سینمای استراتژیک- سریال 24(بخش دوم)
سریال 24 یک شاهکار محسوب میشود. یعنی حسی که به شما منتقل میشود این است که الان کار از دست آقای جک باوئر خارج شده و وضعیت امنیت به هم ریخته است. زمانی این حس به شما دست میدهد که وقتی تازه دخترش را پیدا کردهاند و آن دختر تازه از بدبختی نجات پیدا کرده و با سی.تی.یو تماس گرفته است. از آن طرف از لوسآنجلس ماشینی با دو مأمور فرستادهاند تا او را به سی.تی.یو که جای امنی است ببرند. دقیقاً حس به هم خوردن تعادل سیستم آن لحظهای است که با جک تماس گرفتهاند و به او گفتهاند، خیالش راحت باشد ما داریم دخترت را میآوریم، ولی ناگهان وسط راه به ون حامل دو مأمور و دختر جک میکوبند و آن دو مأمور را میکشند و دوباره دخترش را میبرند. تا چند دقیقه پیش جک میدانست دخترش کجاست، اما حالا اصلاً نمیداند به کجا برده شد، لذا دوباره وضعیت نابسامان امنیتی پیش میآید.
همزمان با این صحنه، میبینید که اطلاع داده میشود بمب اتمی دیگری در شهر دیگری پیدا شده است. یعنی این کار کوچکی که در ذهن شما مینشیند و یک شوک روانی به شما به عنوان مخاطب وارد میشود. اینکه میشنوید بمب اتمی دیگری در جای دیگری پیدا شده است. شما پیش خود فکر میکنید حالا چگونه آن را خنثی میکنند. مورد قبلی دختر مأمور ضد تروریسم بود، ولی این شهری است که ناموس رئیس جمهور است. یعنی یک شهر یک میلیون نفری با خاک یکسان میشود. این سریال تا چه حد توانسته است این حس را به زیبایی القا کند! یکی از روشهایش در القا این است که در هر مرحله چهار تصویر نشان میدهد و وقایعی را که در حال حاضر در آن دقیقه به خصوص مثلاً در کاخ سفید، جک باوئر در سی.تی.یو، دختر جک و گروه تروریستی در حال رخ دادن است در چهار پنجره در یک تصویر نمایش میدهد و آن حس را به شما منتقل میکند. این کار بسیار حرفهای انجام شده است.
توصیه میکنم دوستانی که کار هنری میکنند از این زاویه، این ابعاد و ارزشهای این سریال را مطالعه کنند و اگر صد و نود قسمت تا سری هفتم را دیدهاند، یک بار دیگر با این نگاه که آنجایی که یک اتفاق تروریستی میافتد و آنجایی که دختر جک هم گم و دچار مشکل میشود این سریال را ببینند. حتی در یکی از فصلهای این سریال، خاطرم نیست سری دوم یا سوم، دختر جک پرستار بچهای شده است و در خانهای کودکی را نگهداری میکند. همه جا ناامن میشود. وقتی با این فکر وارد سی.تی.یو (واحد ضدتروریسم) میشود که اینجا امن است، اتفاقاً لحظهای که اینها وارد سی.تی.یو میشوند، تروریستها آنجا را بمبگذاری میکنند و این واحد را منهدم میکنند، ولی جک دوباره دخترش را بغل میکند و با هم فرار میکنند. این نشان میدهد مرکزی که باید امنیت را ایجاد کند خود ناامن است.
همزمان با این وقایع شما میبینید که در کاخ سفید همه چیز به هم ریخته است. این مجموعه یعنی استاندارد سیصد میلیون جمعیت کشور، کاخ سفید، رئیس جمهور و عوامل مرتبط با آن به قدری بزرگ است و اینکه چطور ممکن است ما پشت دیوارهای کاخ سفید را ببینیم. این موضوع برای مخاطب دیر باور است، وقتی صحنه مربوط به جک و دخترش، یعنی آن اشل کوچک و مینیاتوری را میبیند و آن را باور میکند و همزمان آن موضوع برای مخاطب قرینهسازی میشود. به این دلیل پاسخ به این پرسش که سریال 24 چگونه توانسته است از نظر قوت هنری تصویری از چهار مفهوم خاص استراتژیک قدرت، سیاست، امنیت و بحران را در ذهن مخاطب خود ایجاد کند، ساده است.
با استفاده از این المان، گزارهها و نمادهای هنری که توانسته است از زن به عنوان نماد سرزمین و عقیده طوری استفاده کند که وقتی زن به صاحبان قدرت و مسئولین سرویس امنیتی و ضدتروریسم نزدیک است دچار خدشه هستند و سیستم مخدوش شده و دارای ثبات است. هرگاه میخواهد نشان بدهد از تعادل خارج شده است این فاصله را به نمایش میگذارد. این مقدمهای که اشاره کردم از این جهت بود که با این ابعاد آشنا شوید. نکته آخر در مقدمه این است که سرویس امنیتی و جامعه اطلاعاتی و امنیتی کارکردهای خاص خود را دارد.
دوستان عنایت داشته باشند از جنگ جهانی دوم به این طرف نوع حکومتهای امنیت محور در دنیا شکل گرفتند و مهمترین نهاد این حکومتها شورای عالی امنیت ملی است. هر وقت سیاست تقابل بین دو گروه پوزیسیون و اپوزیسیون شد و تلاششان دستیابی قدرت به هر قیمت بود، حتماً میرود که جامعه و حکومت از تعادل خارج شود. حکومت و جامعه را مثل قایق و بلم باریکی فرض کنید که دو نفر بلند شدهاند و در حال کشتی گرفتن در آن هستند.
مسئله این نیست که این دو زمین میخورند یا داخل آب میافتند. بلکه مسئله این است که در اثر کشتی گرفتن این دو قایق جامعه و حکومت واژگون میشود. امنیت یعنی اینکه برای دعوای این دو نفر مقرراتی را تعیین کنید که بیش از این همدیگر را هل ندهید. بیشتر از این تکان نخورید تا قایق واژگون نشود. اگر قایق غرق شد به این حالت "بحران" میگویند. قدرت یعنی اینکه چه کسی پشت این قایق بنشیند و پارو بزند. این دو نفر با هم بر سر این پارو دعوا میکنند و بلند شدهاند و بین آنها کشمش است. معیارهایی که جلوی غرق شدن قایق را میگیرد، معیارهای امنیتی میگویند. وقتی معیارهای اداره یک جامعه امنیتی بود، مهمترین شورا در یک کشور شورای عالی امنیت ملی میشود. این شورا مجموعهای است که اجازه نمیدهد از خط قرمز حفظ تعادل سیستم تخطی صورت بگیرد. حالا ممکن است در چنین شرایطی قانون هم نقض شود. ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم شورای عالی امنیت ملی را در کشور خود به وجود آورد و به تبع آن همه کشورها این الگو را به کار بردند. این امر چگونه محقق میشود؟ از طریق اشراف اطلاعاتی.
در حال حاضر پشت سرتان را نمیبینید، بلکه پرده را میبینید. اگر کسی بخواهد از نظر اطلاعاتی به این سالن اشراف داشته باشد باید چهار پنج دوربین بگذارد و بیرون از سالن در اتاقی بنشیند و از مانیتوری این سالن را از زوایای مختلف کنترل کند. به این کار اشراف اطلاعاتی میگوییم. برای آن که شما امنیتی ایجاد کنید باید به همه اطلاعات مشرف باشید. مثلاً یک مسابقه فوتبال در ورزشگاهی ساعت 10 شب در حال برگزاری است. پروژکتورها را روشن کردهاند و تیم «الف» و «ب» در حال بازیاند و بازیکنان جلوی پای خود را میبینند. تماشاچیان در جایگاه خود از بالا مسابقه را میبینند. آن گروهی اشراف اطلاعاتی دارد که بیرون از ورزشگاه است و از طریق دوربینها تعبیه شده در جای جای ورزشگاه صحنه بازی را تحت کنترل دارد.
دستگاههای اطلاعاتی اشراف اطلاعاتی را به وجود میآورند. امروزه ایالات متحده جامعهای به نام جامعه اطلاعاتی دارد. این جامعه 16 نهاد اطلاعاتی دارد. یعنی فربهترین چیزی که شما در ایالات متحده میبینید دستگاه اطلاعاتی آنهاست. اولی سرویس سی.آی.اِی (Central Intelligent Agency) سازمان اطلاعات مرکزی است که مربوط به سرویس امنیت خارجی است و شما آن را میشناسید. دومی دی.آی.اِی (Defense Intelligent Agency) اطلاعات دفاعی آمریکا که اطلاعات نظامی آنها را کنترل میکند. سومی اف.بی.آی (Federal Bureau of Investigation) اطلاعات داخلی آمریکاست. چهارمی که مخوفترین نهادی ایست که در دنیا وجود دارد ان.اس.اِی (National security Agency) آژانس امنیت ملی که همان مؤسسهای است که اینترنت را به وجود آورده است.
برخلاف تصور شما و افرادی که کامپیوتر میخوانند و به دکترای این رشته میرسند و فکر میکنند پدیده کامپیوتر یا اینترنت یک پدیده ارتباطاتی است و مربوط به مخابرات هر کشور است نه نهاد دیگری، در اشتباهاند. ان.اس.اِی سازمانی است که یک کار انجام میدهد آن هم ایجاد اینترنت و کنترل آن است. یعنی شما فکر میکنید وقتی وارد وبلاگ و وبسایت میشوید، تحت نظر چه سازمانی هستید؟ از لحظهای که به اینترنت وصل میشوید و جستجو میکنید و برمیگردید، ان.اس.اِی در حال کنترل شماست. سرویس ان.اس.اِی تابع وزارت دفاع آمریکاست و در این وزارتخانه اینترنت به وجود آمده است.
مجموعههایی مثل مایکروسافت که آقای بیل گیتس آن را تأسیس کرده است و شما این کامپیوترها را میبینید و پدیدهای به نام ویندوز را استفاده میکنند، اگر به آیین نامههای ان.اس.اِی مراجعه کنید میبینید ان.اس.اِی استاندارد ویندوزهای مختلف را به آنها میدهد و آنها را در اینترنت هم میگذارد. شما دقیقاً میدانید لینوکس، ویندوز و هر یک از سیستمهای عاملی که روی کامپیوتر استفاده میشود آنها میگویند که چگونه باید طراحی شود تا ان.اس.اِی بتواند کنترل کند.
ان.اس.اِی در شمال شهر واشنگتن دی.سی زیر زمین در محوطهای از بتون آرمه 9 هکتار سوپر کامپیوتر دارد. سوپر کامپیوترها کمدهای بزرگی هستند که پردازش اطلاعات فوقالعاده را انجام میدهند، مغز جهان هستند. چگونه وقتی شما میخواهید درباره موضوعی فکر کنید راجع به آن تعمق میکنید یا وقتی کامپیوتر شما میخواهد جستجو کند یکباره صدای سیستم را میشنوید که با قدرت بیشتری کار میکند. مغز جهان برای آنکه بتواند روزی سه میلیارد پیام را از سراسر جهان بگیرد و دستهبندی و طبقهبندی کند، در شمال شهر واشنگتن دی.سی در کنار جادهای که به سمت فیلادلفیا میرود نه هکتار سوپر کامپیوتر را مستقر کرده است.
در سری دوم سریال 24، اریک معاون ان.اس.اِی که آقای پالمر رئیس جمهور دستور میدهد که او را دستگیر کنند. علت این امر این بود که چون معاون ان.اس.اِی اشراف اطلاعاتی دارد رئیس جمهور را دور میزند. اتفاقاً در سری دوم افراد ان.اس.اِی رئیس جمهور را از کار بر کنار میکنند ومعاون رئیس جمهور را به جای او میگذارند چون میخواستند به یکی از کشورهای خاورمیانه حمله کنند که در این سری ظاهراً پاکستان بود.
اتفاقی که در اینجا میافتد این است سرویس ان.اس.اِی، یک سرویس نظامی است. یعنی برخلاف نظر کسانی که دکترای کامپیوتر دارند و در رشتههای نرمافزار، سختافزار و سیستمهای هوشمند و... درس میخوانند نمیدانند که اینترنت یک پدیده نظامی است و توسط وزارت دفاع آمریکا به وجود آمده و امروزه هم توسط این وزارتخانه در حال کنترل است. تور پهن کردن یک اصطلاح در سیستمهای اطلاعاتی است. در واقع اینترنت توری است که همه مردم و شرکتها، دستگاهها و دولتها در آن تجارت الکترونیکی میکنند. دولت الکترونیکی، مناسبات الکترونیکی و... انجام میشود. در این میان ان.اس.اِی همه این فعالیتها را کنترل میکند.
ان.اس.اِی چگونه این فعالیتها را کنترل میکند؟ با کنترل جمعیت. شکل سنتی اصل کنترل جمعیت این است که شما گواهینامه، گذرنامه و کارت ملی گرفتید. تولد و مرگتان مشخص است، چون همه این موارد ثبت میشود. زمینی دارید. پلاک ماشینتان، شماره منزلتان و... همگی ثبت میشود. سرویس اطلاعاتی هر کشوری این اطلاعات را جمع میکند و برای شما یک آی.دی میسازد. هرگاه نیاز باشد بهراحتی میتوانند بفهمند شما چه زمانی کجا بودید و کجا تحصیل کردهاید و اطلاعاتی از این قبیل. سرویسهای اطلاعاتی همه این موارد را جمعآوری میکنند. در همه کشورها به این کار کنترل جمعیت میگویند. هر کشور برای جمعیت آن کشور کنترل جمعیت را انجام میدهد.
آمریکا برای هفت میلیارد نفر روی کره زمین کنترل جمعیت را انجام میدهد. لپتاپهایی که وقتی باز میکنید و در قسمت اثر انگشت، انگشتتان را قرار میدهید تا فقط با اثر انگشت شما روشن شود. بلافاصله وقتی به اینترنت وصل شوید سیستم عامل کامپیوترتان یعنی همان لینوکس یا ویندوز شما بلافاصله این اثر انگشت را به ان.اس.اِی مخابره میکند. مثل اینکه شما به کنترل کشف جرایم آگاهی رفتید و از شما اثر انگشت گرفتهاند. اولین باری که وب کم بالای کامپیوترتان را روشن میکنید و به آن خیره میشوید چشم شما را اسکن میکند و به ان.اس.اِی منتقل میکند. کنکور شرکت میکنید، سازمان سنجش اطلاعات مربوط به کنکورتان مثل شماره شناسنامه، کد ملی و سال قبولیتان را روی اینترنت میگذارد. همچنین چه زمانی به صورت اینترنتی بلیط هواپیما و از رجا بلیط قطار گرفتید و به کجا رفتید. بالاتر از همه زمانی است که کارت اعتباریتان را برای بار اول در فروشگاهی میزنید و فلان کالا را با قیمت مشخص میخرید. یا در فلان پمپ بنزین کارتتان را میزنید و سوختگیری میکنید یا در فلان جا از موبایلتان استفاده میکنید. یا در فیس بوک برای خود ساز و کار زندگی اجتماعی رقم میزنید و دوستانتان هم اطلاعات جمعی دیگری برایتان میچینند.
از طرفی اشخاصی مثل ما که حاشیه هم داریم و پیرامون ما مسائل جنجالی زیادی هم اتفاق میافتد به عنوان مثال در اینترنت راجع به این ما هزار جور مطلب دیگر هم هست. همه این مطالب جمعآوری میشود. به این ترتیب ان.اس.اِی به همه این اطلاعات دست مییابد. در نهایت این اطلاعات درست یا غلط همگی در یکجا جمع میشود و به صورت اتوماتیک در مغز ان.اس.اِی دستهبندی میشود. به همین دلیل است که شما در سریال اِی.بی.اس یا سریال 24 هر زمان که نگاه میکنید میبینید شخصی پشت کامپیوتر نشسته است و اگر بخواهند سوابق فردی را در نقطهای از دنیا به دست آورند فوری با استفاده از این بانک عظیم اطلاعاتی همه اطلاعات مربوط به زندگی خصوصی، گروه خونی، بیماریها، سوابقش و اینکه کجا بوده را در میآورند.
با استفاده از سیستمی به نام "اشلون" که در سریال 24 و اِی.بی.اس میبینید شما را کنترل میکنند که در حال حاضر شما کجا قرار دارید و از این طریق تردد و سایر اطلاعات شما را کنترل میکنند. به این اقدام کنترل جمعیت گفته میشود که نهادهای امنیتی و اِن.اِس.اِی این کار را انجام میدهند. همه کشورهای جهان مثل سازمان سی.آی.اِی را دارند، ولی فقط ایالات متحده آمریکا سازمان اطلاعاتیای مثل ان.اس.اِی دارد.
سری دوم مجموعه، درگیری با ان.اس.اِی است. در اینجا باید اشاره کنم که هر سری از هفت سری ساخته شده سریال 24 راجع به ارتباط با یکی از سرویسهای اطلاعاتی آمریکاست. تا آنجا که در خاطرم هست فصل هفتم درباره ارتباط با اف.بی.آی است. در ابتدای سری هفتم این سریال، جک را به دلیل کارهایی که تا به حال انجام داده است، محاکمه میکنند. آن خانمی که در جلسه دادگاه میآید و اعلام میکند که به دلیل به وجود آمدن مشکل امنیتی باید به دستور رئیس جمهور او را آزاد کنید و او را از سر جلسه دادگاه برای انجام مأموریتی بیرون میبرد، از اف.بی.آی بود.
در سری دوم درگیریای که در سریال میبینید با ان.اس.اِی است. یعنی اریک که در کاخ سفید است، معاون ان.اس.اِی است و رئیس جمهور او را برکنار میکند.
در سری اول همکاری با سی.آی.اِی بود.
در سری چهار و پنج دختر وزیر دفاع روی کار میآید. در این سریال عبارت دی.اُ.دی که تکرار میشود مخفف (Department of Defense)، به معنی وزارت دفاع آمریکاست. در واقع در سریهای مختلف این سریال گروهی که از واحد ضد تروریسم یا سی.تی.یو هستند با یکی از سرویسهای جامع اطلاعاتی آمریکا همکاری و تعامل میکنند.
شورای عالی امنیت ملی آمریکا حرف اول را میزند و اصطلاحی به نام جامعه اطلاعاتی دارند که 16 دستگاه اطلاعاتی آمریکا، مدیریت مرکزی اطلاعات آمریکا را حمایت میکنند. دو سه تا از این دستگاهها وزارتخانه هستند. یکی از آنها (Homeland Security)، وزارت امنیت داخلی آمریکاست. در مجموع دستگاههای ریز و درشتی هستند که از حوصله بحث ما خارج است. این دستگاهها کیکی را اداره میکنند که به آن کیک اطلاعاتی میگویند. یک کیک سه طبقه را در نظر بگیرید که لایه اول آن (information) اطلاعات است. در این لایه همه نوع اطلاعات ریزی از افراد جمعآوری شده است. لایه دوم (investigation)، یعنی حرکت اطلاعات از جز به کل است. «آی» در اف.بی.آی هم همین (investigation) است
کار لایه دوم مثل کار خانم مارپل و آقای پوآرو است. مثلاً در صحنه قتل میبینند روی لبه لیوان اثر رژ است، پس متوجه میشوند قبل از مرگ مقتول، خانمی در آنجا حضور داشته است. کارآگاهان در جایی که به آن آگاهی میگویند یا در اف.بی.آی از یک گزاره جزء یا سرنخ به اصل مطلب میرسند. به این ترتیب از جز به کل میرسند. به این کار (investigation) میگویند. به لایه سوم کیک (intelligence) میگویند. در این نوع اطلاعات از کل به جز میرسند. مثلاً اینکه به این کشور حمله میشود یا نمیشود. اگر بشود اتمی است یا غیراتمی. یعنی مباحث کلان را به صورت میشود نمیشود دستهبندی میکنند و از آنها اطلاعات کلان به دست میآورند. بنابراین به طور فهرستوار این سه لایه شامل information،Investigation و intelligence است.
امنیت در این جامعه خط قرمزی است که قانون، اخلاق و همه چیز را در مینوردد و در آنجا به خاطر خط قرمز امنیت همه چیز مخدوش میشود.
سریال 24 با چنین پس زمینه فلسفی و مباحث استراتژیکی ساخته شده است. در سری اول در ساعت 12 شب جک باوئر با همسر و دخترش در خانه هستند که جک برای وضعیت بحرانی به وجود آمده مأموریت پیدا میکند و از منزل خارج میشود. دخترش هم به یک مهمانی میرود که این مهمانی برای دزدیدن دخترش برنامهریزی شده بود. ضمن اینکه جک به تازگی مجدداً با همسرش زندگی کرده است. در یک جریان جک متوجه میشود که قرار است "دیوید پالمر" را که کاندیدای ریاست جمهوری است ترور کنند. یکی از همکارانش به نام خانم "نینا مایرز" که به او نزدیک است و مدتی که همسر جک او را ترک کرده بود با او به عنوان دوست دخترش زندگی میکرد. در فیلم یکسری حساسیتها و رقابتهای زنانه هم وجود دارد. این خانم مأمور سهجانبه است و با آلمانیها و سرویسهای اطلاعاتی جاهای دیگر کار میکند و در این مجموعه یک مأمور نفوذی است. دیوید پالمر سناتور ایالتی است و در کمیته امنیتی و نیروهای مسلح کنگره آمریکا ـکه شبیه کمیسیون امنیت ملی مجلس خودمان استـ خدمت میکند. یکبار زمانی که در آن کمیته بوده پیگیری کرده که ارتش آمریکا یک تیم عملیات ویژه به صربستان فرستاده است تا آنها بعضی از نیروهای صرب را بکشند. مأمور آن واحد ویژه کلاه سبزی که اعزام شده همین جک بوده است. حالا پسران آن تروریستهای صرب آمدهاند تا انتقام بگیرند. بنابراین هم میخواهند جک را بکشند و برای همین خانوادهاش را میدزدند و هم به دیوید پالمر تعرض میکنند.
جک در کشمکشی میتواند دیوید پالمر را از اقدامات تروریستی نجات دهد و بقایای کار را رقم بزند تا بتواند این چهارچوب را شکل دهد و امنیت را ایجاد کند. در سری اول ظرافتهای بسیار زیادی در حوزه مباحث علوم سیاسی وجود دارد. جملاتی که در ستاد انتخاباتی بین آقای پالمر سیاهپوست و افراد ستادش رد و بدل میشود بسیار حائز اهمیت است. تروریستهای صرب قصد ترور فیزیکی پالمر را دارند که اصطلاحاً به آن ترور سخت میگوییم. سرمایهدارانی که حامی مالی او هستند قصد ترور نیمه سخت او را دارند. یعنی با اکراه و اجبار او را وادار میکنند آن طور که آنها میخواهند جلو برود و افرادی را که در مسیر او قرار دارند ترور میکنند تا او زودتر رئیس جمهور شود. در حالی که همسر و اطرافیانش او را ترور نرم میکنند. یعنی به شکل اقناعی او را به راهی که خودشان میخواهند میبرند. در واقع پالمر در مقابل سه گروه مقاومت میکند. جلوی همسر، رئیس ستاد انتخاباتی و وکیلش که قصد دارند او را به صورت اقناعی ترور نرم کنند تا از خودش اختیار نداشته باشد. سرمایهداران و کارتلهایی که پول دادهاند تا او انتخاب شود، میخواهند او را ترور نیمه سخت کنند و آن افراد صرب هم قصد دارند او ترور فیزیکی یا سخت کنند. جذابیتهای کار به دلیل همین نکته است. او با انتخاب عنصر صداقت و روراستی با مردم و نفی پنهانکاری و دروغ به نیت تغییر میآید و برنده میشود. سراسر 24 قسمت سری اول، آقای دیوید پالمر مداوم میگوید من با شعار صداقت آمدهام و از دروغ بیزارم. دروغ ممنوع است و دیگر نباید دروغ گفت. باید تغییر صورت بگیرد.
مهمترین ویژگی شعار تغییری که داده میشود نفی دروغ و مقابله با آن در حوزه انتخاباتی است. جک باوئر مأمور ویژه سی.تی.یو عملیات ضد تروریسم را انجام میدهد. تهدیدها را پس میزند. چهره دروغ و نیرنگ نینا، همکار او شفاف میشود. در انتها نینا از حضور در سیستم منع میشود و با کشتن همسر جک باوئر از صحنه فرار میکند. در اینجا زن نماد دروغی است که قرار است با شعار تغییر کنار گذاشته شود. در این سریال نینا چهرهای از خود ارائه کرده بود که به عنوان دوست نزدیک جک با او زندگی میکرد. وقتی زن جک را بازجویی میکند یکسری اطلاعات و حرفها را راجع به این قضایا منعکس میکند که رقابتها و حسادتهای زنانهشان هم در این زمینه دخیل میشود؛ اما آنچه که اتفاق میافتد این است، زمانی که پالمر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد لحظهای است که نینا طرد میشود. یعنی نماد دروغ، تزویر و نیرنگ کنار میرود و صحنه صداقت خود را نشان میدهد. یکی از شاخصترین ارزشهای این سریال در این نکته نهفته است، یعنی شعار انتخاباتی تغییر، صداقت و راستگویی در مقابل دروغی که قبلاً وجود داشت.
در سری دوم دیوید پالمر رئیس جمهور شده و همسرش شری را از کاخ سفید بیرون کرده است و تعلق خاطری به پزشک خود دارد. دختر جک هم از او گلایهمند است به دلیل اینکه جک نتوانسته است کنترل کند تا مادرش زنده بماند. چون همسر جک داخل سی.تی.یو کشته شد. جک که سرخورده است مجدداً به کار فرا خوانده میشود. قرار است مسلمانها در شهر لسآنجلس یک بمب اتمی را منفجر کنند. یک خانوده مسلمان که نام پسرشان "رضا"ست، میخواهد با یک خانواده آنگلوساکسون ازدواج کند. روابطی با گروههای تروریستی دارند. این شخص با گروهی تروریستی به نام «سیدعلی» مناسباتی داشته است. جک رد آنها را دنبال میکند و بالاخره موفق میشوند بمب اتمی را پیدا کنند. "جورج میسون" مسئول واحد سی.تی.یو شیمیایی و آلوده به مواد اتمی میشود و طی یک عملیات استشهادی هواپیمای حامل بمب را به بیابانهای نوادا همانجایی که آزمایشهای اتمی آمریکا در حال انجام است، میبرد و منفجر میکند.
در سری دوم یک خطر حمله اتمی با هماهنگی شخص رئیس جمهور در کاخ سفید و جک باوئر در سی.تی.یو از سر آمریکا رفع میشود. دختری که خواهر خانمی است که میخواهد با رضا ازدواج کند به جک نزدیک میشود و به عنوان یک چهره کاملاً آنگلوساکسون و تفکر آمریکایی از این قضیه دفاع و همراهی و همکاری میکند تا این عملیات انجام شود. در اینجا حرکتی را معرفی میکند که ان.اس.اِی پشت آن است و فساد در درون دستگاههای امنیتی آمریکاست. آقای دیوید پالمر را برکنار و علیه او کودتا میکنند. معاون اول رئیس جمهور را به جای او مینشانند و او را تحتالحفظ نگه میدارند. طی اتفاقاتی پالمر دوباره به قدرت برمیگردد.
در سری سوم، شرایط طوری رقم میخورد که پالمر قصد دارد دیگر در رقابتهای انتخاباتی شرکت نکند. جک فاصله گرفته است، ولی دخترش در سی.تی.یو کار میکند. "تونی آلمیدا" که کمک همکار جک بود با یکی از خانمهای همکارش به نام "میشل دسلر" ازدواج کرده است و در آنجا مسئولیت دارند.
باید این توضیح را بدهم که سرویسهای اطلاعاتی شامل دو بخشاند. یک گروه کنترل صحنه میکنند. یعنی از داخل صحنه با اطلاعاتی که گردآوری کردهاند صحنه را کنترل میکنند. یکسری افراد هم در صحنه مأموریت تاکتیکی دارند و عمل میکنند. جک باوئر افسر عملیات صحنه است که به آنها "افسر عملیات تاکتیکی" میگویند. افسرانی که کارهای اطلاعاتی میکنند کسانی هستند که از تمام افراد داخل صحنه اطلاعات میگیرند و از ذخیره و بانک اطلاعات، اطلاعات دیگر را هم به آن اضافه و آنها را تحلیل میکنند. ضمن اینکه دائماً از نظر اطلاعاتی حمایت میشوند.
شما به طور دائم در 24 میبینید که جک موبایلش را روشن میکند و میگوید، فلان نقشه یا عکس فلان شخص را برایم بفرستید. یا اینکه عکس کسی را که آنجاست با موبایلش میگیرد و میفرستد و میخواهد که اطلاعات مربوط به او را در بیاورند و مشخص کنند. مرد جوانی که در سری سوم وارد واحد سی.تی.یو میشود و در آخر هم دستش قطع میشود به عنوان داماد آقای باوئر معرفی میشود. او یک افسر تاکتیکی صحنه است که تقابل همراهی را نشان میدهد. عموماً جک در این هفت هشت سری مخالفت عجیبی با کسانی دارد که به دخترش نزدیک میشوند.
در سری 1و2 با دوست پسرهای دخترش بد برخورد میکند. در سری 3 زمانی که دخترش میخواهد ازدواج کند با دامادش هم بد برخورد میکند. در قسمتهای بعدی هم که دخترش با پزشکی یا شخص دیگری ازدواج کرده است و جک آنها را میبیند برخورد خوبی با دامادش ندارد. طبق تعریف نمادینی که از زن کردیم، داماد جک باوئر طرف سرزمین و عقیده است. عموماً برخورد جک با دامادش برخورد تند و بدی است. در سری سوم یک حمله بیولوژیکی به آمریکا انجام میشود. جک، "سالازار" را میگیرد. ضمن اینکه خود جک معتاد شده است. برادر سالازار یک جسد آلوده به ویروس بخصوصی را میفرستد تا بگوید، ببینید من چگونه میتوانم کل لسآنجلس را به این ویروس به خصوص آلوده کنم. لذا باید او را آزاد کنید. البته پالمر زیر بار نمیرود و میگوید با تروریستها هیچ معاملهای نمیکنیم. در نهایت مشخص میشود این اقدام به چه صورت است. تعداد زیادی از مأمورین خودشان هم به این ویروس آلوده میشوند. به این ترتیب یک تک میکروبی هم کنار میرود. این سریال تلاش میکند تا انواع تهدیدها را به مردم آمریکا نشان دهد. در قسمت اول تروریسم مستقیم، در قسمت دوم تروریسم هستهای و در قسمت سوم تروریسم بیولوژیک است. یعنی قصد دارد در هر مرحله یک نوع تهدید را به مردم آمریکا نشان دهد.
سری چهارم ویژگیهای خاص خود را دارد. در اینجا جک مشاور امنیتی وزیر دفاع در کابینه یک رئیس جمهور سفیدپوست شده است. چون در انتهای سری سوم پالمر به جک میگوید، دیگر نمیخواهم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنم. در واقع پالمر خود را کنار میکشد. در این سری جک به عنوان مشاور امنیتی وزیر دفاع یک شخص کت و شلواری و اتوکشیده است. او با دختر وزیر دفاع دوست است. البته در اینجا یک عشق مثلثی به وجود میآید. این دختر همسر دارد. منتهی این مناسبات عاطفی است که آنها در فرهنگ خود دارند.
وزیر دفاع پسری دارد که با وضع موجود در جامعه در تقابل و تعارض است و به گروههای چپ و چهگوارا علاقه دارد. این پسر توسط تروریستها ربوده میشود. این گروه تروریستی خاورمیانه ای به رهبری "حبیب مروان" که به روش القاعده از پوشش عربی استفاده میکنند و نشان میدهند میخواهند کنار یک پارچه مشکی سر فردی را که ربوده شده است ببرند. اینها به سی.تی.یو حمله میکنند. سی.تی.یو به کمک سپاه تفنگداران دریایی آمریکا، وزیر دفاع و دخترش را که به گروگان گرفته شده بودند نجات میدهند. در ادامه تروریستها یک فروند هواپیمای استیلس را میدزدند تا از سیستم آن برای زدن هواپیمای رئیس جمهور استفاده کنند. چون هواپیمای رئیس جمهور اسکورت میشود بهتر این است هواپیمایی را بدزدند که رادار نتواند آن را ردیابی کند. هواپیمای اف.117 همان هواپیمایی است که رادار آن را نمیگیرد. این هواپیما از هواپیماهای رادار گریز یا استیلس است. تروریستها به هواپیمای ایرفورثوان (Air force 1) هواپیمای مخصوص رئیس جمهور حمله و آن را منهدم میکنند و رئیس جمهور را از بین میبرند.
رئیس جمهور آمریکا، فرانسه، روسیه، نخست وزیر انگلیس و همچنین چین کیفی به نام کیف فوتبال دستی دارند. هیچ وقت این کیف را از خود جدا نمیکنند و همیشه همراهشان است. در این کیف کدهای موشکهای اتمیشان قرار دارد. رئیس جمهور کشورهایی که دارای قدرت اتمیاند، هر جا که باشند به هیچ وجه نباید آن کیف از آنها جدا شود. این کیف دوتاست. یکی هم دست وزیر دفاع آنهاست. این کیف را باز میکنند. کلیدهای مختلف را میزنند. کد را میدهند و موشکهای آنها آماده شلیک میشود. برای آنکه سیستم کامپیوتریای که بتواند آنها را حمایت کند دو کامیون مخصوص است که این اطلاعات را رله میکند. وقتی آقای پوتین به ایران آمده بود این دو کامیون همراهش بود و حدود هشتاد نفر آدم هستند که همراه این کیفاند. یعنی هر جا که رئیس جمهور میرود آنها هم باید باشند. به این ترتیب رئیس جمهور آنها خدم و حشم این طوری هم دارد.
در سری چهارم میبینید که هواپیمای حامل رئیس جمهور را میزنند تا کیف فوتبال دستی را به دست بیاورند. این کیف حامل کدهای رمز هزاران کلاهک هستهای آمریکاست. یعنی قدرت انهدام قطعی که دست یک رهبر است به دست حبیب مروان، تروریست مسلمان میافتد. وقتی جک به صحنه میرسد تا آن را پس بگیرد، یکی از برگ رمزهای آن مفقود شده است. تروریستها با فعال کردن آن کد رمز میتوانند کلاهکهای هستهای را در اختیار داشته باشند. رئیس جمهور هم ترور شده است و معاون اولش به عنوان کفیل او جانشین شده است. ضعف مدیریت او موجب توسل به پالمر میشوند و از رئیس جمهور قبلی یعنی آقای پالمر سیاهپوست درخواست کمک میکنند. شرکت کامپیوتری را پیدا میکنند که مروان در آنجا روی سلاحهای الکترومغناطیس فعالیت میکرده است.
بحث اصلی در سری 4، سلاحهای الکترومغناطیس است. آمریکاییها سلاحی به نام سلاح الکترومغناطیس دارند. اگر این سلاح بالای تهران منفجر شود بدون آنکه صدمهای به هیچ ساختمان و فردی بخورد، هر پدیده الکترونیکی که کیت مغناطیسی و الکترونیکی دارد یعنی همه موبایلها، تلویزیونها، رادیوها، کامپیوترها و... میسوزد. در واقع چه چیزی را هدف میگیرند. وقتی این بمب را شلیک میکنند و این بمب در ارتفاعی منفجر میشود، موشکها، سیستم دفاعی و همه وسایلی که کیت کامپیوتری دارند میسوزد. به این ترتیب خاموشی عجیبی در کشور به وجود میآید و بعد از آن نیروی عملیاتی آنها وارد میشود و اشغال موضع میکند. در حال حاضر این نوع سلاح را آمریکا و یکی دو کشور دیگر دارند.
در این فیلم نمونهای از عملیات بمبهای الکترومغناطیسی را نشان میدهد، البته تحذیر میدهد که مبادا تروریستها به سلاحهای الکترومغناطیسی دسترسی پیدا کنند. در این قسمت سی.تی.یو با وزارت دفاع آمریکا تعامل نزدیک دارد تا جلوی فاجعه هستهای را با آن حمله سایبری بگیرد. آمریکاییها 104 نیروگاه اتمی مشابه و بزرگتر از نیروگاه اتمیای که ما داریم در بوشهر میسازیم. قرار است حبیب مروان و دیگران در حمله سایبری این 104 نیروگاه اتمی را منهدم کنند و خود این نیروگاه را علیه مردم آمریکا به کار بگیرند. سی.تی.یو عملیات "ضد سایبر تروریسم" را انجام میدهد و این خنثی میشود. حبیب مروان که از این کارها ناامید شده است، کلاهک هستهای دزدیده شدهای را که روی موشک کروز نصب شده است با کمک یک دانشمند اتمی چینی فعال میکند، ولی قبل از اینکه بتوانند از آن استفاده کنند جک آن را خنثی میکند.
رئیس جمهور جدیدی که سر کار آمده است دستور قتل جک باوئر را میدهد. این یکی از نکات زیبای فیلم است که جک به عنوان یک شخصی که شورشی داخل سیستم نیست، حکومت تا آخرین مرحله از او استفاده میکند و و در نهایت دستور قتلش را میدهند. خلاصه چندین بار قصد داشتند او را از سر راه بردارند که دوباره برای انجام عملیاتی به او احتیاج پیدا میکنند.
در این سریال یک خانواده ایرانی وجود دارد که هنرپیشه آن یک خانم ایرانیالاصل است. همسرش "نابی" نام دارد. اسم پسرش "بهروز" است که یک اسم فارسی است. این خانم آن جمله معروف را در فیلم میگوید که همه مسلمانان تروریست نیستند، ولی همه تروریستها مسلماناند! زمانی است که ایران درگیر پرونده هستهای و در ایران رئیس جمهور وقت آقای خاتمی بود. چهار اسم در این سریال مطرح است. بهروز که یک اسم ایرانی است، در سری 4، قسمت 18 نام شخصی خاتمی است. این شخص توسط "پرادو" کشته میشود. نام سومین فرد "صابر" و فامیلش "اردکانی" است. اردکان هم یک شهر ایرانی و محل تولد رئیس جمهور وقت ایران است. سری چهارم زمانی ساخته و پخش شد که اوج پرونده هستهای ایران، بعد از سال 82 بود. القای مستقیمی که در سری 4 این سریال صورت میگیرد همین است. در واقع تلاش شده است بین مخاطب آمریکایی و مسائل ایران همزاد پنداری به وجود آید.