نشست «انسان در علوم انسانی اقتدار آفرین»در نمایشگاه قرآن (بخش اول)
چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۴:۱۵ ق.ظ
به گزارش خبرنگار علمی «خبرگزاری
دانشجو»، حسن عباسی در نشست بخش تحول علوم انسانی نمایشگاه قرآن که در تاریخ 1391/05/20برگزار شد، به بحث در
خصوص «انسان در علوم انسانی اقتدار آفرین» به بحث پرداخت که بخش اول متن
کامل سخنرانی ایشان به شرح ذیل است:
تسلیت عرض میکنم شهادت مولا الموحدین حضرت علی (ع) خدمت شما عزیزان.
پیرو مبحثی که در دو جمعه گذشته نسبت به «علوم انسانی اقتدار آفرین» در ساختار جامعه علمی امروز و پروژه کلانی که در نظام مقدس جمهوری اسلامی تحت عنوان «تحول علوم انسانی» مورد بررسی قرار گرفته است، امشب سعی میکنم به صورت اجمالی و مختصر موضوع انسان در علوم انسانی اقتدارآفرین را به مباحثه بگذارم؛ از این حیث که موضوع علوم انسانی، خود انسان است و یکی از مشکلات کلیدی ما عدم تعریف انسان است و علوم انسانی بایستی طبیعتا پاسخگوی مفهوم انسان و مناسبات مربوطه اش باشد.
مهمترین مشکل امروز علوم انسانی؛ عدم توجه به اثر و تولید عمومی و اجتماعی علوم انسانی
امروز به نظر میرسد که علوم پزشکی و علوم فنی کاربردیتر و موثرترند به دلیل اینکه محصول گرا هستند و اصطلاحا ساز و کارشان این گونه است که به محصول توجه میکنند، ما میدانیم کسی که در رشته های مختلف مهندسی درس میخواند به یک محصول میرسد، کسی که پزشک است در تخصصهای مختلف، تولیدش تولید سلامت جسمی است؛ اما در مورد علوم انسانی چنین نتیجه و چنین سازوکاری را نمیبینیم؛ یعنی برای ما در علوم انسانی محصول مطرح نیست اسیر یک مقولهای به نام علم برای علم هستیم و مهمترین مشکلی که امروز در علوم انسانی خودش را نشان میدهد این است که هیچ کس به تولید و اثر عمومی و اجتماعی علوم انسانی توجه ندارد؛ مثلا در رشته حقوق که فرد شغل مشخصی دارد و معلوم است کسی که فارغ التحصیل میشود مشخص است حوزه کاری اش یا وکالت است یا اینکه قاضی میشود و یا در دفاتر مشاوره حقوقی مشغول به کار میشود؛ لذا در بین عوام حقوق را از نظر مشخص بودن سازوگار معین رشته پزشکی علوم انسانی میدانند.
یعنی همانند کسی که پزشکی می خواند از ابتدا تکلیفش با خودش معلوم است و می داند که کارش در جامعه چیست؛ اما در حوزه علوم انسانی کسی نمیداند که اگر مدیریت خواند در کجا باید مشغول به کار شود و یا محصول کار کسی که مدیریت خواند چیست؟ این وضعیت در مورد کسی که رشتههای علوم عقلی را دنبال میکند با همین شدت و ضعف مطرح است.
کسی نمیداند که یک جامعه شناس در کجا و چگونه از نتایج تحقیقاتش استفاده می شود و اساسا یک جامعه شناس غیر از معلم شدن در یک دبیرستان و استاد دانشگاهی چه کار دیگری از او برمیآید یا در علوم سیاسی به صورت ظاهر این است که اگر کسی جامعه شناسی سیاسی یا علوم سیاسی خواند باید حزب تشکیل دهد و یا کسی که مدیریت میخواند بعد از اتمام تحصیلاتش باید مدیر یک دستگاه شود.
مثل انتظاری که از یک پزشک میرود که وقتی تحصیلاتش تمام شد یک مطبی بزند و در بیمارستان به طبابت بپردازد، این گونه نیست کسی که فارغ التحصیل مدیریت شد فردا به هر کجا که مراجعه کرد یک پست مدیریتی برایش آماده باشد یا کسی که علوم سیاسی خوانده در یک حرکت حزبی موقعیتی برایش قائل باشند و یا کسی که روابط بین الملل میخواند سفیر شود.
چه می شود که وزرا و معاونین وزارت خارجه ما را پزشکها و غیرمتخصصها تشکیل میدهند؟
اگر به تاریخ 33 انقلاب اسلامی نگاه کنیم وزرای امور خارجه ما و معاونینشان بی ارتباط ترین رشته تحصیلی را نسبت به شغل و پستی که تصاحب کردهاند داشتهاند؛ یعنی شما از نظر تخصص نگاه کنید میبینید که در یک دوره طولانی بیش از دو سوم تا سه چهارم دوره وزارت امور خارجه ما مسئولیت کار به عهده کسانی بوده است که اصلا تخصص شان روابط بین الملل و علم دیپلماسی نبوده است.
یک دوره طولانی که یک پزشک اطفال حدود 16 سال وزیر امور خارجه بود، یک دوره هشت ساله یک متخصص علوم تربیتی وزیر امور خارجه بود و اخیرا هم که رئیس سابق سازمان انرژی اتمی و رئیس اسبق دانشگاه شریف سکان دار سیاست خارجی ما شده است؛ پس اساسا هیچ امیدی نیست که کسی که روابط بین الملل یا دیپلماسی میخواند بتواند یک روز معاون وزیر و یا وزیر امور خارجه شود.
اگر شما همین وضعیت را در مورد کسانی که تا الان کرسی وزارت کشور را از اوایل انقلاب تا به امروز عهده دار بوده اند بندازید بیارتباط ترین رشته را با موضوعات سیاسی داشته اند؛ یعنی کسی که علوم سیاسی خوانده باشد یا فارغ التحصیل علوم سیاسی با گرایش اندیشه اسلامی باشد در وزارت کشور جای ندارد؛ اما بر عکس هیچ وقت شما نمیبینید که در وزارت بهداشت و درمان مثلا یک فارغ التحصیل علم سیاست به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کنند. اگر امروز شما بشنوید که رئیس جمهوری یک متخصص علوم سیاسی را به عنوان وزیر بهداشتش معرفی کرده است همه تعجب میکنند هم مسئولین دولتی، هم نمایندگان مجلس و هم مردم تعجب میکنند که چه ارتباطی دارد یک نفر فارغالتحصیل علوم سیاسی بیاید بشود وزیر بهداشت.
اما هیچ کس در عمر 33 ساله انقلاب اسلامی از خودش نپرسیده است که چرا مثلا در زمان ابتدای پیروزی انقلاب در دولت موقت یک دندانپزشک از نهضت آزادی وزیر امور خارجه شد یا بعدا در یک مدت طولانی دیگر یک پزشک اطفال وزیر امور خارجه باید باشد.
این سوال مطرح میشود که علوم پزشکی چه ربطی به سیاست خارجی دارد؛ لذا حوزههای تخصصی علوم انسانی حوزه هایی است که هر کسی این امکان را دارد که آنجا کار را دست بگیرد.
خاطرم هست که زمانی که آرنولد، هنرپیشه فیلمهای اکشن هالیوودی بعد از یک دوره طولانی بازیگری -در ادامه حرکت رونالد ریگان که از هالیوود وارد سیاست شد و رئیس جمهور امریکا شد- به عنوان فرماندار ایالاتی کالیفرنیا انتخاب شد، برای یک برنامه تلویزیونی خارج از کشور این شبهه را مطرح کردم که چطور میشود، مدیریت عرصه سیاسی و فرمانداری یک ایالاتی که یکی از بزرگترین ایالات امریکا است را کسی که سیاست را نخوانده است و از عالم هنرپیشگی وارد این فضا شده است، به دست می گیرد.
چطور میشود که با رای مردم یک هنرپیشه سیاستمدار می شود با رای مردم یک پزشک وزیر امور خارجه میشود و سکان سیاست را به عهده میگیرد؟
شبههای که من مطرح کردم این بود که آیا میشود یک نفر با رای و تأیید مردم - چه در ایران و چه در امریکا - جراح قلب شود؟
کسی که بخواهد کشور را اداره کند باید علم سیاست را بداند و حداقل ده دوازده سال در این رشته درس خوانده باشد، کسی که بخواهد فرماندار یک ایالات و یا استاندار شود نیز باید سیاست را بداند تا بتواند انسانها را مدیریت کند و نظام احزاب را پیگیری کند و مناسبات اجتماعی را رقم بزند یک آدم بیتخصص را در دمکراسی وارد میکنیم و به رای میگذاریم یا در شورای شهرها نگاه میکنید که یکسری کشتیگیر و کاراتهباز و پینگپونگ بازی که در المپیک یک مدال آورده است در شورای شهر رای میآورد و این سوال مطرح میشود که آیا این آدم قواعد شورای شهر را میداند؟ آیا این آدم میخواهد یک شهر را مدیریت کند؟
این بلا و مصیبت هم در جامعه ماست و هم در آن کشوری که مدعی دموکراسی (آمریکا) است، این یکی از خصوصیات دموکراسی است در این جا نمیخواهم خصوصیات دموکراسی را مطرح کنم که چطور آدم ها با رای مردم انتخاب میشوند؛ یعنی آدمهای مشهور ورزشکار و هنرمند و یا چهرههای شاخص خودشان را به رای مردم میگذارند که مردم متخصص باشند.
هیچ کس نمیتواند به این سوالات پاسخ دهد که آیا در ایالات متحده و یا کالیفرنیا می شود یک آدم ناآگاه به علم پزشکی را چون مشهور است، برای پزشک شدن به رای مردم گذاشت؟
همچنان که برای کسب تخصص در پزشکی و شکافتن سینه دوازده سال تخصص نیاز است، جراحی سیاست و اقتصاد و فرهنگ یک کشور هم حداقل 12 سال تحصیل نیاز دارد آن جراح با قلب یک انسان سروکار دارد، اما آنجا سرنوشت 70 میلیون نفر و یا 100 میلیون نفر مطرح است.
آیا می شود به مردم گفت بین این چند نفر یک نفر را به عنوان جراح انتخاب کنید و از فردا این فرد وارد اتاق عمل شود و کارش را شروع کند؟
آن دکتر 12 سال درس خوانده برای اینکه کار مربوط به تحصیلش را انجام دهد؛ نه به درد وزارت امور خارجه و نه به درد وزارت کشور می خورد؛ ولی تا زمانی که در جامعه ما چنین فرهنگی است که مردم تمکین میکنند به اینکه یک پزشک وزیر امور خارجه شود یا یک مهندس وزیر کشور شود ولی هیچ گاه طلب نمیکنند که یک مهندس و یا روحانی و یا یک متخصص علوم انسانی از دانشگاهها وزیر بهداشت شود، علوم انسانی ما دچار تحول نخواهد شد؛ چون جایگاه علوم انسانی جایگاه ویژهای نیست.
برای علوم انسانی برخلاف علوم موشکی، فضایی و اتمی به هیچ وجه حاضر نیستیم حداقل هزینهها را داشته باشیم
امروز علم اقتدار آفرین فنی موشکی ساختهایم، سیستم فضایی ایجاد کرده ایم، انرژی اتمی تولید کردهایم اما نکتهای که در این موضوع هست این است که 60 سال تکنولوژی فضایی، موشکی و اتمی ما از غربیها عقبتر است.
60 سال پیش آنها آدم به فضا فرستادند یا آپولو را به روی کره ماه نشاندند، در دهه 70 انرژی اتمی را تولید کردند و هیروشیما را با آن زدند؛ سختی کار این بود که آنها ابداع کردند ما کار ساخته شده و تولید شده را دنبال کردیم بودجه های محرمانه غیرقابل محاسبه را در اختیار آنان گذاشتیم چون میخواستیم به این علوم برسیم؛ تا سرحد تحریمهای جدی و احتمال حمله نظامی و تا سه قطع نامه در شورای امنیت برای همین پرونده هستهای رفتیم، اما برای علوم انسانی به هیچ وجه حاضر نیستیم حداقل هزینهها را داشته باشیم.
لذا تا چنین فرهنگی وجود دارد تحول در علوم انسانی بیشتر به یک شوخی و جوک شبیه است، علم فنی غربیها را که قبلا آن راه را رفتهاند حالا ما با هزار و یک صلوات امکانات امروزی به آن رسیدهایم و این علوم را کپی کردهایم اما در کشور بالاترین ارج و قرب را به آنها اختصاص می دهیم که البته خیلی خوب است و باید باشد و نظام بیشتر از این هم باید در آن هزینه کند؛ اینکه در پژوهشگاه رویان در راه تحقیقات زیستی گوسفند رویان تولید میشود خیلی خوب است، اما باز هم این مسیری است که غربیها رفتهاند و چیز جدیدی ابداع نکرده ایم؛ یعنی سیاستگذاری ما در علوم انسانی بیشتر به یک جوک شبیه است.
ما ارزشی برای کسی که علوم انسانی را تولید میکند قائل نیستیم چون علوم انسانی حساسیت برانگیز است، الان اگر در جامعه اسلامی راجع به علم سیاست، اقتصاد، روابط بین الملل، فلسفه و فقه و حقوق حرف جدیدی بزنید زمین و زمان شما را تکویر میکنند، باید این حرفها را درکنج کتابخانههای شخصی گذاشت و بدون بودجه حکومتی و دولتی و رسمی آن را دنبال کرد.
نظام و هیچ بخشی از آن یعنی نه حوزه و نه دانشگاه در نظریههایی که امروز در حوزه علوم انسانی تولید میشود یا اگر فرض کنیم که تولید میشود، مسئولیت و نقشی نداشته بلکه عامل کنترل کننده بوده است.
در علوم انسانی خط قرمز وجود دارد، نهادهای مختلفی در حکومت وظیفهشان این است که کسانی را که میخواهند حرف دینی تولید کنند را محدود کنند، مثلاً در جمهوری اسلامی خط قرمز، تفکر اندیشه صدرایی است، اگر کسی بخواهد علم انسانی تولید کند که خارج از چهارچوب حکمت متعالیه ملاصدرا باشد، نمیتواند؛ زیرا از لحظهای که معلوم شود شما علمی تولید میکنید که یک جاهایی با اندیشه ملاصدرا زاویه دارد با خط قرمز مواجه میشوید.
نهادهای مختلفی در جمهوری اسلامی، رسمی و غیر رسمی، آشکارا و مخفی، عامل محدودیت شما میشوند. ما در حوزه علوم فنی از سوی دشمن تحریم میشویم اما در حوزه علوم انسانی از سوی نهادهای رسمی حکومت تحریم می شویم. علوم انسانی حد دارد، شما زمانی میتوانید علوم انسانی تولید کنید که در چهارچوب اندیشهای صدرایی باشد و در تعارض با اندیشه صدا و سیما قرار نگیرد.
اندیشه صدرایی امروز در چهارچوب رسمی جمهوری اسلامی، العیاذبالله حکم قرآن را دارد. حساسیت روی آن بسیار زیاد است و این شعار کلی علوم انسانی در جامعه ماست.
دانش آموخته علوم انسانی نمی تواند وزیر صنعت، وزیر مسکن، وزیر بهداشت و درمان شود، اما یک دانش آموخته پزشکی و یا فنی مجوز آن را دارد که وزیر امور خارجه و یا وزیر کشور شود. در کشور ما یک هنرمند و یا ورزشکار با رای مردم میتواند متخصص اداره کشور و اداره جامعه شود اما با وجود حتی دهمیلیون رای دور از ذهن است اگر کسی باور کند که همین ورزشکار و یا هنرمند جراح شود.
علوم فنی و علوم پزشکی مقدس نیستند اما در علوم انسانی خط قرمز مقدس وجود دارد
ما برای علوم فنی بیحساب و کتاب خرج میکنیم و در صحنه بین الملل جلوی تعدی دشمن و زورگویی و اینکه بخواهد ما را تحریم کند میایستیم، اما در علوم انسانی نه تنها کمک نمیکنیم بلکه خط قرمز میگذاریم. علوم فنی و علوم پزشکی مقدس نیستند اما در علوم انسانی خط قرمز مقدس وجود دارد.
امروز در علوم انسانی نقد آراء مثلاً مرحوم شهید مطهری، نقد پیامبر تلقی میشود؛ چون امام راحل گفتهاند اندیشه شهید مطهری خوب است و مقام معظم رهبری جوانان را به پیگیری اندیشههای شهید مطهری(ره) توصیه کردهاند. معنای این حرف این طور تلقی شده است که دیگر هیچ کس در هیچ شرایطی حق ندارد اندیشه های شهید مطهری را نقد کند.
به یاد دارم زمانی دولت سازندگی را نقد میکردیم به دلیل آنکه در صدد نهادینه کردن لیبرالیسم بود. ما به نقد سیاستهایی پرداختیم که چند هفته پیش مقام معظم رهبری آن ها را نقد کردند و آن هم این بود که سیاست وازکتومی و کاهش جمعیت تا سال 71-70 خوب بوده و از آنجا به بعد اعمال آن سیاست کار درستی نبوده است تا جایی که امروز نظام به جایی رسیده است که التماس میکند مردم بچهدار شوند.
ما درصدد نقد مباحثی بودیم که سال گذشته هم مقام معظم رهبری در دیدار با خبرگان رهبری در شهریور ماه آن را مطرح کردند، ایشان فرمودند که بانکداری بدون ربا امروز دچار مشکل شده است. باید در قم کرسی آزاداندیشی فقهی بگذارید و این مسئله را حل کنید. این قضیه را در اسلامداری پیاده نکنید؛ یعنی هنوز ما علم فقهی متناسب با این موضوع را نداریم بلکه باید با برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی در قم به تولید علم فقهی آن بپردازیم.
نقد ما به دولت سازندگی آن زمان این بود که چرا ربا را شیوع میدهید و به تعداد بانک ها هر روز اضافه می شود. در دوره اصلاحات هم، همین نقدها را به حرکت لیبرالیستی داشتیم. مسئولینی که همیشه به حرف آقا و امام استناد میکردند در پاسخ به ما گفتند که مگر امام نفرموده است که نهضت زنده است تا فلانی زنده است و مگر مقام معظم رهبری نفرمودند هیچ کس برای من فلانی نمیشود، پس شما چرا انسانهای مقدسی را که امام و آقا این طور در موردشان صحبت کرده اند را نقد میکنید.
مشکل ما این است که این موارد در جامعه خیلی دیر مطرح می شود. همین انتقادات و صحبت هایی که 10 یا 20 سال بعد مقام معظم رهبری علنا مطرح میکنند، همان روز که ما شاهد آن انحراف هستیم باید در جامعه مطرح کنیم. اکنون شما یک حزباللهی، بسیجی و یا متدینی را میشناسید که رئیس دولت سازندگی و رئیس دولت اصلاحات را نقد نکند؟ چرا این که امام فرمودند نهضت زنده است تا فلانی زنده است و مقام معظم رهبری فرمودند که هیچ کس برای من فلانی نمیشود به فراموشی سپرده شد؛ یعنی این موارد از جمله خط قرمزهایی است که بعضی از مدیران و عناصر خودی از کلام رهبرانمان به زعم خود استخراج می کنند.
حضرت آقا در دیدار با دانشجویان فرمودند: شهید مطهری را مطالعه کنید. آیا ایشان فرمودند شهید مطهری قابل نقد نیست؟ تحریم در علوم انسانی توسط خارجی ها اعمال نمی شود بلکه ما بواسطه عناصر داخلی در این حوزه تحریم می شویم. دانش آموخته علوم انسانی تلاشش در دوران تحصیل این بوده که فقط معلم و یا استاد دانشگاه شود. او نمیداند که با توجه به تخصصش کجا باید بکارگیری شود، چون تخصص های دیگر میتوانند جایگزین تخصص او شوند. همیشه این طور بوده است که فارغالتحصیل رشته تجربی در دبیرستان میتواند علوم انسانی شرکت کند و یا فارغالتحصیل رشته فنی، هنرستانی و ریاضی هم میتوانسته است علوم انسانی شرکت کند.
وقتی سیاستگذاری و روانشناسی اجتماعی نسبت به علوم انسانی به این منوال است، تحول در علوم انسانی بیشتر به یک شوخی و جوک شبیه است، مگر آنکه کسانی که عمرشان را در علوم انسانی صرف میکنند این خط قرمزها را بشکنند و این محدودیتها را کنار بگذارند.
وزارت بهداشت اگر بشنود که یک مجتهد در حد مرجع تقلید را به عنوان وزیر بهداشت گذاشتهاند، نمی تواند تحمل کند و البته در حکومت ما چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد؛ اما اگر این کار انجام شود، مطمئن باشید همه وزارت بهداشتیها از بیمارستان بیرون میآیند و راهپیمایی میکنند. اگر یک مهندس و یا یک متخصص علم مدیریت، دکترای جامعه شناسی، علوم سیاسی یا فلسفه را به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کردند و وزارت بهداشتیها تجمع و راهپیمایی نکردند، آن موقع هم باقی دانش آموخته های علوم انسانی میتوانند اعتراض نکنند که چرا وزیر امور خارجه فردی غیر متخصص علوم انسانی و علوم دیپلماسی است.
این ها نکاتی است که مقدمات تحول در علوم انسانی را فراهم می کند، چون آن زمان است که علوم انسانی شأن و جایگاه خود را نشان میدهد. با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود، اگر ما پیوسته بگوییم تحول در علوم انسانی اما رفتارمان در نظام مدیریتی چیز دیگری باشد، تحول در علوم انسانی رخ نخواهد داد.
همانند علوم مهندسی و پزشکی باید نتیجه علوم انسانی هم مشخص باشد
همایشهایی که در چند سال گذشته در حوزه علوم انسانی برگزار میشود با موضوعاتی است چون: اسلام و سکولاریزم؛ یعنی همایشهایی که نه تنها هیچ فایده ای برای دنیا و آخرت ندارد بلکه مشکلی را هم حل نمیکند. فضا به سمتی رفته است که گفته می شود در حوزه علوم انسانی فقط همایشهایی با محوریت اسلام و سکولاریزم برگزار کنید، مبادا همایشهایی برگزار کنید که ضریب نفوذ و تاثیر ربای سازمان یافته که توسط ارکان خود حکومت یعنی دولت، مجلس و جاهای دیگر قانونگذاری شده و مدیریت میشود را برگزار کنید و به نقد آن ها بپردازید.
لذا اولین کسی که میتواند در علوم انسانی تحول ایجاد کند کسی است که زیر بار سیاست های غلطی که امروز در حوزه علوم انسانی گذاشته شده است نرود. برای این منظور همان طور که انتظار داریم یک مهندس، یک سد را بسازد و ما نتیجه کارش را ببینیم و یا آن پزشک در اتاق عمل برود و جراحی کند و نتیجه کارش که بهبود جسم بیمار است را ببینیم، باید علوم انسانی هم نتیجهاش مشخص باشد و ما آن را ببینیم.
علوم انسانی باید به 3 سوال پاسخ دهد، چون انسان موضوع بحث آن میباشد. اولا اینکه انسان کیست؟ ثانیا مناسبات اجتماعی این انسان در زمان تشکیل اجتماع چیست؟ این انسان چگونه میتواند زندگی کند؟ فرهنگ این انسان، مناسبات، سیاست و اقتصادش چیست؟ دنیای این انسان چگونه آباد میشود؟ ثالثا انسان آخرتی دارد، آخرتش چگونه آباد میشود؟ علوم انسانی امروز به این 3 پرسش پاسخ نمیدهد. اگر بگوییم که تهران چیست، شما یک نقشه تهران را باز میکنید و میگویید این نقشه تهران است، اگر بگوییم اتومبیل پیکان، پژو و سمند و پراید چیست سریع میگویید این پک فنی پیکان، پژو، سمند و پراید است؛ یعنی هر پدیدهای نقشهاش مشخص است.
نقشه انسان در علوم انسانی کجاست؟ غربیها 3-2 نقشه دارند. نقشهای که آقای فروید، اریک اریکسون و آقای ژان پیاژه تعریف کرده اند. اینها در رشته روانشناسی کار کردهاند و نقشهای که برای انسان تهیه کردهاند و نگاهی که به انسان داشتهاند بسیار سخیف است.
نگاه غربیها از گذشته به انسان، حیوان بوده است. از زمان ارسطو که میگفت انسان، حیوان ناطق بوده و بعد شده حیوان مدنیالطبع، زمان الکسیس کارل هم انسان، حیوان ناشناخته بوده است. اخیرا فرانسوا دورتیه کتابی تحت عنوان انسان، حیوان شگفتانگیز نوشته است که امروز مبنای درسی کسانی است که در دانشکده علوم اجتماعی، انسانشناسی میخوانند. در اینجا انسان یکبار حیوان مدنیالطبع، یکبار حیوان ناطق، یکبار حیوان شگفتانگیز، یکبار حیوان ناشناخته و در کل انسان، حیوان معرفی شده است. فروید میگوید انسان، حیوان غیر قابل اعتماد است؛ چون یک بعد rasional دارد و یک بعد irasional، یک بعد استدلالی دارد و یک بعد غیر استدلالی. بعد غیراستدلالی یا غریزی یا شهوانی و احساسیاش بر بعد عقلانیاش حاکم است.
لذا از این منظر انسان اصلاحپذیر نیست و متاسفانه این نقشهای که او برای انسان ترسیم کرده است مبنای شناخت انسان امروز می شود. اریکسون و پیاژه هم، این موضوع را با تفاوت اندکی مطرح می کنند. یعنی نگاه فروید نسبت به انسان (psycho sexual) جنسی، نگاه اریکسون (psycho social) اجتماعی و نگاه آقای پیاژه (psycho cognitive) شناختی است.
اساسا مفهومی که به انسان داده اند کلمهای است به نام anthropus و به این کلمه anthropology میگویند و این جا به غلط به انسان شناسی ترجمه شده است.
وقتی نگاهی به نقشه انسان در قرآن میکنیم تمام مراحل انسان از مرحله ماقبل نطفهگذاری تا مرحله تولد در مورد جسم او کاملا مطرح شده است. مهمتر از جسم انسان که بشر امروز غربی توانسته جزئیات آن را در مرحله جنینی رصد کند، مرحله نفس و روح انسان است.
حیرتانگیز است که در فارسی فقط یک کلمه به نام دل داریم و غربیها نیز یک کلمه دارند به نام mind، اما قرآن 4 مفهوم به نام صدر، شقاف، قلب و فواد دارد. جای تعجب است است که قرآن از کلمهای به نام ذهن استفاده نکرده و به جای آن از فواد استفاده کرده است، ولی هزار سال است که فیلسوفان مسلمان اسیر مفهومی به نام ذهن و وجود ذهنی بودهاند.
الان اگر همین را شما در علوم انسانی مطرح کنید که در قرآن ذهن مهم نیست، اما فواد هست، قلب و صدر و شقاف هست، میگویند چون 20 عالم بزرگ در طول هزار سال گذشته از کندی و فخررازی و ابنسینا و فارابی تا به امروز از کلمه ذهن و وجود ذهنی یاد کردهاند، شما چه حقی دارید بگویید در قرآن ذهن وجود ندارد! مگر تعداد رکعتهای نماز هم در قرآن آمده است! میبینید چطور مغالطه میکنند.
اولین پرسشی که باید در تحول علوم انسانی پاسخ داد؟
پس اولین پرسشی که علوم انسانی باید پاسخ بدهد این است که انسان کیست؟ آنها میگویند انسان چیست، اما ما میگوییم انسان کیست؟ کیستی انسان با چیستی انسان خلط شده است. چیستی انسان یعنی همین بعد مادی انسان که در باز کردن پرونده DNA و مناسبات ژنتیکی رقم خورده است، اما انسانی که شما امروز میشناسید از حیث جسمیتش با انسانی که قرآن میگوید انسان کیست،خیلی فرق میکند. گام نخست تحول در علوم انسانی، رسیدن به این پاسخ است که انسان کیست و چیست، آن هم از منظر قرآن در مقایسه و تطبیق با نگاه دیگران.
دومین پرسشی که باید در تحول علوم انسانی پاسخ داد؟
پرسش دوم این است که با علوم انسانی، علوم فنی و علوم پزشکی دنیای انسان چگونه آباد میشود؟ اینکه آبادانی علوم انسانی؛ یعنی علم اقتصاد، علم مدیریت، علم حقوق، علم سیاست، علم ارتباطات و مواردی از این دسته برای دنیای انسان چگونه رقم میخورد.
نیازهای انسان امروز را علوم انسانی امروز چگونه پاسخ داده است؟ بنده فقط به یک مورد اشاره میکنم؛ چون مسئله من بوده و در چند سال گذشته سعی کردهام این بخش را پیوسته مورد بررسی قرار دهم تا زوایای تاریک آن روشن شود. این موضوع، علم اقتصاد است.
انسانی که مناسباتش را معیشتش رقم میزند و برای خورد و خوراکش، برای سر پناه و هر چیز دیگرش نیاز به معیشت و شغل و درآمد و رزق و موراد این چنینی دارد، بیشترین جایی که تمرکز کرده، همین حوزه یعنی علم اقتصاد بوده است. علم اقتصاد غربی تعریفش چیست؟ تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود.
بیشترین سرمایهگذاری در غرب روی علم اقتصاد آن شده و در ایران نیز بیشترین توجه به این رشته بوده است، اما الان میبینید 99 درصد مردم در خیابانهای آمریکا تجمع کرده اند و میگویند یک درصد جامعه حق ما را خورده است و این بر خلاف تعریف علم اقتصاد که معتقد است تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است، می باشد.
همانطور که در جلسه قبل اشاره کردم این بطری آب، منابع محدود است و نیازهای آقایان و خانمهایی که اینجا نشستهاند به نوشیدن آب نامحدود است؛ چطور ما این را بین خانمها و آقایان تقسیم کنیم که نسبت به نیازهای نامحدود در تشنگی، این منبع محدود کفاف دهد؟
حالا یک درصد آن جایی که این علم تولید شده است، آن جایی که مینارد کینز دارند، ریکاردو دارند، فریدمن دارند، امروز آمار تیاسن دارند، یک درصد، حق 99 درصد را خوردند؛ پس آن علم انسانی نتوانسته است نیازها را خوب پاسخ دهد، نتوانسته است قواعدی تولید کند و تضمین کند که مناسبات اجتماعی درست رقم میخورد و الا جنبش والاستریت به وجود نمیآمد، آمریکا 4 برابر بودجهاش یعنی 16 تریلون دلار بدهی پیدا نمیکرد و اتحادیه اروپا به مرحله فروپاشی نمیرسید.
گزارش امروز رسانهها چه بود؟ بورس ما از شرق تا غرب عالم امروز افت جدی داشته است. چه بلایی سر اقتصاد یونان و اسپانیا آمده است؟ در اسپانیا ریختهاند و مغازهها را غارت کردهاند، حالا مدام در ایران گرانفروشی کنند. بالاخره یک جا صبر مردم تمام میشود، با همدیگر در گرانفروشی رقابت میکنند. هیچ کس هم هیچ علم انسانیای تولید نکرده که چطور میشود این مناسبات را در علم اقتصاد اصلاح کرد. پس گل سر سبد علوم انسانی در جامعه کاپیتالیستی یعنی سرمایهگرایی و اقتصاد نتوانسته است نیازهای آن جامعه را برطرف کند، پس چطور میتواند درد جامعه ما در درمان کند.
علم انسانی غربیها امروز پاسخ مناسبی به پرسش اول در مورد اینکه انسان چیست و کیست، نداده است. علم غربی بیان کرده انسان حیوان غیر قابل اعتماد است. در تبیین دنیای انسان و مناسبات اجتماعی و روابط بین انسانها، گل سرسبد علوم غربی که علم اقتصاد است، جامعه را طوری به فاجعه کشانده است که آن جامعه در حال فروپاشی است.
در حداکثر و در حد اعلایش اگر ما به علم انسانی غربی ها تن در دهیم که تن نمیدهیم، عاقبتی که منتظر ماست آن اتفاقی است که در اسپانیا، یونان، ایتالیا، ایالات متحده، کانادا، انگلیس و سایر کشورهای غربی افتاده است، غیر از این نیست مطمئن باشید. شما ببنیددر 5، 6 ماه گذشته چطور فتیله ارز و سکه و دلار و اینها بدون هیچ منطقی بالا و پایین میشود.
بزرگترین اشتباه جمهوری اسلامی این بود که باید ابتدای انقلاب، کنار دست بانک مرکزی، نهاد انقلابی صندوق درست میکرد. تنها جایی که در انقلاب اسلامی به هیچ وجه روحیهای انقلابی ندارد بانک مرکزی است و جمهوری اسلامی از جایی زمین میخورد که اسمش بانک مرکزی و وزارت اقتصاد است.
رهبر معظم انقلاب در ماه رمضان بعد از فتنه در سال 88 در دیدار با اساتید دانشگاه فرمودند: علومی که از غرب آمده است مال جامعهای خودشان است و به درد ما نمیخورد. اینجا مسئولان با علومی که نباید بیاموزند، تربیت میشوند و با همین دانش کسب شده، مسئول دستگاههای دولتی می شوند و نتیجه اش را امروز در در وزارت اقتصاد میبینیم.
کینز در مقالهای در سال 1930 گفته است برای رشد اقتصادی غرب چاره جز رواج طمع و ربا را در جامعه نداریم. این سخن به ما قبل جنگ جهانی دوم بر می گردد در حالی که کینز را معمار اصلاح اقتصاد بعد از جنگ جهانی دوم قلمداد می کنند.
اکنون شیوع طمع در جامعه ما در قالب کاری است که تلویزیون جمهوری اسلامی بواسطه تبلیغات بازرگانیاش انجام میدهد که زندگی مردم شده فلان خوردنی توپی و موتوری. 82 سال بعد از جملهای که کینز گفت، امروز در حکومت اسلامی تلویزیون صبح تا شب در ماه رمضان برنامهای اخلاقی را قطع میکند و در بین آن مردم را به طمع دعوت میکند.
خدا میداند اگر بانک های جمهوری اسلامی تبلیغ نکنند چه بودجهای ذخیره میشود و آن ها میتوانند دردهای زیادی از جامعه را درمان کنند. خدا میداند توطئه صهیونیستی چیزی نیست جز آنکه برای عقیم کردن دختران از چیپس و پفک استفاده کند. آخر هزینهای که برای این تبلیغات سیب زمینی سرخ کرده و ذرت بو داده می شود از کجا میآید، که هر ساعتی تلویزیون و رادیوی جمهوری اسلامی را روشن میکنیم مدل توپی و یا موتوریاش تبلیغ میشود.
آنهایی که فکر میکنند که چرا مراکز زنان و زایمان و نازایی اینقدر پرمشتری است بروند ببینند در 20 سال گذشته مهمترین خوراک و تنقلات دختران مملکت مدل توپیاش بوده یا موتوریاش. ازدواج که در کشور ما سنش به تاخیر افتاده و بعد از ازدواج هم که خانم ها بچهدار نمیشوند تا دکترا بگیرند و بعد هم که تصمیم به بچه دار شدن می گیرند، تازه اول رفت و آمد در مطبهای زنان و زایمان و نازایی است؛ یکی از دلایل این موضوع تغذیهای نامناسب هم می تواند باشد.
کینز، 82 سال قبل فریاد میزند که باید طمع را رواج داد، ما در نمایشگاه قرآن مینشینیم و میگوییم درد جامعهمان چیست؟ این است که رسانه ملی ما صبح تا شب مردم را به طمع دعوت میکند. خدا میداند کسانی که این طور پیامهای بازرگانی درست میکنند و این طور حرص و ولع و طمع را تولید میکنند عاقبتشان چیست؟ این ها اصحاب علی(ع) نیستند و نروند شبها قرآن به سر بگیرند، این ها اصحاب کینز هستند.
جمله دوم کینز در مقالهاش این است که باید ربا را در جامعه رواج داد. میدانستید مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی، سند رسمی 782 صفحه ای منتشر کرده است و در آن الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت که رهبری درخواست کرده؛ یعنی الگوی توسعهای مطلوب برای جمهوری اسلامی را مکتب نئوکینزیها معرفی کرده است، مکتبی که دو رکن دارد: طمع و ربا.
علم اقتدار آفرین یعنی چه؟ یعنی علمی که به شما قدرت دهد جلوی دشمنانی که راه خدا را سد میکنند، ائمه و انبیاء را شهید کردند، مقاومت کنید، اما با علم چه کسی میخواهید جلوی آنها مقاومت کنید؟ با علمی که از ذهنهای شیطانی تراوش کرده است؟ مگر در این قرآن نفرموده ربا جنگ با خداست و این سند مجمع تشخیص مصلحت نظام یک سند ضد قرآنی است. 782 صفحه صغری و کبرا چیده شده است تا به صفحه 782 برسد و اگر کل این 782 صفحه را بگردید یک آیه یا روایت از ائمه(ع) نمیبینید.
جلسه پیش اشاره کردم ببنیم کدام علوم اقتدار زداست؟ آنجایی که کینز 82 سال پیش رسماً اعلام کرده باید ربا و طمع را رواج داد تا وضع اقتصاد خوب شود، مجمع تشخیص مصلحت نظام سند رسمی با پول بیتالمال تنظیم کرده که ما باید برویم سراغ کینز و 780 صفحه صغرا و کبرا میچیند تا این را اثبات کند و در صفحه 782 آن می نویسد که الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، الگوی توسعهای مطلوب، نگاه نئوکینزی است.
این تئوری را صدا و سیمای ما پیاده میکند. یک نفر در این کشور عذرخواهی نکرد که چرا رئیس بانک ملی این مملکت که از وضعیت خزانهای کشور خبر داشت، از کشور بیرون رفت. اگر فرماندهان کلان نظام، خانهشان بیرون از مرزها باشد سازمانهای امنیتی اهمیتی نمیدهند؟ فرماندهان نظامی موقعیتشان مهمتر است یا مسئولان اقتصادی.
چطور دستگاههای امنیتی و رئیس جمهور ما وقتی مثلاً آقای کذا خانه و زندگیاش در کانادا بوده، دو پاسپورتی بوده سکوت کردند؟ چطور به او اجازه دادند رئیس بانک مرکزی شود؟ بخش عظیمی از تحریمها و فشارهایی که امروز بر ما اعمال می شود از بابت این است که آقای خاوری زمانی که از ایران فرار کرد، سرویسهای امنیتی غربی او را تحت فشار قرار دادند تا ببینند ذخایر ارزی ما چقدر است؟ ما چقدر دیگر از لحاظ اقتصادی دوام میآوریم؟ دریغ از یک عذرخواهی در این حکومت.
لذا علوم انسانی اقتدارآفرین در مقابل علوم انسانی اقتدار زداست. شما زمانی که موشک دارید اقتدار دارید، انرژی دارید اقتدار دارید، سوپر کامپیوتر دارید اقتدار دارید در غیر این صورت اقتدار را ندارید و عاملی نیست که بخواهد اقتدارتان را بزداید، اما علوم انسانی مثل تیغ دو دم است، از این سمت شما آن را داشته باشید اقتدار دارید و اگر نوع دیگرش را داشته باشید همان اقتداری را که اکنون دارید از شما میگیرد.
امروز علم اقتصادی که در دانشگاههای جمهوری اسلامی تدریس میشود و با آن مسئولان بانک مرکزی و مسئولان اقتصادی مشخص میشوند این اقتصادی است که اینها خواندهاند. ای مردم عزیز این اقتصاد ضدقرآن است و در این قرآن یک حد الهی آمده است که جنگ با خداست و آن حد هم «ربا» است و تفکر کینز یک جمله است: ربا و طمع را باید رواج داد. قرآن نمایشگاه نمیخواهد قرآن عامل میخواهد.
ادامه دارد ...
تسلیت عرض میکنم شهادت مولا الموحدین حضرت علی (ع) خدمت شما عزیزان.
پیرو مبحثی که در دو جمعه گذشته نسبت به «علوم انسانی اقتدار آفرین» در ساختار جامعه علمی امروز و پروژه کلانی که در نظام مقدس جمهوری اسلامی تحت عنوان «تحول علوم انسانی» مورد بررسی قرار گرفته است، امشب سعی میکنم به صورت اجمالی و مختصر موضوع انسان در علوم انسانی اقتدارآفرین را به مباحثه بگذارم؛ از این حیث که موضوع علوم انسانی، خود انسان است و یکی از مشکلات کلیدی ما عدم تعریف انسان است و علوم انسانی بایستی طبیعتا پاسخگوی مفهوم انسان و مناسبات مربوطه اش باشد.
مهمترین مشکل امروز علوم انسانی؛ عدم توجه به اثر و تولید عمومی و اجتماعی علوم انسانی
امروز به نظر میرسد که علوم پزشکی و علوم فنی کاربردیتر و موثرترند به دلیل اینکه محصول گرا هستند و اصطلاحا ساز و کارشان این گونه است که به محصول توجه میکنند، ما میدانیم کسی که در رشته های مختلف مهندسی درس میخواند به یک محصول میرسد، کسی که پزشک است در تخصصهای مختلف، تولیدش تولید سلامت جسمی است؛ اما در مورد علوم انسانی چنین نتیجه و چنین سازوکاری را نمیبینیم؛ یعنی برای ما در علوم انسانی محصول مطرح نیست اسیر یک مقولهای به نام علم برای علم هستیم و مهمترین مشکلی که امروز در علوم انسانی خودش را نشان میدهد این است که هیچ کس به تولید و اثر عمومی و اجتماعی علوم انسانی توجه ندارد؛ مثلا در رشته حقوق که فرد شغل مشخصی دارد و معلوم است کسی که فارغ التحصیل میشود مشخص است حوزه کاری اش یا وکالت است یا اینکه قاضی میشود و یا در دفاتر مشاوره حقوقی مشغول به کار میشود؛ لذا در بین عوام حقوق را از نظر مشخص بودن سازوگار معین رشته پزشکی علوم انسانی میدانند.
یعنی همانند کسی که پزشکی می خواند از ابتدا تکلیفش با خودش معلوم است و می داند که کارش در جامعه چیست؛ اما در حوزه علوم انسانی کسی نمیداند که اگر مدیریت خواند در کجا باید مشغول به کار شود و یا محصول کار کسی که مدیریت خواند چیست؟ این وضعیت در مورد کسی که رشتههای علوم عقلی را دنبال میکند با همین شدت و ضعف مطرح است.
کسی نمیداند که یک جامعه شناس در کجا و چگونه از نتایج تحقیقاتش استفاده می شود و اساسا یک جامعه شناس غیر از معلم شدن در یک دبیرستان و استاد دانشگاهی چه کار دیگری از او برمیآید یا در علوم سیاسی به صورت ظاهر این است که اگر کسی جامعه شناسی سیاسی یا علوم سیاسی خواند باید حزب تشکیل دهد و یا کسی که مدیریت میخواند بعد از اتمام تحصیلاتش باید مدیر یک دستگاه شود.
مثل انتظاری که از یک پزشک میرود که وقتی تحصیلاتش تمام شد یک مطبی بزند و در بیمارستان به طبابت بپردازد، این گونه نیست کسی که فارغ التحصیل مدیریت شد فردا به هر کجا که مراجعه کرد یک پست مدیریتی برایش آماده باشد یا کسی که علوم سیاسی خوانده در یک حرکت حزبی موقعیتی برایش قائل باشند و یا کسی که روابط بین الملل میخواند سفیر شود.
چه می شود که وزرا و معاونین وزارت خارجه ما را پزشکها و غیرمتخصصها تشکیل میدهند؟
اگر به تاریخ 33 انقلاب اسلامی نگاه کنیم وزرای امور خارجه ما و معاونینشان بی ارتباط ترین رشته تحصیلی را نسبت به شغل و پستی که تصاحب کردهاند داشتهاند؛ یعنی شما از نظر تخصص نگاه کنید میبینید که در یک دوره طولانی بیش از دو سوم تا سه چهارم دوره وزارت امور خارجه ما مسئولیت کار به عهده کسانی بوده است که اصلا تخصص شان روابط بین الملل و علم دیپلماسی نبوده است.
یک دوره طولانی که یک پزشک اطفال حدود 16 سال وزیر امور خارجه بود، یک دوره هشت ساله یک متخصص علوم تربیتی وزیر امور خارجه بود و اخیرا هم که رئیس سابق سازمان انرژی اتمی و رئیس اسبق دانشگاه شریف سکان دار سیاست خارجی ما شده است؛ پس اساسا هیچ امیدی نیست که کسی که روابط بین الملل یا دیپلماسی میخواند بتواند یک روز معاون وزیر و یا وزیر امور خارجه شود.
اگر شما همین وضعیت را در مورد کسانی که تا الان کرسی وزارت کشور را از اوایل انقلاب تا به امروز عهده دار بوده اند بندازید بیارتباط ترین رشته را با موضوعات سیاسی داشته اند؛ یعنی کسی که علوم سیاسی خوانده باشد یا فارغ التحصیل علوم سیاسی با گرایش اندیشه اسلامی باشد در وزارت کشور جای ندارد؛ اما بر عکس هیچ وقت شما نمیبینید که در وزارت بهداشت و درمان مثلا یک فارغ التحصیل علم سیاست به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کنند. اگر امروز شما بشنوید که رئیس جمهوری یک متخصص علوم سیاسی را به عنوان وزیر بهداشتش معرفی کرده است همه تعجب میکنند هم مسئولین دولتی، هم نمایندگان مجلس و هم مردم تعجب میکنند که چه ارتباطی دارد یک نفر فارغالتحصیل علوم سیاسی بیاید بشود وزیر بهداشت.
اما هیچ کس در عمر 33 ساله انقلاب اسلامی از خودش نپرسیده است که چرا مثلا در زمان ابتدای پیروزی انقلاب در دولت موقت یک دندانپزشک از نهضت آزادی وزیر امور خارجه شد یا بعدا در یک مدت طولانی دیگر یک پزشک اطفال وزیر امور خارجه باید باشد.
این سوال مطرح میشود که علوم پزشکی چه ربطی به سیاست خارجی دارد؛ لذا حوزههای تخصصی علوم انسانی حوزه هایی است که هر کسی این امکان را دارد که آنجا کار را دست بگیرد.
خاطرم هست که زمانی که آرنولد، هنرپیشه فیلمهای اکشن هالیوودی بعد از یک دوره طولانی بازیگری -در ادامه حرکت رونالد ریگان که از هالیوود وارد سیاست شد و رئیس جمهور امریکا شد- به عنوان فرماندار ایالاتی کالیفرنیا انتخاب شد، برای یک برنامه تلویزیونی خارج از کشور این شبهه را مطرح کردم که چطور میشود، مدیریت عرصه سیاسی و فرمانداری یک ایالاتی که یکی از بزرگترین ایالات امریکا است را کسی که سیاست را نخوانده است و از عالم هنرپیشگی وارد این فضا شده است، به دست می گیرد.
چطور میشود که با رای مردم یک هنرپیشه سیاستمدار می شود با رای مردم یک پزشک وزیر امور خارجه میشود و سکان سیاست را به عهده میگیرد؟
شبههای که من مطرح کردم این بود که آیا میشود یک نفر با رای و تأیید مردم - چه در ایران و چه در امریکا - جراح قلب شود؟
کسی که بخواهد کشور را اداره کند باید علم سیاست را بداند و حداقل ده دوازده سال در این رشته درس خوانده باشد، کسی که بخواهد فرماندار یک ایالات و یا استاندار شود نیز باید سیاست را بداند تا بتواند انسانها را مدیریت کند و نظام احزاب را پیگیری کند و مناسبات اجتماعی را رقم بزند یک آدم بیتخصص را در دمکراسی وارد میکنیم و به رای میگذاریم یا در شورای شهرها نگاه میکنید که یکسری کشتیگیر و کاراتهباز و پینگپونگ بازی که در المپیک یک مدال آورده است در شورای شهر رای میآورد و این سوال مطرح میشود که آیا این آدم قواعد شورای شهر را میداند؟ آیا این آدم میخواهد یک شهر را مدیریت کند؟
این بلا و مصیبت هم در جامعه ماست و هم در آن کشوری که مدعی دموکراسی (آمریکا) است، این یکی از خصوصیات دموکراسی است در این جا نمیخواهم خصوصیات دموکراسی را مطرح کنم که چطور آدم ها با رای مردم انتخاب میشوند؛ یعنی آدمهای مشهور ورزشکار و هنرمند و یا چهرههای شاخص خودشان را به رای مردم میگذارند که مردم متخصص باشند.
هیچ کس نمیتواند به این سوالات پاسخ دهد که آیا در ایالات متحده و یا کالیفرنیا می شود یک آدم ناآگاه به علم پزشکی را چون مشهور است، برای پزشک شدن به رای مردم گذاشت؟
همچنان که برای کسب تخصص در پزشکی و شکافتن سینه دوازده سال تخصص نیاز است، جراحی سیاست و اقتصاد و فرهنگ یک کشور هم حداقل 12 سال تحصیل نیاز دارد آن جراح با قلب یک انسان سروکار دارد، اما آنجا سرنوشت 70 میلیون نفر و یا 100 میلیون نفر مطرح است.
آیا می شود به مردم گفت بین این چند نفر یک نفر را به عنوان جراح انتخاب کنید و از فردا این فرد وارد اتاق عمل شود و کارش را شروع کند؟
آن دکتر 12 سال درس خوانده برای اینکه کار مربوط به تحصیلش را انجام دهد؛ نه به درد وزارت امور خارجه و نه به درد وزارت کشور می خورد؛ ولی تا زمانی که در جامعه ما چنین فرهنگی است که مردم تمکین میکنند به اینکه یک پزشک وزیر امور خارجه شود یا یک مهندس وزیر کشور شود ولی هیچ گاه طلب نمیکنند که یک مهندس و یا روحانی و یا یک متخصص علوم انسانی از دانشگاهها وزیر بهداشت شود، علوم انسانی ما دچار تحول نخواهد شد؛ چون جایگاه علوم انسانی جایگاه ویژهای نیست.
برای علوم انسانی برخلاف علوم موشکی، فضایی و اتمی به هیچ وجه حاضر نیستیم حداقل هزینهها را داشته باشیم
امروز علم اقتدار آفرین فنی موشکی ساختهایم، سیستم فضایی ایجاد کرده ایم، انرژی اتمی تولید کردهایم اما نکتهای که در این موضوع هست این است که 60 سال تکنولوژی فضایی، موشکی و اتمی ما از غربیها عقبتر است.
60 سال پیش آنها آدم به فضا فرستادند یا آپولو را به روی کره ماه نشاندند، در دهه 70 انرژی اتمی را تولید کردند و هیروشیما را با آن زدند؛ سختی کار این بود که آنها ابداع کردند ما کار ساخته شده و تولید شده را دنبال کردیم بودجه های محرمانه غیرقابل محاسبه را در اختیار آنان گذاشتیم چون میخواستیم به این علوم برسیم؛ تا سرحد تحریمهای جدی و احتمال حمله نظامی و تا سه قطع نامه در شورای امنیت برای همین پرونده هستهای رفتیم، اما برای علوم انسانی به هیچ وجه حاضر نیستیم حداقل هزینهها را داشته باشیم.
لذا تا چنین فرهنگی وجود دارد تحول در علوم انسانی بیشتر به یک شوخی و جوک شبیه است، علم فنی غربیها را که قبلا آن راه را رفتهاند حالا ما با هزار و یک صلوات امکانات امروزی به آن رسیدهایم و این علوم را کپی کردهایم اما در کشور بالاترین ارج و قرب را به آنها اختصاص می دهیم که البته خیلی خوب است و باید باشد و نظام بیشتر از این هم باید در آن هزینه کند؛ اینکه در پژوهشگاه رویان در راه تحقیقات زیستی گوسفند رویان تولید میشود خیلی خوب است، اما باز هم این مسیری است که غربیها رفتهاند و چیز جدیدی ابداع نکرده ایم؛ یعنی سیاستگذاری ما در علوم انسانی بیشتر به یک جوک شبیه است.
ما ارزشی برای کسی که علوم انسانی را تولید میکند قائل نیستیم چون علوم انسانی حساسیت برانگیز است، الان اگر در جامعه اسلامی راجع به علم سیاست، اقتصاد، روابط بین الملل، فلسفه و فقه و حقوق حرف جدیدی بزنید زمین و زمان شما را تکویر میکنند، باید این حرفها را درکنج کتابخانههای شخصی گذاشت و بدون بودجه حکومتی و دولتی و رسمی آن را دنبال کرد.
نظام و هیچ بخشی از آن یعنی نه حوزه و نه دانشگاه در نظریههایی که امروز در حوزه علوم انسانی تولید میشود یا اگر فرض کنیم که تولید میشود، مسئولیت و نقشی نداشته بلکه عامل کنترل کننده بوده است.
در علوم انسانی خط قرمز وجود دارد، نهادهای مختلفی در حکومت وظیفهشان این است که کسانی را که میخواهند حرف دینی تولید کنند را محدود کنند، مثلاً در جمهوری اسلامی خط قرمز، تفکر اندیشه صدرایی است، اگر کسی بخواهد علم انسانی تولید کند که خارج از چهارچوب حکمت متعالیه ملاصدرا باشد، نمیتواند؛ زیرا از لحظهای که معلوم شود شما علمی تولید میکنید که یک جاهایی با اندیشه ملاصدرا زاویه دارد با خط قرمز مواجه میشوید.
نهادهای مختلفی در جمهوری اسلامی، رسمی و غیر رسمی، آشکارا و مخفی، عامل محدودیت شما میشوند. ما در حوزه علوم فنی از سوی دشمن تحریم میشویم اما در حوزه علوم انسانی از سوی نهادهای رسمی حکومت تحریم می شویم. علوم انسانی حد دارد، شما زمانی میتوانید علوم انسانی تولید کنید که در چهارچوب اندیشهای صدرایی باشد و در تعارض با اندیشه صدا و سیما قرار نگیرد.
اندیشه صدرایی امروز در چهارچوب رسمی جمهوری اسلامی، العیاذبالله حکم قرآن را دارد. حساسیت روی آن بسیار زیاد است و این شعار کلی علوم انسانی در جامعه ماست.
دانش آموخته علوم انسانی نمی تواند وزیر صنعت، وزیر مسکن، وزیر بهداشت و درمان شود، اما یک دانش آموخته پزشکی و یا فنی مجوز آن را دارد که وزیر امور خارجه و یا وزیر کشور شود. در کشور ما یک هنرمند و یا ورزشکار با رای مردم میتواند متخصص اداره کشور و اداره جامعه شود اما با وجود حتی دهمیلیون رای دور از ذهن است اگر کسی باور کند که همین ورزشکار و یا هنرمند جراح شود.
علوم فنی و علوم پزشکی مقدس نیستند اما در علوم انسانی خط قرمز مقدس وجود دارد
ما برای علوم فنی بیحساب و کتاب خرج میکنیم و در صحنه بین الملل جلوی تعدی دشمن و زورگویی و اینکه بخواهد ما را تحریم کند میایستیم، اما در علوم انسانی نه تنها کمک نمیکنیم بلکه خط قرمز میگذاریم. علوم فنی و علوم پزشکی مقدس نیستند اما در علوم انسانی خط قرمز مقدس وجود دارد.
امروز در علوم انسانی نقد آراء مثلاً مرحوم شهید مطهری، نقد پیامبر تلقی میشود؛ چون امام راحل گفتهاند اندیشه شهید مطهری خوب است و مقام معظم رهبری جوانان را به پیگیری اندیشههای شهید مطهری(ره) توصیه کردهاند. معنای این حرف این طور تلقی شده است که دیگر هیچ کس در هیچ شرایطی حق ندارد اندیشه های شهید مطهری را نقد کند.
به یاد دارم زمانی دولت سازندگی را نقد میکردیم به دلیل آنکه در صدد نهادینه کردن لیبرالیسم بود. ما به نقد سیاستهایی پرداختیم که چند هفته پیش مقام معظم رهبری آن ها را نقد کردند و آن هم این بود که سیاست وازکتومی و کاهش جمعیت تا سال 71-70 خوب بوده و از آنجا به بعد اعمال آن سیاست کار درستی نبوده است تا جایی که امروز نظام به جایی رسیده است که التماس میکند مردم بچهدار شوند.
ما درصدد نقد مباحثی بودیم که سال گذشته هم مقام معظم رهبری در دیدار با خبرگان رهبری در شهریور ماه آن را مطرح کردند، ایشان فرمودند که بانکداری بدون ربا امروز دچار مشکل شده است. باید در قم کرسی آزاداندیشی فقهی بگذارید و این مسئله را حل کنید. این قضیه را در اسلامداری پیاده نکنید؛ یعنی هنوز ما علم فقهی متناسب با این موضوع را نداریم بلکه باید با برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی در قم به تولید علم فقهی آن بپردازیم.
نقد ما به دولت سازندگی آن زمان این بود که چرا ربا را شیوع میدهید و به تعداد بانک ها هر روز اضافه می شود. در دوره اصلاحات هم، همین نقدها را به حرکت لیبرالیستی داشتیم. مسئولینی که همیشه به حرف آقا و امام استناد میکردند در پاسخ به ما گفتند که مگر امام نفرموده است که نهضت زنده است تا فلانی زنده است و مگر مقام معظم رهبری نفرمودند هیچ کس برای من فلانی نمیشود، پس شما چرا انسانهای مقدسی را که امام و آقا این طور در موردشان صحبت کرده اند را نقد میکنید.
مشکل ما این است که این موارد در جامعه خیلی دیر مطرح می شود. همین انتقادات و صحبت هایی که 10 یا 20 سال بعد مقام معظم رهبری علنا مطرح میکنند، همان روز که ما شاهد آن انحراف هستیم باید در جامعه مطرح کنیم. اکنون شما یک حزباللهی، بسیجی و یا متدینی را میشناسید که رئیس دولت سازندگی و رئیس دولت اصلاحات را نقد نکند؟ چرا این که امام فرمودند نهضت زنده است تا فلانی زنده است و مقام معظم رهبری فرمودند که هیچ کس برای من فلانی نمیشود به فراموشی سپرده شد؛ یعنی این موارد از جمله خط قرمزهایی است که بعضی از مدیران و عناصر خودی از کلام رهبرانمان به زعم خود استخراج می کنند.
حضرت آقا در دیدار با دانشجویان فرمودند: شهید مطهری را مطالعه کنید. آیا ایشان فرمودند شهید مطهری قابل نقد نیست؟ تحریم در علوم انسانی توسط خارجی ها اعمال نمی شود بلکه ما بواسطه عناصر داخلی در این حوزه تحریم می شویم. دانش آموخته علوم انسانی تلاشش در دوران تحصیل این بوده که فقط معلم و یا استاد دانشگاه شود. او نمیداند که با توجه به تخصصش کجا باید بکارگیری شود، چون تخصص های دیگر میتوانند جایگزین تخصص او شوند. همیشه این طور بوده است که فارغالتحصیل رشته تجربی در دبیرستان میتواند علوم انسانی شرکت کند و یا فارغالتحصیل رشته فنی، هنرستانی و ریاضی هم میتوانسته است علوم انسانی شرکت کند.
وقتی سیاستگذاری و روانشناسی اجتماعی نسبت به علوم انسانی به این منوال است، تحول در علوم انسانی بیشتر به یک شوخی و جوک شبیه است، مگر آنکه کسانی که عمرشان را در علوم انسانی صرف میکنند این خط قرمزها را بشکنند و این محدودیتها را کنار بگذارند.
وزارت بهداشت اگر بشنود که یک مجتهد در حد مرجع تقلید را به عنوان وزیر بهداشت گذاشتهاند، نمی تواند تحمل کند و البته در حکومت ما چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد؛ اما اگر این کار انجام شود، مطمئن باشید همه وزارت بهداشتیها از بیمارستان بیرون میآیند و راهپیمایی میکنند. اگر یک مهندس و یا یک متخصص علم مدیریت، دکترای جامعه شناسی، علوم سیاسی یا فلسفه را به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کردند و وزارت بهداشتیها تجمع و راهپیمایی نکردند، آن موقع هم باقی دانش آموخته های علوم انسانی میتوانند اعتراض نکنند که چرا وزیر امور خارجه فردی غیر متخصص علوم انسانی و علوم دیپلماسی است.
این ها نکاتی است که مقدمات تحول در علوم انسانی را فراهم می کند، چون آن زمان است که علوم انسانی شأن و جایگاه خود را نشان میدهد. با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود، اگر ما پیوسته بگوییم تحول در علوم انسانی اما رفتارمان در نظام مدیریتی چیز دیگری باشد، تحول در علوم انسانی رخ نخواهد داد.
همانند علوم مهندسی و پزشکی باید نتیجه علوم انسانی هم مشخص باشد
همایشهایی که در چند سال گذشته در حوزه علوم انسانی برگزار میشود با موضوعاتی است چون: اسلام و سکولاریزم؛ یعنی همایشهایی که نه تنها هیچ فایده ای برای دنیا و آخرت ندارد بلکه مشکلی را هم حل نمیکند. فضا به سمتی رفته است که گفته می شود در حوزه علوم انسانی فقط همایشهایی با محوریت اسلام و سکولاریزم برگزار کنید، مبادا همایشهایی برگزار کنید که ضریب نفوذ و تاثیر ربای سازمان یافته که توسط ارکان خود حکومت یعنی دولت، مجلس و جاهای دیگر قانونگذاری شده و مدیریت میشود را برگزار کنید و به نقد آن ها بپردازید.
لذا اولین کسی که میتواند در علوم انسانی تحول ایجاد کند کسی است که زیر بار سیاست های غلطی که امروز در حوزه علوم انسانی گذاشته شده است نرود. برای این منظور همان طور که انتظار داریم یک مهندس، یک سد را بسازد و ما نتیجه کارش را ببینیم و یا آن پزشک در اتاق عمل برود و جراحی کند و نتیجه کارش که بهبود جسم بیمار است را ببینیم، باید علوم انسانی هم نتیجهاش مشخص باشد و ما آن را ببینیم.
علوم انسانی باید به 3 سوال پاسخ دهد، چون انسان موضوع بحث آن میباشد. اولا اینکه انسان کیست؟ ثانیا مناسبات اجتماعی این انسان در زمان تشکیل اجتماع چیست؟ این انسان چگونه میتواند زندگی کند؟ فرهنگ این انسان، مناسبات، سیاست و اقتصادش چیست؟ دنیای این انسان چگونه آباد میشود؟ ثالثا انسان آخرتی دارد، آخرتش چگونه آباد میشود؟ علوم انسانی امروز به این 3 پرسش پاسخ نمیدهد. اگر بگوییم که تهران چیست، شما یک نقشه تهران را باز میکنید و میگویید این نقشه تهران است، اگر بگوییم اتومبیل پیکان، پژو و سمند و پراید چیست سریع میگویید این پک فنی پیکان، پژو، سمند و پراید است؛ یعنی هر پدیدهای نقشهاش مشخص است.
نقشه انسان در علوم انسانی کجاست؟ غربیها 3-2 نقشه دارند. نقشهای که آقای فروید، اریک اریکسون و آقای ژان پیاژه تعریف کرده اند. اینها در رشته روانشناسی کار کردهاند و نقشهای که برای انسان تهیه کردهاند و نگاهی که به انسان داشتهاند بسیار سخیف است.
نگاه غربیها از گذشته به انسان، حیوان بوده است. از زمان ارسطو که میگفت انسان، حیوان ناطق بوده و بعد شده حیوان مدنیالطبع، زمان الکسیس کارل هم انسان، حیوان ناشناخته بوده است. اخیرا فرانسوا دورتیه کتابی تحت عنوان انسان، حیوان شگفتانگیز نوشته است که امروز مبنای درسی کسانی است که در دانشکده علوم اجتماعی، انسانشناسی میخوانند. در اینجا انسان یکبار حیوان مدنیالطبع، یکبار حیوان ناطق، یکبار حیوان شگفتانگیز، یکبار حیوان ناشناخته و در کل انسان، حیوان معرفی شده است. فروید میگوید انسان، حیوان غیر قابل اعتماد است؛ چون یک بعد rasional دارد و یک بعد irasional، یک بعد استدلالی دارد و یک بعد غیر استدلالی. بعد غیراستدلالی یا غریزی یا شهوانی و احساسیاش بر بعد عقلانیاش حاکم است.
لذا از این منظر انسان اصلاحپذیر نیست و متاسفانه این نقشهای که او برای انسان ترسیم کرده است مبنای شناخت انسان امروز می شود. اریکسون و پیاژه هم، این موضوع را با تفاوت اندکی مطرح می کنند. یعنی نگاه فروید نسبت به انسان (psycho sexual) جنسی، نگاه اریکسون (psycho social) اجتماعی و نگاه آقای پیاژه (psycho cognitive) شناختی است.
اساسا مفهومی که به انسان داده اند کلمهای است به نام anthropus و به این کلمه anthropology میگویند و این جا به غلط به انسان شناسی ترجمه شده است.
وقتی نگاهی به نقشه انسان در قرآن میکنیم تمام مراحل انسان از مرحله ماقبل نطفهگذاری تا مرحله تولد در مورد جسم او کاملا مطرح شده است. مهمتر از جسم انسان که بشر امروز غربی توانسته جزئیات آن را در مرحله جنینی رصد کند، مرحله نفس و روح انسان است.
حیرتانگیز است که در فارسی فقط یک کلمه به نام دل داریم و غربیها نیز یک کلمه دارند به نام mind، اما قرآن 4 مفهوم به نام صدر، شقاف، قلب و فواد دارد. جای تعجب است است که قرآن از کلمهای به نام ذهن استفاده نکرده و به جای آن از فواد استفاده کرده است، ولی هزار سال است که فیلسوفان مسلمان اسیر مفهومی به نام ذهن و وجود ذهنی بودهاند.
الان اگر همین را شما در علوم انسانی مطرح کنید که در قرآن ذهن مهم نیست، اما فواد هست، قلب و صدر و شقاف هست، میگویند چون 20 عالم بزرگ در طول هزار سال گذشته از کندی و فخررازی و ابنسینا و فارابی تا به امروز از کلمه ذهن و وجود ذهنی یاد کردهاند، شما چه حقی دارید بگویید در قرآن ذهن وجود ندارد! مگر تعداد رکعتهای نماز هم در قرآن آمده است! میبینید چطور مغالطه میکنند.
اولین پرسشی که باید در تحول علوم انسانی پاسخ داد؟
پس اولین پرسشی که علوم انسانی باید پاسخ بدهد این است که انسان کیست؟ آنها میگویند انسان چیست، اما ما میگوییم انسان کیست؟ کیستی انسان با چیستی انسان خلط شده است. چیستی انسان یعنی همین بعد مادی انسان که در باز کردن پرونده DNA و مناسبات ژنتیکی رقم خورده است، اما انسانی که شما امروز میشناسید از حیث جسمیتش با انسانی که قرآن میگوید انسان کیست،خیلی فرق میکند. گام نخست تحول در علوم انسانی، رسیدن به این پاسخ است که انسان کیست و چیست، آن هم از منظر قرآن در مقایسه و تطبیق با نگاه دیگران.
دومین پرسشی که باید در تحول علوم انسانی پاسخ داد؟
پرسش دوم این است که با علوم انسانی، علوم فنی و علوم پزشکی دنیای انسان چگونه آباد میشود؟ اینکه آبادانی علوم انسانی؛ یعنی علم اقتصاد، علم مدیریت، علم حقوق، علم سیاست، علم ارتباطات و مواردی از این دسته برای دنیای انسان چگونه رقم میخورد.
نیازهای انسان امروز را علوم انسانی امروز چگونه پاسخ داده است؟ بنده فقط به یک مورد اشاره میکنم؛ چون مسئله من بوده و در چند سال گذشته سعی کردهام این بخش را پیوسته مورد بررسی قرار دهم تا زوایای تاریک آن روشن شود. این موضوع، علم اقتصاد است.
انسانی که مناسباتش را معیشتش رقم میزند و برای خورد و خوراکش، برای سر پناه و هر چیز دیگرش نیاز به معیشت و شغل و درآمد و رزق و موراد این چنینی دارد، بیشترین جایی که تمرکز کرده، همین حوزه یعنی علم اقتصاد بوده است. علم اقتصاد غربی تعریفش چیست؟ تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود.
بیشترین سرمایهگذاری در غرب روی علم اقتصاد آن شده و در ایران نیز بیشترین توجه به این رشته بوده است، اما الان میبینید 99 درصد مردم در خیابانهای آمریکا تجمع کرده اند و میگویند یک درصد جامعه حق ما را خورده است و این بر خلاف تعریف علم اقتصاد که معتقد است تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است، می باشد.
همانطور که در جلسه قبل اشاره کردم این بطری آب، منابع محدود است و نیازهای آقایان و خانمهایی که اینجا نشستهاند به نوشیدن آب نامحدود است؛ چطور ما این را بین خانمها و آقایان تقسیم کنیم که نسبت به نیازهای نامحدود در تشنگی، این منبع محدود کفاف دهد؟
حالا یک درصد آن جایی که این علم تولید شده است، آن جایی که مینارد کینز دارند، ریکاردو دارند، فریدمن دارند، امروز آمار تیاسن دارند، یک درصد، حق 99 درصد را خوردند؛ پس آن علم انسانی نتوانسته است نیازها را خوب پاسخ دهد، نتوانسته است قواعدی تولید کند و تضمین کند که مناسبات اجتماعی درست رقم میخورد و الا جنبش والاستریت به وجود نمیآمد، آمریکا 4 برابر بودجهاش یعنی 16 تریلون دلار بدهی پیدا نمیکرد و اتحادیه اروپا به مرحله فروپاشی نمیرسید.
گزارش امروز رسانهها چه بود؟ بورس ما از شرق تا غرب عالم امروز افت جدی داشته است. چه بلایی سر اقتصاد یونان و اسپانیا آمده است؟ در اسپانیا ریختهاند و مغازهها را غارت کردهاند، حالا مدام در ایران گرانفروشی کنند. بالاخره یک جا صبر مردم تمام میشود، با همدیگر در گرانفروشی رقابت میکنند. هیچ کس هم هیچ علم انسانیای تولید نکرده که چطور میشود این مناسبات را در علم اقتصاد اصلاح کرد. پس گل سر سبد علوم انسانی در جامعه کاپیتالیستی یعنی سرمایهگرایی و اقتصاد نتوانسته است نیازهای آن جامعه را برطرف کند، پس چطور میتواند درد جامعه ما در درمان کند.
علم انسانی غربیها امروز پاسخ مناسبی به پرسش اول در مورد اینکه انسان چیست و کیست، نداده است. علم غربی بیان کرده انسان حیوان غیر قابل اعتماد است. در تبیین دنیای انسان و مناسبات اجتماعی و روابط بین انسانها، گل سرسبد علوم غربی که علم اقتصاد است، جامعه را طوری به فاجعه کشانده است که آن جامعه در حال فروپاشی است.
در حداکثر و در حد اعلایش اگر ما به علم انسانی غربی ها تن در دهیم که تن نمیدهیم، عاقبتی که منتظر ماست آن اتفاقی است که در اسپانیا، یونان، ایتالیا، ایالات متحده، کانادا، انگلیس و سایر کشورهای غربی افتاده است، غیر از این نیست مطمئن باشید. شما ببنیددر 5، 6 ماه گذشته چطور فتیله ارز و سکه و دلار و اینها بدون هیچ منطقی بالا و پایین میشود.
بزرگترین اشتباه جمهوری اسلامی این بود که باید ابتدای انقلاب، کنار دست بانک مرکزی، نهاد انقلابی صندوق درست میکرد. تنها جایی که در انقلاب اسلامی به هیچ وجه روحیهای انقلابی ندارد بانک مرکزی است و جمهوری اسلامی از جایی زمین میخورد که اسمش بانک مرکزی و وزارت اقتصاد است.
رهبر معظم انقلاب در ماه رمضان بعد از فتنه در سال 88 در دیدار با اساتید دانشگاه فرمودند: علومی که از غرب آمده است مال جامعهای خودشان است و به درد ما نمیخورد. اینجا مسئولان با علومی که نباید بیاموزند، تربیت میشوند و با همین دانش کسب شده، مسئول دستگاههای دولتی می شوند و نتیجه اش را امروز در در وزارت اقتصاد میبینیم.
کینز در مقالهای در سال 1930 گفته است برای رشد اقتصادی غرب چاره جز رواج طمع و ربا را در جامعه نداریم. این سخن به ما قبل جنگ جهانی دوم بر می گردد در حالی که کینز را معمار اصلاح اقتصاد بعد از جنگ جهانی دوم قلمداد می کنند.
اکنون شیوع طمع در جامعه ما در قالب کاری است که تلویزیون جمهوری اسلامی بواسطه تبلیغات بازرگانیاش انجام میدهد که زندگی مردم شده فلان خوردنی توپی و موتوری. 82 سال بعد از جملهای که کینز گفت، امروز در حکومت اسلامی تلویزیون صبح تا شب در ماه رمضان برنامهای اخلاقی را قطع میکند و در بین آن مردم را به طمع دعوت میکند.
خدا میداند اگر بانک های جمهوری اسلامی تبلیغ نکنند چه بودجهای ذخیره میشود و آن ها میتوانند دردهای زیادی از جامعه را درمان کنند. خدا میداند توطئه صهیونیستی چیزی نیست جز آنکه برای عقیم کردن دختران از چیپس و پفک استفاده کند. آخر هزینهای که برای این تبلیغات سیب زمینی سرخ کرده و ذرت بو داده می شود از کجا میآید، که هر ساعتی تلویزیون و رادیوی جمهوری اسلامی را روشن میکنیم مدل توپی و یا موتوریاش تبلیغ میشود.
آنهایی که فکر میکنند که چرا مراکز زنان و زایمان و نازایی اینقدر پرمشتری است بروند ببینند در 20 سال گذشته مهمترین خوراک و تنقلات دختران مملکت مدل توپیاش بوده یا موتوریاش. ازدواج که در کشور ما سنش به تاخیر افتاده و بعد از ازدواج هم که خانم ها بچهدار نمیشوند تا دکترا بگیرند و بعد هم که تصمیم به بچه دار شدن می گیرند، تازه اول رفت و آمد در مطبهای زنان و زایمان و نازایی است؛ یکی از دلایل این موضوع تغذیهای نامناسب هم می تواند باشد.
کینز، 82 سال قبل فریاد میزند که باید طمع را رواج داد، ما در نمایشگاه قرآن مینشینیم و میگوییم درد جامعهمان چیست؟ این است که رسانه ملی ما صبح تا شب مردم را به طمع دعوت میکند. خدا میداند کسانی که این طور پیامهای بازرگانی درست میکنند و این طور حرص و ولع و طمع را تولید میکنند عاقبتشان چیست؟ این ها اصحاب علی(ع) نیستند و نروند شبها قرآن به سر بگیرند، این ها اصحاب کینز هستند.
جمله دوم کینز در مقالهاش این است که باید ربا را در جامعه رواج داد. میدانستید مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی، سند رسمی 782 صفحه ای منتشر کرده است و در آن الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت که رهبری درخواست کرده؛ یعنی الگوی توسعهای مطلوب برای جمهوری اسلامی را مکتب نئوکینزیها معرفی کرده است، مکتبی که دو رکن دارد: طمع و ربا.
علم اقتدار آفرین یعنی چه؟ یعنی علمی که به شما قدرت دهد جلوی دشمنانی که راه خدا را سد میکنند، ائمه و انبیاء را شهید کردند، مقاومت کنید، اما با علم چه کسی میخواهید جلوی آنها مقاومت کنید؟ با علمی که از ذهنهای شیطانی تراوش کرده است؟ مگر در این قرآن نفرموده ربا جنگ با خداست و این سند مجمع تشخیص مصلحت نظام یک سند ضد قرآنی است. 782 صفحه صغری و کبرا چیده شده است تا به صفحه 782 برسد و اگر کل این 782 صفحه را بگردید یک آیه یا روایت از ائمه(ع) نمیبینید.
جلسه پیش اشاره کردم ببنیم کدام علوم اقتدار زداست؟ آنجایی که کینز 82 سال پیش رسماً اعلام کرده باید ربا و طمع را رواج داد تا وضع اقتصاد خوب شود، مجمع تشخیص مصلحت نظام سند رسمی با پول بیتالمال تنظیم کرده که ما باید برویم سراغ کینز و 780 صفحه صغرا و کبرا میچیند تا این را اثبات کند و در صفحه 782 آن می نویسد که الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، الگوی توسعهای مطلوب، نگاه نئوکینزی است.
این تئوری را صدا و سیمای ما پیاده میکند. یک نفر در این کشور عذرخواهی نکرد که چرا رئیس بانک ملی این مملکت که از وضعیت خزانهای کشور خبر داشت، از کشور بیرون رفت. اگر فرماندهان کلان نظام، خانهشان بیرون از مرزها باشد سازمانهای امنیتی اهمیتی نمیدهند؟ فرماندهان نظامی موقعیتشان مهمتر است یا مسئولان اقتصادی.
چطور دستگاههای امنیتی و رئیس جمهور ما وقتی مثلاً آقای کذا خانه و زندگیاش در کانادا بوده، دو پاسپورتی بوده سکوت کردند؟ چطور به او اجازه دادند رئیس بانک مرکزی شود؟ بخش عظیمی از تحریمها و فشارهایی که امروز بر ما اعمال می شود از بابت این است که آقای خاوری زمانی که از ایران فرار کرد، سرویسهای امنیتی غربی او را تحت فشار قرار دادند تا ببینند ذخایر ارزی ما چقدر است؟ ما چقدر دیگر از لحاظ اقتصادی دوام میآوریم؟ دریغ از یک عذرخواهی در این حکومت.
لذا علوم انسانی اقتدارآفرین در مقابل علوم انسانی اقتدار زداست. شما زمانی که موشک دارید اقتدار دارید، انرژی دارید اقتدار دارید، سوپر کامپیوتر دارید اقتدار دارید در غیر این صورت اقتدار را ندارید و عاملی نیست که بخواهد اقتدارتان را بزداید، اما علوم انسانی مثل تیغ دو دم است، از این سمت شما آن را داشته باشید اقتدار دارید و اگر نوع دیگرش را داشته باشید همان اقتداری را که اکنون دارید از شما میگیرد.
امروز علم اقتصادی که در دانشگاههای جمهوری اسلامی تدریس میشود و با آن مسئولان بانک مرکزی و مسئولان اقتصادی مشخص میشوند این اقتصادی است که اینها خواندهاند. ای مردم عزیز این اقتصاد ضدقرآن است و در این قرآن یک حد الهی آمده است که جنگ با خداست و آن حد هم «ربا» است و تفکر کینز یک جمله است: ربا و طمع را باید رواج داد. قرآن نمایشگاه نمیخواهد قرآن عامل میخواهد.
ادامه دارد ...
۹۱/۱۰/۰۶