشته است :
Twentieth Century Fox Film Corporation; Home Entertainment
لوگوی کمپانی فاکس قرن بیستم با شعار اینترتینمنت
یا کمپانی برادران وارنر که خیلی خلاصه WB را در ابتدای فیلم های سرگرم کننده اش نشان می دهد، می نویسد:
Warner Bros. Entertainment Inc
لوگوی کمپانی برادران وارنر با شعار اینترتینمنت
یا کمپانی مترو گلدن میر(Metro-Goldwyn-Mayer Studios Inc) بر روی حلقه طلایی اطراف سر شیری که در حال نعره و غرش است، می نویسد:
Ars gratia artis
لوگوی کمپانی مترو گلدن میر(مربوط به سال 1924) لوگوی کمپانی مترو گلدن میر (آخرین نسخه لوگو)
که هنوز شعار Ars gratia artis را بر حلقه طلایی، حک شده می یابیم
داعیه این کارخانجات فیلم سازی این است که همه هّم و غمشان اینترتینمنت است و برای تفرج و تفریح و سرگرمی، ما را به پای رویای بیداری می نشانند؛ اما حرف کمپانی مترو گلدن میر کمی فلسفی تر است و آن جمله انتهایی که در اطراف شیر نعره کش این کمپانیست، جمله ای لاتین است که می گوید: "هنر برای هنر!"
ابعاد فلسفی داعیه "هنر برای هنر"
زادگاه این جمله کشور فرانسه است در اوایل قرن 19میلادی که می گفتند: ''l'art pour l'art'' و با بیان فلسفی مابانه این جمله، هنرمند را به اسفل ظواهری می کشاندند که دیگر هنرش تهی از معنا، توصیه اخلاقی و یا حتی فایده عملی باشد.
تئوفیل گوتیه([1] (1811-1872 یکی از شاعران فرانسوی بود که نخستین بار آن را به عنوان یک شعار مطرح کرد؛ اما کسان دیگری در همان زمان، همچون ویکتور کورزین[2](فیلسوف فرانسوی)، بنجامین کنستانت[3](نویسنده سیاسی-مذهبی فرانسوی) و ادگار آلن پو[4](شاعر آمریکایی) این شعار را در آثارشان تمامیت بخشیده بودند. این شعار میان بوهمین ها(Bohemian هنرمندانی که زندگی کولی وار داشتند و با فقر انتخابی در حاشیه های شهر زندگی می کردند) پیچیده بود و در سرپیچی از کسانی که هنر را برای دعوت به کمونیسم و یا مجادله با آن به کار می بستند، به این شعار دامن می زدند. آن ها هنر را منزه از هر اخلاق گرایی و یا هر هدف آموزشی می خواستند و غایت آثار هنری را به خود هنر ارجاع می دادند.
اما آیا ممکن است که هدف یک پدیده درون خودش باشد؟ آیا امکان دارد که هنر در ظل و ذیل هیچ غایتی تولید نشود، مگر غایاتی که در خودش وجود داشته باشد؟
شعار "هنر برای هنر"؛در حد و قواره یک حقه سینمایی
اکنون از سالهایی که کولیانِ مدعی هنر در حومه شهرهای پاریس(که آن روزها قلب تپنده هنر در جهان غرب بود) شعار "هنر برای هنر" می سرودند، دست کم 150 سال می گذرد، و از تاسیس کمپانی های غول پیکر صنعت سرگرمی های سینمایی هالیوود، همچون برادران وارنر، کلمبیا پیکچرز، مترو گلدن میر، فاکس قرن بیستم و دیگر لژیونرهای لشکر هالیوود، حدود هشتاد سال می گذرد؛ و گذشت این همه سال محک خوبی برای ارزیابی میزان وفاداریشان به شعار "هنر برای هنر" است.
در کارنامه لشکر سینمایی هالیوود، فیلمهای سینمایی و سریال ها، با پیشوند سرگرمی و با کلید واژه "Entertainment" ساخته و تبلیغ می شوند که نمونه های زیر را با حرف درشت اینترتینمنت، حتی درشت تر از نام خود فیلم ها می بینیم: فی المثل؛ هری پاتر، بتمن، ترمیناتور، جنگ ستارگان، لاست، ماتریکس، اینسپشن و ...
آیا حقیقتا "هنر برای هنر" برای این فیلم ها مصداق دارد؟ و یا ادعای "سرگرمی" توسط سازندگان فیلم از روی صداقت است؟ یا آنکه فلسفه ای، کانسپتی(مفهومی)، معنایی و گفته ای در پشت خود نهفته دارند؟
هری پاترِ لشکر یهودیان هالیوود، عصای موسایشان را به سمت تماشاچیان نشانه رفته و حرف درشت "اینترتینمنت" در زمینه تصویرها و پوسترها، از مخاطبان سینمای هالیوود این را طلب می کند که "برای ساخت لحظاتی سرگرم کننده ذهن تان را به ما بسپارید" تا به قول هیدگرها و دکارت ها، بذر درخت فلسفه[5] را در زمین ذهن مخاطبان بکارند! و آن را که میکارند روزی درو کنند.
سالهاست که فیلسوفان غربی به جای نوشتن متون مقید و مکتوب، پشت دوربین های هالیوود نشسته اند و دیگر نباید منتظر دیدن کتاب های جدید فلسفی در کتابخانه ها و یا شنیدن حرف فلسفی در سمینارها بود؛ بلکه نوترین حرف های فلسفی غرب را در سالنهای سینما باید شنید. شاهد این حرف ها انتشار کتابهایی در باب فلسفه فیلم های خاص سینمایی و فلسفه سینماگران در سالهای اخیر است که تصاویرشان را در بالا به اسم سرگرمی دیده اید؛ و همین کافیست تا ادعای دیرپای غربی ها مبنی بر"هنر برای هنر" ، به شهادت همین کتابهای دانشگاهیان غربی، پوشالی بودنش نمایان شود و ....
کتب فلسفه فیلم های سینمایی
فراموش نکنیم که ممکن است برخی داعیه داران هنر در کشور عزیزمان ایران، حتی بیشتر از خود غربی ها وفادار به شعار "هنر برای هنر" باشند و به رسم خوش عهدی شان با غربی ها، تلاش کنند که هنرشان را از معنا تهی کنند؛ برخی از این کتب فلسفی را در زیر منتشر می کنیم تا شاید این سکولاریست های غفلت زده در غار افلاطونی، از نبش قبر این شعارها دست بردارند:
(تصویر هر کتاب که در زیر انتشار یافته، لینک دانلود کتاب است، روی تصویر کلیک کرده و دانلود نمایید)
کتابهای زیر در خصوص فلسفه فیلمسازان خاص، همچون استیون اسپیلبرگ، کوبریک، اسکورسیزی، هیچکاک و لینچ به تحریر در آمده است:
و کلام آخر
زیباتر آن است که در پایان، از زلال سخن سید مرتضی آوینی، صاحب هنر شهادت، تعریفی از هنر را به یاد آوریم که شیدایی حق را برای هنرمند در تلازم با خوش بیانی میداند و عالمی از معنا را به صورتِ زیبای هنر پیوند می دهد:
... هر چه هست آنچه هنرمند میپردازد نقشی است که از غیب در آیینه جان او اشراق یافته است و اگر هنرمند از شواغل و تعلقات دنیایی اعراض نکند و اهل جذبه عشق نباشد آن جانب را نخواهد یافت.
هنرمند در میان سایر انسانها همچون بلبل است در میان پرندگان و وجه امتیاز او نیز در شیدایی است و بیان خوش. مرادم از شیدایی، شیدایی حق است؛ اما همچنان که در نزد غالب انسانها، القائات نفس از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست، چه بسا که شیفتگی شیطان با شیدایی حق مشتبه گردد... و غالبا چنین است. جذبه حضرت رحمان و سحر شیطان، آفاقی نزدیک به هم دارند، اگر چه این همسانی تنها در ظاهر است نه در باطن؛ شیدای حق و مفتون شیطان، هر دو ترک عقل و اختیار میکنند... آن یکی فرزند عقلش را به قربانگاه عشق عارفانه میبرد و این یکی "کازانوا"یی است مسحور زینت شیطانی!
[1] . پی یر ژول تئوفیل گوتیه: Pierre Jules Théophile Gautier نویسنده، شاعر، نقاش و منتقد هنری قرن نوزدهم میلادی اهل فرانسه است.
[2] .ویکتور کورزین Victor Cousin 1792 –1867)) فیلسوف فرانسوی است.
.[3] بنژامن کنستان دو ربک: ( Benjamin Constant de Rebecque) رماننویس قرن هجدهم میلادی اهل فرانسه است.
[4] . ادگار آلن پو (Edgar Allan Poe 1809–1849) نویسنده آمریکایی است.
[5] . رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی در باب فلسفه می گوید؛ فلسفه درختی است که ریشه اش متافیزیک، تنه اش فیزیک و شاخه هایش دانش هاست. بعدها مارتین هیدگر، فیلسوف آلمانی بر آن حاشیه ای نگاشت و افزود؛ آن درخت فلسفه که دکارت تشبیه می کند، در زمینی کاشته می شود که زمین وجود نام دارد و سوبژکتیویسم آن را ذهن انسان می داند.
منبع: گروه جنگ نرم مشرق