تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

بررسی اندیشه‌ استاد حسن عباسی

آخرین نظرات

زندگی، پول و دیگر هیچ/ 1

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۱ ق.ظ
زندگی، پول و دیگر هیچ/1

۱۱ مهر ۱۳۹۰ - دانشگاه شهید رجایی

اختلاس اخیر یک درصد بودجه کل کشور بود

تیتر یک - خاطرم هست در دهه 70 میلادی، اواخر جنگ ویتنام، خانم اوریانا فالاچی کتابی نوشته بود به نام «زندگی، جنگ و دیگر هیچ». ایشان خبرنگار بین‌المللی ایتالیایی روزنامه «لاری پابلیکا» بود. این خانم اوایل انقلاب به ایران آمد و دیدار و مصاحبه‌ای با امام داشت. کتاب معروف «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» ایشان بعدها دستمایه یکی از طنزنویسان داخلی شده بود و ایشان نوشته بود: «زندگی، پول و دیگر هیچ».

ما امروز می‌خواهیم در باره پول و حوزه مبانی فلسفی پول یک نگاه objective و subjective داشته باشیم، زیرا در مقطع بسیار حساسی به‌سر می‌بریم. سه هفته هست که جنبش اجتماعی تحت عنوان «جنبش تسخیر وال‌استریت» در ایالات متحده شکل گرفته و دوره بسیار حساسی است و به‌طرز عجیبی اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی دچار مشکلات خاصی شده‌اند. فروپاشی سیاسی در 12 نظام سیاسی را در کشورهای عربی شاهد هستیم. در ایران هم همان‌طور که در روزهای اخیر شاهد بوده‌ایم، مسئله اختلاس 3000 میلیاردی ـ‌یعنی چیزی در حدود 1% کل بودجه کشور‌ـ رخ داده است. بودجه کشور حدود 300 میلیارد دلار هست که یک درصدش می‌شود 3 میلیارد دلار، یعنی 3000 میلیارد تومان.

اینکه در طول پنج سال، سازوکاری در نظام بانکی رقم می‌خورد و به‌طور عمومی یک نفر و یک مجموعه می‌توانند 3000 میلیارد تومان اختلاس کنند، پدیده عجیب و غریبی نیست. در دوره‌های قبل هم ابتدا در سال 70، 71 با موضوع مشابهی مواجه شدیم به مبلغ 123 میلیارد، در دوران بعد شاهد پدیده‌ای به نام شهرام جزایری بودیم و در دوره اخیر هم عدد 3000 میلیارد.

واقعیت قضیه این است که متأسفانه در برخورد با این قضایا مماشات شد و از همان روز اول تعارف کردند. اگر در همان قضیه 123 میلیارد یا بعداً قضیه شهرام جزایری برخورد جدی صورت می‌گرفت و یا در دوره اخیر، وقتی این قضیه رو شد، برخورد خیلی جدی می‌کرد، کار به اینجا نمی‌کشید.

عکس کیف قاپ را رنگی و با یک صفحه شرح منتشر می‌کنند اما معرفی دزدان کلان اقتصادی با حروف است

یک قالپاق‌دزد یا کیف‌قاپ در کشور ما دچار مشکل می‌شود، صفحه حوادث روزنامه‌ها عکس او را تمام رنگی چاپ می‌کنند و شرح مفصلی از او می‌نویسند و فقط یک باند مشکی روی چشم‌هایش می‌گذارند، اما هر وقت به این جریان‌های کلان اقتصادی رسیدند، متأسفانه از حروف «و»، «د»، «م»، «ن» استفاده کردند و حتی اسم طرف را هم نگفتند. وقتی دستگاه قضایی، سازمان‌های امنیتی و مجموعه‌های اقتصادی چنین خبط و خطایی را مرتکب شدند، باید تاوانش را ببینند که وقتی آن روز به این قضیه نپرداختند، امروز باید شاهد این باشند که یک نفر 3000 میلیارد، یعنی 1% کل بودجه کشور را در اختلاس و ارتشا و پول‌شویی و باز کردن LCهای عجیب و غریب در نظام بانکی کشور به یغما ببرد که این حکایت از آن می‌کند که ما باید از اساس به مقوله اقتصاد پول‌مبنا و این اتفاقاتی که در اروپا و به‌خصوص در ایالات متحده می‌افتد، توجه جدی داشته باشیم.

نسبت پول با قدرت، در واقع توان تحمیل اراده بر دیگری است. مهم‌ترین تعریفی که در جامعه‌شناسی از قدرت می‌شود، این است که قدرت یعنی توان تحمیل اراده خود بر دیگری. انسان چگونه اراده‌اش را بر دیگری تحمیل می‌کند؟ گاهی اراده را می‌توان با زور بازو، توان و نیرو بر دیگری تحمیل کرد. گاهی می‌توان اراده را از راه فکر، یعنی قانع کردن دیگران تحمیل کرد، یعنی شخصیت کاریزماتیکی دارد و می‌تواند دیگران را از نظر فکر و اراده، سر خط بیاورد و با استفاده از روش اقناعی، دیگران را با فکر خود قانع کند.

گروهی هستند که رضایت دیگران را با پول می‌خرند و این توان را دارند که از راه قدرت اقتصادی، اراده خود را بر دیگران تحمیل کنند. آقای آلوین تافلر در کتاب «موج سوم»، در 32 سال پیش، این سه دسته موج را بررسی کرد و گفت در اقتصاد کشاورزی، اقتصاد 3000 سال اول، انسان توان تحمیل اراده خود بر دیگری برای جابه‌جایی قدرت را از طریق قدرت نظامی تحمیل می‌کرد و شوالیه‌ها و قیصرها و پاپ‌ها و شاهان و شاهنشاهان، ابتدا خودشان جنگجو بودند و وقتی فیلم‌های باستانی ایران و رم و یونان و سایر کشورهای باستانی را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم شاهان شمشیرزن‌های قهاری بوده‌اند و یکی از راه‌های حاکم شدن این بود که حتماً پهلوان باشید و زور بازو داشته باشید.

در دوره دوم که موج دوم پدید می‌آید، تافلر آن را به فرآیندی تشبیه می‌کند که در آن اقتصاد، قدرت اول است و نه قدرت نظامی در عصر کشاورزی. مثال می‌زند که در فیلم‌های وسترن، همیشه فردی با سر تاس و شکم گنده که کت فراگ پوشیده و در کالسکه دارد پول‌هایش را حمل می‌کند، از محموله بانک مراقبت می‌کند و کسی که اسلحه می‌کشد و بزن‌بهادر است، باید این کالسکه‌ها و دلیجان‌ها را اسکورت کند، یعنی در واقع مرحله دوم شروع شده.

تافلر در کتابش می‌گوید که در دوره جدید، اطلاعات و فکر، مبنای قدرت هست و از آن با عنوان «سپهر اطلاعاتی» نام می‌برد. زمانی که این بحث را مطرح کرد، هنوز اینترنت خیلی مطرح نشده بود، ولی حالا شما می‌دانید که یکی از عناصر اصلی قدرت، حجم اطلاعات در فضای سایبری است. پس تنظیم رابطه پول با مقوله‌ای به نام قدرت در جامعه‌شناسی این است که قدرت، تولید پول می‌کند. یک کسی به مجلس، شورای شهر و دولت می‌رود و پست و مقام می‌گیرد، یک کسی می‌رود دانشگاه و مدرک می‌گیرد که قدرت بگیرد و از این طریق پول در بیاورد. ممکن است انگیزه کسی از دانشگاه آمدن این باشد که بتواند از این طریق شغلی پیدا کند، به قدرت تخصص برسد. ممکن است کسی ورزش کند که از طریق ورزش، زور و بازو پیدا تا قدرتش را اعمال کند. کسی ممکن است از عنصر زیبایی خود به عنوان ابزار قدرت استفاده کند. پس هر کس، سازوکاری را تعریف می‌کند. از اینجا مشخص می‌شود که قدرت، تولید پول و ثروت می‌کند و بالعکس. ثروت مادی، به‌خصوص پول، تولید قدرت می‌کند.

با این دو واژه زیاد سروکار دارید: « objectو subject». object، پدیده بیرونی است. شما object هستید، برای من به عنوان فاعل شناسا هستید، یعنی کسی که باید شما را بشناسم. قابلیتی که من برای شناخت شما دارم می‌شود subject. پس رویکرد subjective، در من به عنوان فاعل شناسا، نسبت به شما، به عنوان متعلَّق شناسایی که شناسایی و شناخت من به شما تعلق می‌گیرد، subject است و شما، object. از سوی شما هم متقابلاً به همین نسبت. اگر می‌خواهید نظام معرفت مدرن را کاملاً بشناسید باید نسبت‎تان را با بعضی پدیده‌ها که گفته می‌شود objective هستند و بعضی‌ها subjective، روشن کنید.

به پدیده پول به‌طور مشخص می‌توان دو رویکرد مدرن داشته باشیم. آیا نگاه‎مان به پول objective است یا subjective؟ تلقی‌ای که در بحث جامعه‌شناسی در باره نسبت قدرت با پول مطرح کردم، یک تلقی objective است. پول یک پدیده بیرونی است، من آن را گیر می‌آورم و از این طریق، اعمال قدرت می‌کنم. در اینجا فضای اقتصاد‌ی دوره کلاسیک وجود ندارد که در آن به صورت تهاتری، کالایی را با کالای دیگر عوض می‌کردید و حتی پول آن روز هم کالا بود. پول آن روز سکه طلا یا نقره بود. ارزش سکه طلا یا نقره به اندازه کالایی بود که می‌خریدید. اگر این بطری 1000 تومان می‌ارزد، برابر آن سکه طلا یا نقره می‌دادید و می‌گرفتید. در 7000 سال گذشته که پول وجود داشت، معنای امروزی پول را نداشت. پول به معنای امروز، بیش از 80 سال نیست که در جهان مطرح شده. در اینجا پول بیشتر معنی اعتبار می‌دهد، یعنی ما برای اینکه بتوانیم این بطری آب را بخریم، دولت در جایی به نام بانک مرکزی، طلا ذخیره کرده و ما‌به‌‌ازای آن اسکناس و سکه به بازار داده که پشتوانه آن طلاست و به این دلیل اعتبار دارد. می‌گویند پول و اعتبار. اعتبار این سکه یا این قطعه کاغذ این است که مابه‌ازای آن در بانک مرکزی طلا وجود دارد و حالا وقتی این سکه یا اسکناس را در بازار به کسی می‌دهید، این بطری آب را مابه‌ازای آن به شما می‌دهند.

پس تفاوت دوره اقتصاد ماقبل این عصری که می‌بینید با دوره جدید در این است که در آن روز، اگر پولی هم مطرح بود، مابه‌ازای گوسفندی، کفشی، سکه می‌دادید که ارزش آن دقیقاً برابر کالایی بود که می‌خریدید.

بانک مرکزی ایران معادل دستگاه فدرال رزرو آمریکاست

امروز جنس کار متفاوت شده. بحران اقتصادی دهه 1920 تا 1930 در ایالات متحده هم مشابه وضعیت امروز آنهاست. رکود اقتصادی در 80 سال پیش وضعیت عجیبی به‎وجود آورد و شرایط به‌گونه‌‌ای رقم خورد که اقتصاد امریکا و اروپا در آستانه فروپاشی بود. شرایط بعد از جنگ جهانی اول بود و موجب شد که ایالات متحده، دستگاهی به‎وجود بیاورد به نام فدرال رزرو (Federal Reserve) که در ایران، بانک مرکزی است. به تبع فدرال رزرو، وزارتخانه‌ای به نام وزارت خزانه‌داری مطرح شد و در آن سازوکاری را رقم زدند تا مبنای پول و اسکناسی که می‌خواهند دست مردم بدهند، طلا باشد.

یک رویکرد قبل از این، مربوط به فیزیوکرات‌ها (Physiocrat) در فرانسه بود که پشتوانه پول را از زمین می‌گرفتند. پزشکی که در دربار لوئی بود، این طرح را داد. در مکاتب اقتصادی به این مکتب، فیزیوکرات‌ها می‌گویند. این پزشک با طرحی که داد، زمین را پشتوانه اقتصاد و پول ـ‌بیشتر پشتوانه اقتصاد‌ـ‌ قرار داد. وقتی زمین مبنای اقتصاد قرار گرفت، دوره فئودالیسم (Feudalism) شروع شد. در زمان رضاشاه و قبل از آن در مناطق مختلف ایران، خان‌ها مطرح بودند. به آن عصر می‌گویند عصر فئودالیسم، یعنی عصر خان‌ها. در عصر فیزیوکرات‌ها، هر خانی مساحت گسترده‌ای زمین در اختیار داشت و رعیت‌ روی این زمین‌ کار می‌کرد و مزدش را می‌گرفت، مثل کارخانه‌داری که کارگرها برای او کار می‌کنند. فئودال‌ این قابلیت را داشت که این سازوکار را رقم بزند.

مرکانتیلیست‌ها (Mercantilist) مکتب دیگری را به وجود آوردند. Merchant یا آنچه که در ایران به نام تاجر معروف شده، کسی است که مبنای اقتصاد مرکانتیلیسم را گذاشت. امروز اقتصاد ایران صد در صد مرکانتیلیستی است. یکی از انتقادهایی که ما به روند تحول در علوم انسانی در جمهوری اسلامی داشتیم و بارها اعتراض کردیم و رسماً به مسئولین گفتیم و بارها در رسانه‌ها فریاد زدیم، این است که اقتصاد مرکانتیلیستی دارد اساس تلاش در جامعه ما را می‌سوزاند، چون در اقتصاد مرکانتیلیستی، تلاش مطرح نیست، رابطه و سوداگری مطرح است.

مسئولین کشور به‌جای تولید به دنبال در آوردن نقدینگی از دست مردم هستند

برای اینکه برای شما جا بیفتد که مرکانتیلیسم چه وجهی دارد، مثال کوچکی می‌زنم. زمستان سال 1382 بود و موبایل بسیار گران بود و همه می‌رفتند و پیش‌خرید می‌کردند و حدود 500 هزار تومان می‌دادند که هفت هشت ماه بعد موبایل را تحویل بگیرند. خاطرم هست در اسفند ماه بود که معاون وزارت مخابرات به برنامه گفت‎وگوی ویژه خبری شبکه 2 آمده بود. مجری برنامه از او پرسید: «موبایل‌های مردم را کی به آنها می‌دهید؟» جواب داد: «حتماً دو سه ماه آینده می‌دهیم». مردم پنج شش ماهی بود که ثبت‌نام کرده بودند. مجری پرسید: «این همه نقدینگی را که به عنوان خرید موبایل از دست مردم جمع کرده‌اید، مردم نمی‌توانند ببرند و در جای دیگری سرمایه‌گذاری کنند؟ این‌قدر موبایل سود دارد؟» معاون وزیر، یعنی یک مقام مسئول در حکومت که باید علی‌القاعده تولید را رقم بزند، با خوشحالی گفت:‌ «امروز موبایل از طلا و فلزات گرانبها و زمین و سایر موارد برای مردم ارزشمندتر است». این صحبت هشت سال پیش است که موبایل واقعاً یک سرمایه بود و مثال می‌زد و می‌گفت: «الان در شیراز یک نفر 700 موبایل ثبت‌نام کرده که می‌شود 350 میلیون تومان». بعد با خوشحالی می‌گفت: «این فرد می‌توانست برود طلا، زمین و اتومبیل بخرد، اما آمده و در خرید موبایل سرمایه‌گذاری کرده». حالا دقت کنید کسی در شیراز، به‌جای اینکه با این 350 میلیون تومان یک کارگاه کوچک راه بیندازد و 20 تا جوان را سر کار بگذارد و تولید اشتغال کند و پنج سال بعد سودش برگردد، یک زنجیر دستش می‌گیرد و توی خیابان‌های شیراز پرسه می‌زند تا پنج، شش ماه دیگر پول این موبایل‌ها به اضافه سودش دست او را بگیرد. این مصیبت ماست، مصیبتی که در چنین شرایطی، مسئولین کشور به‌جای اینکه دنبال تولید باشند، هر کسی سعی می‌کند نقدینگی را به طریقی از دست مردم دربیاورد.

حالا اگر بانک باشد، به لطایف‌الحیل و انواع دروغ‌ها متوسل می‌شود که شما هر شب از تلویزیون بشنوید که بعد از اینکه در بانک سرمایه‌گذاری کردید، چه امتیازاتی به شما بدهند. یکی برج سپهر را نشان می‌دهد و می‌گوید این‌قدر متر اسکناس، این‌قدر سفر حج تمتع. آن یکی می‌خواهد دستمال کاغذی بفروشد، سه تا هلی‌کوپتر را نشان می‌دهد که گونی‌گونی اسکناس می‌ریزد. الان سه چهار شب است که دارد تبلیغ می‌کند که اگر شما این سس را بخرید، شما را به دیزنی‌لندِ پاریس می‌فرستیم. تلویزیون بودجه هزار میلیاردی خودش را از تبلیغ همین چیپس و پفک درمی‌آورد. وقتی این حجم عظیم پول تبلیغ و حجم عظیم جوایزی را که ادعا می‌کنند که می‌دهند، جمع می‌زنید، به چنان رقم عظیمی می‌رسید که از خود می‌پرسید، اگر اینها چنین درآمدی دارند، چه نیازی به تبلیغ دارند؟ ولی با دروغ، شما را وادار می‌کنند که بروید و در این بانک سرمایه‌گذاری کنید و به شما می‌گویند موبایل بخرید تا پولدار شوید، پول در بانک بگذارید، پولدار شوید و هر چیزی از این قبیل. این یعنی اقتصاد مرکانتیلیستی. اقتصادی که تولید کردن در آن اهمیت ندارد. به تعبیر آلوین تافلر بین یقه آبی‌ها و یقه سفیدهاست. یقه سفیدها کسانی هستند که کار کارمندی می‌کنند و یقه آبی‌ها کسانی هستند که بِلَرسوت (لباس‌‌های سرهمی‌ کارگری) می‌پوشند و در کارخانه‌ها کار می‌کنند. جامعه‌ای که به شما توصیه می‌کند یقه آبی نباشید، کی گفته که زحمت بکشید؟ از راه بیایید ثروتمند شوید و بروید. در چنین شرایط فاجعه‌باری که اقتصاد مرکانتیلیستی بعد از آغاز جمهوری اسلامی در ایران ریشه دوانده و متأسفانه کسی هم یارای آن را ندارد که آن را نقد کند و زیر سئوال ببرد و بلافاصله به او هزار انگ می‌زنند، مصیبت‌هایی به وجود آمده که شاهد آن هستید. یک نفر به‌سادگی می‌تواند راه بیفتد و این همه شرکت راه بیندازد. شما لیست شرکت‌هایی را که گروهی که آریا راه انداخته‌ و 3000 میلیارد تومان اختلاس کرده‌اند، ببینید. آیا هیچ‌کس متوجه این قضایا نشده و نفهمیده فاجعه در کجاست؟ واقعاً عجیب است. یعنی واقعاً بخش اقتصاد‌ی نهادهای امنیتی یا سازمان بازرسی یا خود بانک متوجه نشده‌اند؟ اگر متوجه شده‌اند چرا اجازه داده‌اند طی پنج سال به اینجا برسد؟

اساس اقتصاد ما مشکل دارد؛ موضوع آدم‌ها و جریان‌های سیاسی نیستند

من نه مسئله‌ام آدمی است که این کار را کرده، نه جناح‌های سیاسی، بلکه حرفم این است که خود بانک، مشکل دارد. بانک، بورس، بیمه و سهام چهار جزء اصلی و نهادهای اقتصاد لیبرالی هستند. انتقاد من به اساس چنین اقتصادی‌ است.

پس مکتب مرکانتیلیسم که امروز بعد از 300 سال در دنیا به آن می‌گویند نئومرکانتیلیسم، اساس اقتصاد جمهوری اسلامی است، یعنی هر چه بیشتر زحمت بکشید، بیشتر به نتیجه می‌رسید و عده‌ای از راه می‌رسند و بدون هیچ زحمتی همه چیز را می‌برند. دلیل اینکه عموماً عده‌ای نمی‌خواهند اصلاحی در درون سیستم صورت بگیرد، چون منفعت خودشان و مجموعه‌هایشان در بین است. چهار پنج نفر در ایران به بعضی از مصادر قدرت وصل هستند و چادر مشکی وارد می‌کنند و در واقع مافیای چادر مشکی هستند و اجازه نمی‌دهند یک کارخانه بافت چادر مشکی در ایران ایجاد شود. تنها کشور استفاده‌کننده از چادر مشکی، ایران است. ببینید زدن چنین کارخانه‌ای چقدر اشتغال ایجاد می‌کند، اما این سه چهار تا شبه‌آقازاده، چون واردکننده چادر مشکی هستند، اجازه نمی‌دهند این صنعت در کشور پا بگیرد. این یک نمونه ساده است. حکومتی که در خیابان گشت ارشاد می‌گذارد تا مسئله حجاب را حل کند، هنوز بعد از 32 سال، یک کارخانه بافت چادر ندارد و چادر را باید از ژاپن، چین، اندونزی، مالزی، سنگاپور، تایوان و هند وارد کند. چرا؟ چون اجزای مافیای واردات چادر، مرکانتیلیست هستند و دارند راست‌راست راه می‌روند و باید یک پولی گیرشان بیاید. برای مواجهه با چنین تفکری حتماً باید اقتصاد مرکانتیلیستی را زیر سئوال ببرید و این طبیعتاً به بعضی‌ها برمی‌خورد.

پس تلقی‌ای که در اینجا وجود دارد، این است که یا باید زمین را پشتوانه اقتصاد قرار بدهیم که می‌شود دوران فئودالیسم یا فلزات قیمتی و گرانبها را پشتوانه اقتصاد قرار می‌دهیم که می‌شود دوره مرکانتیلیست‌ها. این دوره بعد از 300 سال جلو آمد تا اینکه در 80 سال پیش، ایالات متحده امریکا به این نتیجه رسید که برای این فلز گرانبها، اسکناس صادر کند و اسکناس را دست مردم بدهیم. اسکناسی که قبلاً شکل گرفته بود، حالا هویت پیدا کرد. از دوره 80 ساله به این سو، مکتب اقتصاد‌ی پول‌مبنا، با نگاه آقای کیز در انگلیس و در 25، 30 سال گذشته با نگاه آقای میلتون فریدمن به اوج خود رسیده است.

تئوریسین‌های اقتصادی دولت فعلی از دانشگاهی است که به لیبرال بودن مشهورند

به عنوان یک جوان، حق دارید بدانید الان در چه شرایطی زندگی می‌کنید و مدل اقتصادی جامعه شما از چه مکتبی تبعیت می‌کند. در مسائل دینی می‌دانید که اکثراً شیعه هستید، درصدی از خواهر و برادران ما اهل تسنن و درصد محدودتری مسیحی و یهودی و زرتشتی هستند و می‌دانید که مثلاً هر یک از این ادیان و مذاهب، چه مکاتبی دارند. در فرهنگ و هنر هم همین‌طور. پس در اقتصاد هم حق دارید بدانید جمهوری اسلامی از کدام مکتب تبعیت می‌کند. اقتصاد جمهوری اسلامی، امروز اولا به‌طور عام لیبرالیستی است، ثانیا به‌طور ویژه دارد از مرکانتیلیسم یعنی انسان سوداگر، همان کسی که در شیراز 700 تا موبایل ثبت‌نام کرده و 350 میلیون تومان داشته استفاده می‌کند، سوم نگاهش ریشه در نگاه آقای میلتون فریدمن دارد. نه دولت سازندگی که صراحتاً مدعی لیبرال است و نه دولت دوم خرداد، بلکه حتی دولت اصول‌گرای فعلی! تئوریسین‌های اقتصادی دولت فعلی از دانشگاه علامه طباطبایی هستند که رسماً در این دانشگاه، به لیبرال بودن مشهورند و خنده‌دار است که سیستم اقتصادی دولت اصول‌گرا در اختیار مرکانتیلیست‌هایی است که شما نمونه‌اش را می‌بینید. لیدر اینها آقای پژوهان است که دو شاگرد اصلی‌‌اش، دبیر طرح هدفمند کردن یارانه و معاون اقتصاد‌ی وزارت اقتصاد و خود وزیر اقتصاد. اینها اساساً فریدمنی هستند، یعنی اقتصاد را از نگاه میلتون فریدمن می‌بینند. مسئله من این نیست که مدیران کدام جناح سیاسی بی‌عرضگی کرده و موجب این اختلاس شده، مسئله من این است که چطور می‌شود تئوریسین اقتصادی جمهوری اسلامی لیبرال باشد؟

اشکال لیبرالیسم را در نامه امام به منتظری می‌شود دید

مگر لیبرالیسم چه اشکالی دارد؟ هیچی! یکی از دلائل عزل آقای منتظری توسط امام این است که ایشان در نامه‌شان خطاب به آقای منتظری نوشته‌اند: «شما بعد از من کشور را به دست لیبرال‌ها می‌دهید». نگرانی بنیان‌گزار فقید جمهوری اسلامی ‌ـ‌رحمة‌الله‌علیه‌‌ـ این است که بعد از من کشور را به دست لیبرال‌ها می‌دهید.

در دوره اخیر هم حتی این چند روز پیش در دیدار با جریان بیداری اسلامی که آمده بودند، در سالن‌ همایش‌های صدا و سیما، شخص مقام معظم رهبری به اینها هشدار دادند که در نظام‌سازی گرفتار این چهار مصیبت نشوید:‌ لائیسیته، لیبرالیسم، مارکسیسم و ناسیونالیسم افراطی. ما آن شقّ دوم را می‌چسبیم! توصیه رهبری به جریانات کشورهای اسلامی این است که مراقب باشید در این چهار ورطه نیفتید، دومی‌اش این بود که به نظام‌های لیبرال میل نکنید.

دولت سازندگی که سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی آمد و رسماً اعلام کرد که ما لیبرال‌ـ‌دموکرات هستیم، صداقت داشت و آمد و حرفش را صریح زد و موضع خود را روشن کرد. دولت اصلاحات هم که آمد و گفت ما لیبرالیسم را قبول داریم. حکومت هم با اینها برخورد کرد، اما آیا دولت اصول‌گرا می‌تواند به این سئوال جواب بدهد که چرا مدیران اقتصاد‌ی شما لیبرالیست هستند؟ چرا تئوریسین اقتصادی دولت نهم و دهم یک چهره لیبرال است؟ نه اینکه اولین بار است که دارم این را در اینجا می‌گویم. 20 سال است که این حرف را در دانشگاه‌های مختلف زده‌ام. صد بار هم به خودشان گفته‌ام. اگر از این دیوار صدا در آمده، از دولت اصول‌گرای نهم و دهم هم صدا درآمده. بعد که گند کار درمی‌آید و به افتضاح می‌کشد، همه مدعی می‌شوند که ما هم می‌دانستیم.

رهبری در دیدار با کارگزاران حج گفتند اگر 10 سال پیش که در قضیه مقابله با مفاسد اقتصاد‌ی هشدار دادم، گوش می‌کردند و عمل می‌کردند، این اتفاق نمی‌افتاد. در مورد 3000 میلیارد گفته‌اند. در سال 80 ایشان گفتند و منشور هشت ماده‌ای را برای مقابله با مفاسد اقتصاد‌ی صادر کردند و سال 83 را هم سال پاسخ‌گویی قرار دادند. در سال 83 من در مشهد سخنرانی کردم و گفتم این سه رئیس قوه که قرار است بنشینند و با مفاسد اقتصاد‌ی برخورد کنند، انگار رفته‌اند عید دیدنی، چون وقتی در یک جلسه رسمی می‌نشینید، پشت یک میز می‌نشینید که پرونده‌ها را روی آن بگذارید و باز کنید. وقتی روی مبل استیل نشسته‌اید و هیچی هم جلویتان نیست، بیشتر به عید دیدنی شبیه است. سه مقام مسئول رئیس‌جمهور وقت، رئیس مجلس ـ‌که اولین مجلس اصول‌گرا شکل گرفته بود‌ـ و رئیس قوه قضائیه بودند. شما از هر 10 تا سخنرانی رئیس قوه قضائیه آن موقع را که گوش بدهید، در شش تای آنها می‌گفت: «امنیت سرمایه‌گذاری باید حفظ شود». هیچ‌کس به ایشان نگفت آقای شاهرودی! شما رئیس قوه قضائیه هستید، مسئول بانک مرکزی یا وزارت اقتصاد نیستید که نگران امنیت سرمایه‌گذاری هستید. از هر 10 تا سخنرانی در شش تا نگران سرمایه‌گذاری خارجی بود. آقای حدادعادل رئیس مجلس بود و آقای خاتمی هم که رئیس‌جمهور بود. سه تایی طوری می‌نشستند انگار عید دیدنی رفته‌اند. من به خاطر اینکه گفتم از جلسات اینها برای مقابله با مفاسد اقتصادی هیچی درنمی‌آید، 19 بار در دادگاه‌های جمهوری اسلامی محاکمه شدم که این‌جوری آبروی جمهوری اسلامی می‌رود و بعد از 10 سال رهبر مملکت می‌گویند اگر آن روز گوش کرده بودید، این وضع پیش نمی‌آمد. الان هم شخص آقای احمدی‌نژاد گوش نمی‌کند، وقتی از قدرت کنار رفت، طرفدارانش می‌گویند حالا که دست هاشمی از قدرت کوتاه است، دست خاتمی که از قدرت کوتاه است. ما وقتی آقای هاشمی در قدرت بود، گفتیم: «برادر عزیز! لیبرالیسم را در مملکت پیاده نکن». گفتند اینها یار امام بوده‌اند. امام گفته نهضت زنده است تا هاشمی زنده است. دهن همه را ببندید. آقای خاتمی آمد، گفتیم: «آقاجان! این جوان 29 ساله، شهرام جزایری که تا خرخره خورده و رفته، تا به حال یک فرش صادر نکرده که به عنوان صادرکننده نمونه فرش معرفی می‌شود. با او برخورد کنید». قوه قضائیه برایش هتل و سوئیت درست کرده بود. طرف فرار کرد و رفت اروپا، وزارت اطلاعات در یک عملیات ویژه اطلاعاتی، شبیه آنچه که پارسال رفتند گوش ریگی را گرفتند و آوردند، مجبور شد برود آن طرف دنیا و او را بگیرد و بیاورد. این آدم تا خرخره خورده بود. به همه رشوه داده بود. خوب دقت کنید. این آدم کارت ویژه داشت و توی مجلس ششم می‌رفت و می‌گفت که چه قانونی را بگذرانند. به چنین پدیده‌ای در دستگاه قضائی از گل نازک‌تر نگفتند. وقتی در آن روز از هر 10 تا سخنرانی، شش تا نگرانی در باره امنیت سرمایه‌گذاری بود و آقای خاتمی هم مدام می‌آمد و می‌گفت من هر 9 روز یک بحران دارم و با این حرف‌هایی که می‌زنند، بحران درست می‌کنند، الان که نیستی دوست عزیز، این گندی که زده شده، به شماها برمی‌گردد.

نان‌شان دست بانک مرکزی است

امام جامعه دارد می‌گوید آن روزی که گفتم اگر گوش می‌کردند؛ چه کسی باید گوش می‌کرد؟ آقای شاهرودی، آقای خاتمی و بعدش هم آقای حداد. امروز هم داریم می‌گوییم، باز 10 سال بعد دوستانی که مثل امروز شماها روی همین صندلی بودند، نگویند که چه کار می‌توانیم بکنیم. 10 سال بعد باز طرفداران آقای احمدی‌نژاد نگویند این بنده خدا که دیگر از قدرت کنار رفته. ما امروز داریم می‌گوییم آقای جمشید پژویان در دانشگاه علامه طباطبائی و وزیر محترم اقتصاد و شخص آقای فرزین در اقتصاد، نگاه‌های اینگونه دارند. غیر از این هستند؟ مناظره می‌کنیم. همین تکه‌ای که بچه‌ها از قضایای این مناظره پخش کردند، فردای آن به تلویزیون از صد جا فشار آوردند که باید حرف‌هایت را پس بگیری. ساعت 1 نیمه شب بود که از استودیو آمدم بیرون، مدیران شبکه 4 آمدند و گفتند بیچاره شدیم. جلوی روی من به طالب‌زاده گفتند فردا همه ما را به اوین می‌برند. چرا؟ چون نان‎شان دست دولت و مردم و حکومت نیست. نان‎شان دست بانک مرکزی است. چون صدا و سیمای حکومت، بودجه‌اش را از تبلیغات بانک‌ها تأمین می‌کند، مدیران شبکه 4 داشتند می‌لرزیدند.

جنازه شهید برونسی بعد از این همه سال آمد. همان کسی که مقام معظم رهبری به او می‌گفت اوستا عبدالحسین، یک انسان عظیم. بعد از اینکه جنازه شهید برونسی را ـ‌که بعد از این همه سال در جبهه پیدا شده بود‌ـ آوردند، در دانشگاه فردوسی مشهد سخنران بودم. صبح که می‌رفتم، در فرودگاه بچه‌ها می‌گفتند بانک مرکزی بیانیه رسمی داده و اعتراض کرده که ما شورای فقهی داریم. این قضایا که می‌گویید بانک رباست، این‌طور نیست. ما جواب داریم و باید به ما وقت مساوی داده شود تا از خودمان دفاع کنیم. من صبح بیانیه را دیدم. بعدازظهر آقای طالب‌زاده زنگ زد و گفت که اینها به تلویزیون فشار آورده‌اند و تلویزیون هم می‌گوید باید در برنامه شما به بانک مرکزی وقت داده شود که بیاید و دفاع کند. پیشنهاد شما چیست؟ مسئولین تلویزیون گفته‌اند با فلانی مشورت کنید. گفتم مناظره می‌کنیم. مگر نمی‌گویند شورای فقهی داریم؟ آقای بانک مرکزی بیانیه سرگشاده به رسانه‌ها داده که آقا! این حرف‌ها نیست، ربا نیست، ما شورای فقهی داریم. مناظره می‌کنیم. اگر من ثابت کردم که رباست، از فردا در بانک مرکزی و همه بانک‌ها را ببندید. به شرط اینکه برنامه زنده باشد. اگر ثابت شد که ربا نیست، من قول می‌دهم که همان جا روی دستم بالانس بزنم و تا آخر عمرم هم روی دست راه بروم.

شش ماه است که بانک مرکزی رفته تا برای مناظره برگردد!

الان شش ماه است که از آن موقع می‌گذرد، بانک مرکزی رفته که برگردد و مناظره کند. بلافاصله آقای مکارم مجدداً موضع گرفتند و فرمودند: «24% بهره‌ای که شما می‌گیرید، رباست». ربا هم تنها حکمی است در قرآن که حکم آن جنگ با خداست. آن کسی که ربا می‌دهد و ربا می‌خورد، دارد با خدا می‌جنگد. من و دیگری نمی‌گوییم، قرآن می‌گوید. اگر کسی ذره‌ای اعتقاد به خدا و قرآن دارد، باید بداند که ذره‌ای نباید به ربا نزدیک شود. شما ربای سازمان‌یافته را در کاسه کوزه و سفره مردم قرار داده‌اید. انتظار دارید ما سکوت کنیم؟ نتیجه چه شد؟ نتیجه طبیعی و عادی این قضیه این شد که آقای جنتی به عنوان عالی‌ترین مقام شورای فقهی کشور یعنی شورای نگهبان، دو هفته بعد آمد و در نماز جمعه گفت: «آقا! ما بررسی کرده‌ایم، رباست».

مرجع تقلید، شخص آیت‌الله مکارم شیرازی آمد ایستاد و گفت این رباست. 4% بیشتر بگیرید، رباست. الان بانک‌های ما 24% می‌گیرند. آقای جنتی، رده بالاتر از شورای فقهی بانک مرکزی آمد و گفت رباست. 40 روز پیش که همایش سراسری هفته بانکداری را برگزار کردند، از صبح تا غروب بحث همه سخنران‌ها این بود که بگویند ربا هست یا نیست؟ رفتند از شورای نگهبان آیت‌الله رضوانی را آوردند. آمد و ایستاد و گفت رباست. شب هم تلویزیون فقط همان یک تکه را پخش کرد.

اگر ما از روز اول داد می‌زنیم که دوستان عزیز! این کار اشتباه است، دعوای‎تان سر اختلاس 3000 میلیارد است؟ این سیستم، اساسش آلوده و فاسد است. عمده مشکلات اخلاقی کف جامعه به خاطر این است که نانی که در سفره مردم گذاشته‌اید، ربوی است. آلوده کردید.

هفته گذشته هفته دفاع مقدس بود و تلویزیون فیلم «خداحافظ رفیق» آقای بهزادپور را پخش می‌کرد. در آن یک صحنه هست که ارواح شهدا آمده‌اند که دوستان‎شان را با خودشان ببرند. می‌بینند یکی دارد ساختمان می‌سازد، می‌گویند وای! اینها چقدر دنیا را جدی گرفته‌اند. ارواح طیبه دارند با لباس بسیجی حرکت می‌کنند. اینجا که شما نسبت به عالم برزخ حس گرفته‌اید، قطع کرد و آگهی بازرگانی، این‌قدر درصد سود، اوراق مشارکت در سد فلان‌جا، دولت جمهوری اسلامی با 16% سود تضمین می‌کند. پشت سرش دستمال کاغذی و... گفتیم در اتاق رژی، طرف خواب است و همین‌طور هرچه را که جلوی دستش بیاید، پخش می‌کند و می‌رود؟ شما دارید دو تا پیام متناقض و متضاد را هم‎زمان از رسانه می‌فرستید. از این طرف دارید می‌گویید مردم! در آخرت و در برزخ این و این و این، از آن طرف به مردم می‌گویید مردم! دنیا، مصرف‌گرایی.

به آقای قرائتی گفتم می‌دانید چرا هر چه در باره قرآن می‌گویید اثر نمی‌کند؟

چند سال پیش به آقای قرائتی گفتم می‌دانید چرا هر چه در باره قرآن می‌گوییم اثر نمی‌کند؟ چون آن ماشینی که می‌آید برنامه شما را ضبط کند، راننده‌اش، عوامل فیلمبرداری، هزینه دوربین و برقی که قرار است صدا و سیما با آن، این برنامه را پخش کند، امکانات، استودیو و غیره، از راه تبلیغ چیپس و پفک و بانک به دست می‌آید تا بیایند برنامه جنابعالی را ضبط کنند و از قول شما بگویند «کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَ لاَ تُسْرِفُواْ».(1) یعنی پولی را که صرف می‌کنند تا از زبان آقای قرائتی یا آقای جوادی‌آملی بگویند آقا اسراف نکنید، از راه تبلیغ چیپس و پفک و دعوت به اسراف‌گرایی درمی‌آید.

در سال 1370 اسپانسر و پشتیبانی‌کننده منابع مالی سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت دخانیات بود. آن روز یک‌سری مطلب اعتراضی نوشتم و داد زدم: «آقا! تبلیغات اسلامی که با دعوت به دخانیات و سیگار درمی‌آید، معلوم است قرآنی که چاپ می‌کند، اثر نمی‌کند». چطور ممکن است که از 10 تا مرجع تقلید، هشت‎تایشان بگویند سیگار کشیدن جایز نیست و یکی دو نفر هم گفته‌اند حرام است و هیچ مرجعی نداریم که سیگار را مباح بداند، آن وقت سازمان تبلیغات اسلامی با پشتیبانی شرکت دخانیات فعالیت ‌کند؟ چه آن روز که دخانیات پشتیبان سازمان تبلیغات بود، چه امروز که راه تبلیغ در تلویزیون رسمی حکومت به عنوان رسانه ملی، اقتصاد مرکانتیلیستی و مصرف‌گرایی است، مطمئن باشید از این تلویزیون، هیچ‌کس دعوت به صلاح و رستگاری نمی‌شود و نخواهد شد به هیچ وجه؛

مدیران دستگاه‌های بانکی کشور، استادان اقتصاد که حاضر نیستند سر کلاس بروند و بگویند معنی کلمه بانک چیست ـ‌معنی آن رباست‌ـ چرا هیچ‌کس وجودش را ندارد که بگوید بانک یعنی ربا؟ مگر امام جامعه در اول انقلاب نگفت التقاطی فکر کردن خیانت بزرگی به اسلام و مسلمین است؟ خیانت به اسلام و مسلمین شد اینکه بگویید بانک، یک پسوند اسلامی بگذارید دنبال آن. این یعنی التقاط. حالا بانک را ترجمه کنید، می‌شود ربا و بانک اسلامی یعنی ربای اسلامی. مگر ما ربای اسلامی داریم؟ در سال 58 وقتی امام فرمود التقاطی فکر کردن خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است، این است.

اعضای شورای انقلاب فرهنگی در تحول این قضیه کجا هستند؟

منبع: رجانیوز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۱۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">