جغرافیای قدرت نرم ایران
چند روزی بود که شهر وین در محاصرهی آنها بود. بالاخره از خطِ مقدمِ سپاه خبر رسید که نَقبزنها موفق شدند در موجِ اولِ استحکاماتِ شهر، شکافِ عمیقی ایجاد کنند. در دلش خوشحال بود. خیلی دوست داشت تا شهر را دست نخورده و با کمترین تخریب فتح کند. برای همین چیزی نزدیک به دو ماه بود که از زمان آغازِ محاصره میگذشت اما تازه امروز استحکاماتِ استوار و به روزِ شهر برای پیشروی و تصرفِ آن به اندازهی کافی تخریب شده بود. وین پیش رویش بود، پایتختِ هابزبورگها، امپراتوریای در مرکزِ اروپا و وین قلبِ تپندهای که داشت به دستِ مسلمانان میافتاد.
کرم مصطفی کوپرولو باید عجله میکرد، چرا که سپاهیانِ متحدِ اروپایی به رهبریِ جان سوبیسکیِ سوم (John III Sobieski)، پادشاهِ لهستان داشتند به سرعت به وین نزدیک میشدند، نیروهایی که برای کمک به امپراتوریِ تحتالحمایهی پاپ، لشکر کشیده بودند. سوارهنظامِ سنگینِ شاهِ لهستان، انگیزههای بالایی داشتند. چرا که در این جنگ، شاهِشان بیش از اینکه بر روی منافعِ کشورش تاکید کند برایشان از سرنوشتِ مسحیت گفته بود، به آنها گفته بود که اگر زمانی در جنگهای صلیبی، منازعه بیرون از خاکِ اروپا بود اینبار اما قلب اروپا بود که میدانِ نبرد بود.
کرم مصطفی پاشا، وزیرِ اعظمِ محمدِ چهارم، پادشاه عثمانی، باید عجله میکرد...
تلاش امپراتوریِ عثمانی برای پیشروی به سمتِ اروپای مرکزی
امپراتوریِ عثمانی نامش را از عثمانِ اول (1326-1259) وام گرفته است، شاهزادهی مسلمانِ ترکی که اهلِ آناتولی بود. عثمان، مناطقِ اطراف را که تحتِ کنترلِ سلسلهی سلجوقی بود فتح کرد و حکومتِ عثمانی را در سالِ 1300 میلادی بنیان گذارد. نیروهای عثمانی برای اولین بار در سالِ 1345 به اروپا حمله کردند و سرتاسر بالکان را تصرف کردند. با فرماندهیِ تیمور، سردارِ عثمانی در طیِ سالهای 1402 تا 1453 و در دورانِ حکومتِ محمدِ دوم (محمدِ فاتح؛ 1481-1429)، عثمانها امپراتوریِ بیزانس (روم شرقی) را نابود کرده و پایتختاش قسطنطنیه را تصرفت کردند. شهری که نامش به استانبول (یعنی شهری مملو از اسلام) تغییر کرد و پایتختِ عثمانی به آنجا انتقال یافت.
تحتِ حکومتِ سلیمِ اول (1520-1467 میلادی) و پسرش سلیمانِ اول (سلیمانِ شکوهمند)، امپراتوریِ عثمانی به بزرگترین کشورِ جهان بدل شد. سلیمان، کنترل بخشهایی از ایران، عمدهی عربستان و بخشِ بزرگی از مجارستان و بالکان را در اختیار داشت. همچنین در اوایلِ قرنِ 16، عثمانیها سلسلهی مملوک را که در سوریه و مصر حاکم بود شکست دادند و نیروی دریایی آنها کنترل عمدهی ساحلِ جنوبیِ دریای مدیترانه در شمالِ افریقا را به دست گرفت.
افولِ قدرتِ امپراتوریِ عثمانی از اواخرِ قرنِ 16 آغاز شد، بعد از اینکه ناوگانِ دریایی عثمانها در نبردِ لپانتو (Lepanto) در سال 1571 شکست خورد. نبردی که در آن عثمانها قصدِ ضمیمه کردنِ جزیرهی قبرس را به خاکِ خود داشتند.
در همین دوران بود که قوای عثمانی دو بار وین را محاصره کردند. اما تلاشِ اصلیِ آنها برای فتحِ پایتختِ اتریش در سالِ 1683 بود.
«نقشهی گسترش امپراتوری عثمان از سالِ 1300 تا 1683»
تلاش عثمانی برای نفوذ به قلب اروپا
تصرف وین مدتها بود که به آرزوی استراتژیک امپراتوری عثمانی بدل شده بود؛ هم به دلیل اشرافِ این شهر بر منطقهی دانوب (منطقهای از دریای سیاه تا اروپای غربی)، و اروپای جنوبی، و هم دسترسی آن به راههای تجارتی در شرق مدیترانه تا آلمان.
«وین و جایگاه آن در اروپای مرکزی»
عثمانیها در اولین تلاشِ خود در سالِ 1529 وین را محاصره کردند که به دلیل لجستیک ضعیف و هوای نامساعد و مسیرهای مواصلاتی ناهموار و فرسودهی اروپا در فصلِ حمله، نتوانستند حصر را به فتح بدل کنند.
در بیش از 100 سالی که عثمانها برای حصر بعدی فرصت داشتند، لجستیک مفصلی را فراهم آوردند، جادهها و پلهای زیادی را تعمیر و تاسیس کردند، مقادیرِ زیادی از مهمات و دیگر منابع را از قبل به مراکز لجستیکیِ موجود در مسیر و منطقهی بالکان فرستادند.
قلبی که به چنگ نیامد
اما با این همه، حصری که در 14 جولایِ 1683 آغاز شده بود 56 روز طول کشید تا به تخریبِ موجِ اولِ استحکاماتِ وین بیانجامد. چهار روز بعد یعنی در روزهایِ یازدهم و دوازدهمِ سپتامبر، ارتشِ متحدِ اروپاییِ تحتِ حمایتِ پاپ (اتحادیهی مقدس- Holy League-)، به رهبری جان سوبیسکیِ سوم (Jan III Sobieski) پادشاهِ لهستان، به وین رسید.
سرنوشتِ تمدنِ غرب در لبهی پرتگاهِ سقوط قرار گرفته بود. درست بیرون مرزهای وین پایتخت اتریش، دو ارتش مسلح علیه یکدیگر صف آراستند. مسلمانها در شرق، علیه مسیحیان در غرب.
پیروزیِ عثمانها بدیهی به نظر میرسید. اما کرم مصطفی تردید داشت. سربازانِ او فاصلهی زیادی را از وطنشان طی کرده بودند. آذوقهیشان در حال تمام شدن بود. تا چه زمانی مجبور بودند در آنجا، دور از خانه بمانند؟ آیا ارتش میتوانست زمستان را تاب بیاورد؟ کرم مصطفی ممکن بود در محاصره پیروز شود، اما آیا میتوانست آشتی را هم حاکم کند؟
در نهایت نیروهای کمکی که متشکل از 84000 نفر بودند، توانستند در نبرد وین، قوای 150 هزار نفریِ کرم مصطفی را که در دو جبهه؛ یکی برای فتحِ شهر و دیگری برای شکستِ ارتشِ متحد میجنگیدند، ناکام گذارند.
نبرد وین، نمادی برای منازعات امروز و آینده
این نخستین بار بود که تا به آن روز موجِ پیشروی اسلام بعد از طلوعِ آن در صحرای عربی، توسط غرب عقب رانده شد. و این نقطهی بازگشت در برخوردِ تمدنهایی بود که با شیوع اسلام در قرن هفتم آغاز شده بود. از این رو بود که نبرد وین بعد از وقوع، دیگر نه کارکردی سخت بل کاردکردی نرم پیدا کرد و به نمادی برای منازعاتِ میان تمدنِ غرب و جهانِ اسلام بدل شد.
به عنوانِ مثال، 11 سپتامبر تاریخِ آشنایی برای تمامِ جهان است. 11 سپتامبرِ سالِ 2001 میلادی، تاریخی است که در آن آمریکا یک خودزنی تاریخی کرد تا خودش را محق نشان دهد و به بهانهی مبارزهی جهانی با تروریسم، گرند استراتژیِ (Grand Strategy) خود را با عنوانِ ظاهری و عوامفریبِ مبارزهی جهانی علیه تروریسم کلید بزند. استراتژیای که ایران در مرکز آن قرار گرفته بود و طبق آن افغانستان و عراق اشغال شدند و ایران محاصره. استراتژیای که محتوای واقعی آن تعیین تکلیف یکبارهی آمریکا با جهانِ اسلام و کشورهای باقیمانده در حال و هوای جنگِ سرد بود. این استراتژیِ کبیر، جنگی را به راه انداخت که جنگ علیه تروریسم نامیده شد اما به اعترافِ الیوت کوهن (Eliot A. Cohen) و جیمز وولسی (R._James_Woolsey)، کلیدِ آغازِ جنگِ جهانیِ چهارم بود.
اسرائیل، وینای مدرنِ غرب
اما نبردِ وین، همچنان در نبردِ نرمِ میانِ اسلام و غرب، موردِ استفاده قرار میگیرد. نیل فرگوسن، مورخ و اقتصاددانی که این روزها جامهی استراتژیستها را هم به تن کرده است، از این نماد برای منازعهی میانِ جهانِ اسلام و اسرائیل استفاده کرده است. او اسرائیل را معادلِ مدرنی برای وینای قرنِ 17 میداند. اگر آن روز نمایندهی تمدنِ غرب یعنی وینا، در حصرِ نمایندهی اسلام یعنی عثمانی قرار داشت، امروز هم اسرائیل آوت پست (Out Post) یا پاسگاهِ مرزیِ غرب در سرزمینهای اسلامی و البته این روزها در حصر اسلام است.
آنطور که فرگوسن میگوید: مورخین باید همواره دربارهی زمانِ حال صحبت کنند، بعضیها ممکن است با بدبینی نگاه کنند و بگویند که به آینده بیشتر علاقهمندند تا به گذشته، اما نکته اینجاست که اگر تاریخ ندانید آینده را نخواهید فهمید.
همین مسئله را الکساندْرُس پِتِرسِن (Alexandros Petersen) در مقالهای متاثر از نیل فرگوسن به شیوهی دیگری بیان میکند.
او معتقد است که مسئلهی اسرائیل، مسئلهی یهود نیست. مسئلهی غرب است. مردم و نخبگانِ غربی باید اسرائیل را نه یک کشورِ یهودی، بلکه پاسگاهِ مرزیِ غرب بدانند که در محاصره هم قرار گرفته است.
به تعبیر او، همانطور که بعد از سقوطِ استانبول (قسطنطنیه)، پایتختِ رمِ شرقی، این وین بود که حاضر شد هزینههای امنیتِ کشورهای دور از میدانِ نبرد را بپردازد و به جای آنها با عثمانی بجنگد، امروز اسرائیل همان نقشِ وین را دارد بازی میکند برای غرب.
اما با این همه، این نمادسازیِ تاریخی از اشکالاتِ عدیدهای برخوردار است.
ابتدای مسیر اوج، انتهای مسیر اوج
آنچه که مسلم است، امپراتوریِ عثمانی در روند تکامل خود در انتهای مسیر اوجاش اقدام به محاصرهی وین کرده است. اگر به روند تحولاتِ این امپراتوری که در ابتدای این نوشتار آمد، توجه شود؛ شکلگیری و تثبیت عثمانی در اوایل قرنِ 14 بود و آغازِ افولِ آن در اواخر قرنِ 16. حصر وین در سالِ 1683 و در شرایطی که یک قرن از آغازِ روندِ افولِ عثمانی میگذشت رخ داد.
«ظهور و سقوطِ عثمانی»
در مقابل موجِ فعلیِ بیداریِ اسلامی در منطقهی اسلامی-عربیِ ما، کمتر از نیم قرن است که شکل گرفته و در ابتدای مسیر اوجگیری و شیوعِ فراگیر است. یعنی در حالی که انقلابِ اسلامی ایران عمری کمتر از 35 سال دارد و به عنوانِ نقطهی ثقل موجِ اخیرِ بیداری اسلامی محسوب میشود، نمیتوان اسرائیل را هدفِ متناسبی با اهدافِ بزرگِ این موج دانست. درست است که حذف اسرائیل و بازگشتِ قدس به آغوشِ اسلام یکی از اهدافِ مهمِ انقلاب اسلامی ایران و موجِ جدید بیداری اسلامی است؛ اما با تمامِ اهمیت آن، فتح اسرائیل هدفی متناسب با قدرت و عظمت این رستاخیز اسلامی نیست و نخواهد بود. افق بیداری اسلامی حکومتِ جهانی اسلام است که در این مقیاس، آزادسازیِ قدس، از گامهای ابتداییْ در مسیرِ حرکت خواهد بود.
«روند اوجگیریِ قدرتِ انقلابِ اسلامی»
همانطوری که در نمودار هم دیده میشود، ابتدای این موجِ بیداری در ایران، 28 مردارد 1332 است که بعد از سرکوبِ موجِ ملیگرایی و ضد استبدادیِ مردم ایران، این حرکت 10 سالِ بعد، با قیامِ 15 خردادِ 1342، تکمیل میشود و گام اولِ بیداریِ اسلامی در ایران، برداشته میشود. در 12 بهمنِ 1357 انقلابِ اسلامی ایران رقم میخورد و گامِ بعدی بیداری برداشته میشود. گامِ سومِ بیداری در سالِ 67 و با ناکام گذاردنِ غرب برای تصرف سرزمینی ایران، به واسطهی صدام، و پایان جنگ و پذیرش قطعنامه برداشته شد. البته این گام در 14 خرداد 1368 و با انتقال موفقِ رهبری از امام خمینی به امام خامنهای کاملتر شد.
10 سال بعد، یعنی در سالِ 1378 و وقایعِ 18 تیر، گام بعدی با حضور مردم ایران در صحنه، در 23ام تیر ماهِ 1378 رقم خورد. در برنامهریزیِ 10 سالهی بعد، وقایعِ انتخاباتِ دهم ریاست جمهوری رخ داد و باز هم با حضور و بیداری مردم در صحنه، در نهم دی ماه 1388، گامِ بعدیِ بیداریِ اسلامی در ایران تثبیت شد. در فاصلهی سالِ 1378 تا 1388 دو اتفاقِ مهمِ دیگر هم افتاد؛ یکی جنگِ 33 روزه و دفاعِ موفقِ حزبالله لبنان و دیگر جنگِ 22 روزهی غزه و دفاع موفق حماس از فلسطین.
اما در حالِ حاضر، انقلاب و بیداریِ اسلامی، در 7امین گام، واردِ فازِ منطقهای شده است. در 16اُم آذر 1389 مردمِ تونس این فاز از بیداری را با آغازِ قیامشان کلید زدند، که این گام همچنان در حالِ گسترش است.
هر قدر که این موج در مسیرِ اوج خود به پیش رود، اهدافی که در گذشته دستیابی به آنها مشکل و دشوار مینمود، به اهدافی دستیافتنی بدل میگردند. بله! اسرائیل و فتح آن اگر روزی هدفِ بزرگی مینمود، امروز اما با وجودِ تمامِ اهمیتِ آن برای غرب و البته اسلام هدفی حداقلی است، چرا که مسیر اوجگیریِ تمدنِ اسلامی در بیداری اخیر اسلامی تازه در ابتدای راه است و بخشی از مسیر را پیموده.
اروپا، وین مدرنِ اسلام
اما وین مدرنِ اسلام کجاست؟ اگر غرب هدف خود را حفظ وینای مدرنِ خود در سرزمینِ بیتالمقدس قرار داده، اما اسلام این روزها در موجِ جدید بیداریاش چه از زبان و بیان رهبرانِ خود و چه در عمل جای دیگری را در حصرِ خود فرو میبرد.
بخشی از محاصرهی اروپا توسطِ اسلام، به صورتِ ژئوپلتیک و جغرافیایی است. اروپا در بخشِ عمدهای از مرزهای جنوب و جنوبِ شرقیِ خود با کشورهای مسلمان روبروست، یعنی کشورهای آفریقاییِ واقع در ساحلِ جنوبیِ دریای مدیترانه و ترکیه.
نیل فرگوسن این نکته را خوب متوجه شده است. او نزدیکیِ اروپا به کشورهای اسلامی و برتریِ آنها را از نظرِ رشدِ جمعیتی، خطر میداند. خطری بزرگتر از قدرت گرفتنِ چین و هند، از نظر اقتصادی.
او در آخرین اثرِ خود یعنی کتاب تمدن، «غرب و باقی تمدنها» (Civilization The West And The Rest) معتقد است همانگونه که چین تا سالِ 2021 آماده است تا به بزرگترین اقتصاد دنیا تبدیل شود، اسلام نیز به زودی میتواند مسیحیت را به عنوان مذهب مورد علاقهی بشر، پشت سر بگذارد.
همانطور که میدانیم امروز قدرتهای بزرگِ اقتصادی اروپا مثلِ آلمان، به دلیل نرخِ رشدِ پایینِ جمعیتشان، چه بخواهند چه نخواهند، مجبورند از نیروی کارِ روزافزونِ کشورهای دیگر، خصوصاً کشورهای مسلمان بهره بگیرند تا موتور اقتصادشان از تک و تا نیفتد.
اما این برای حصرِ کاملِ اروپا کافی نیست. برنارد لوییس، مورخِ غربی بارها به حضورِ مسلمانان در اروپا حساسیت نشان داده است. او بیشتر این موضوع را جمعیتشناختی فرض میکند. اینکه مسلمین اروپا بیش از مسیحیت زاد و ولد دارند و مسیحیان غیر از اینکه از نظرِ نرخِ رشدِ زاد و ولد از آنها عقب ماندهاند تازه خودشان هم هر روز بیش از دیروز به اسلام میگروند.
درست است که امروز اسلام، اسرائیل را در حصر گرفتار کرده، اما هدفی که در 25 سالِ آینده یعنی تا سالِ 2035 متناسب با قدرتِ رو به افزایش اسلام خواهد بود قارهای به وسعتِ اروپاست. اما آیا این حصر مزیتی نسبت به حصر وین دارد؟ آیا اسلام خواهد توانست تا اینبار حصر خود را با فتح تکمیل کند؟
موجی که باز میگردد موجی که به پیش میتازد
اما واقعهی نمادین حصر وین کارکردِ دیگری هم دارد. این واقعه میتواند به صورتِ یک منبعِ شهودی، مثالی باشد برای درکِ بهترِ اتفاقاتی که در 30 سالِ گذشته برای ایران افتاده است.
وقتی امپراتوری عثمانی با قدرت نظامی یا سخت توانست وین را محاصره کند، تقریباً با تمام توان و قوای خود به میدان آمده بود. این توان گسترده اگر میتوانست حصر را به فتح تبدیل کند قطعاً تاریخ به گونهی دیگری رقم میخورد و مشخص نبود که عثمانی تا کجای اروپا پیش میرفت. اما این حصر به فتح تبدیل نشد و موجِ قدرتِ سختِ به صحنه آورده شده در نبردِ وین شکست خورد و به عقب رانده شد. به بیان ساده این موج پس خورد.
در وضعیتِ ساده و ایستا، اگر به مدلِ فیزیکی برخوردِ امواج به سواحلِ صخرهای توجه کنیم شاید بهتر متوجه تبعاتِ این پسخوردن امواج شویم.
«قدرتِ خورد و بازخورد امواج»
هر موجی در دریا با یک میزانِ مشخصی از قدرت به ساحل برخورد میکند. بسته به مقاومتی که ساحل دارد، باز خورد موج قدرتی متناسب اما کمتر از قدرتِ اولیهی موج دارد. اگر این موج بتواند مانعِ خود را در ساحل به هر روشی از پیش بردارد که نیرویش در جهتِ پیشروی مصرف خواهد شد اما اگر به هر دلیلی پس بخورد، باید چندین متر در دریا به عقب بازگردد.
امپراتوری عثمانی هم وقتی نتوانست وین را فتح کند، قدرت نظامیاش پس خورد و از همان جا رو به افول گذاشت و عملاً 300 سالِ بعد دچارِ اضمحلال و فروپاشی شد.
ایران در 30 سالِ گذشته، همهگونه فشار را تحمل کرده است. این فشارها خصوصاً از حیثِ صلابت نرم در سالِ 88، انباشته شد و به اوج خود رسید. نه تنها حصر بلکه هجمه و فشارِ نرم، کار را به جایی رساند که توسطِ رهبرِ جامعه اعلامِ وضعیتِ جنگی شد. جنگِ نرم در جریان بود. همانگونه که نبردِ وین، نبردی سرنوشتساز و البته تاریخساز بود، جنگ نرم در جریان هم بسیار حیاتی و حساس بود. اما مردم در مقاطع مختلف در صحنه حاضر شدند و در نهایت در نهمِ دی هجمه و قدرتِ انباشتهی غرب را پس زدند. همانگونه که اینکار را قبلاً در جنگِ 8 ساله انجام داده بودند.
پس با این حساب اگر قدرتِ این موج نرم در مواجهه با ساحلِ مستحکمِ ایران پس خورده باشد، پس حتماً بازخوردی هم داشته. بله، در چند ماهِ اخیر بازخوردِ قدرتِ نرمِ غربْ بخشی از دلیلِ بیداری اسلامی در منطقهی ما و بیداریِ اروپایی و حتی آمریکایی است. اما تنها بخشی از دلیل.
در مدل فیزیکی بالا اشاره کردم که این، تنها، حالتِ استاتیک و ایستاست. یعنی وضعی که ایران تنها در این 30 سال به صورتِ ساکن و ثابت، همانند ساحلِ صخرهای، ایستاده باشد. اما ایران تنها به شکلِ ایستا مقاومت نکرده است. یعنی مقاومتِ ایران به صورتِ هوشمند و پویا بوده. به بیانِ دیگر، ایران نه تنها فشار روزافزون صادره از سوی غرب را تحمل کرده، بلکه در عرصههای متعددِ علمی و عملی پیشرفتهایِ گستردهای نیز داشته است.
پیشرفت و مقاومتِ پویای ایران در مقابلِ حصرْ و هجمهی گستردهی غرب و خصوصاً آمریکا، نه تنها به صورتِ ایستا امواجِ قدرت را پس خواهد زد، بلکه اعتبار و آبروی مضاعف ایران که ناشی از مقاومت و پیشرفتِ توأمان است بر قدرتِ بازخورد امواجِ صادره از سویِ غرب، یک نیروی کشسان و مازاد را سوار خواهد کرد، و این امواج را به سوی خود غرب روانه خواهد نمود. جنگِ نرمِ دو سالِ گذشته، بهترین نمونهی عملیاتی برای این مدل است که شباهتِ زیادی به نبردِ وین دارد.
جغرافیایِ قدرتِ نرمِ ایران
چیزی که اینروزها به سوال بزرگی بدل شده است، دامنهی متاثر از قدرت نرم ایران است. حوزهی نفوذِ قدرتِ نرمِ ایران تا کجاست؟ همانطور که گفته شد، انقلابهای منطقه از دو جهت ناشی از قدرتِ نرمِ برآمده از ایران است:
1. قدرتِ نرمِ حاصل از اعتبارِ یک انقلابِ 30 ساله و ثبات، بقا و پیشرفتِ آن.
2. قدرتِ نرمِ حاصل از پس خوردنِ هجمهی نرمِ غرب علیه ایران.
به این دو مورد میتوان اضافه کرد وقوعِ بحرانِ مالی را، که ناکارآمدیِ نظام اقتصادِ بازار و توانِ مدیریتی غرب را به همه ثابت کرد و البته الهامبخشی غرب را هم کاهش داد.
اینها همه با هم ممزوج شدهاند و امواجِ قدرت را به سوی غرب پیش میبرند.
«امواجِ قدرت، به سوی باختر»
موج اول قدرتِ نرم ایران، در بیداری اسلامی اخیر، ابتدا در کشورهای تونس، مصر، یمن، بحرین و لیبی ظاهر شد. بعد از سقوطِ بن علی در تونس، مصر با استفاده از بخشی از توانِ همان ابزارهای سایبری که مدتها علیه ایران بسیج بود، یعنی همان انقلابِ توییتری اوباما، در طول دو ماه فروپاشید. این اعترافِ خودِ برژینسکی است که این ابزارها به بهترین شکل توسطِ جوانانِ مصری برای پیشبرد انقلابشان موردِ استفاده قرار گرفت. این در حالی بود که حکومتِ مصر به طور کامل تحت حمایت غرب و آمریکا بود. یمن نیز با الگوبرداری از مصر همین مسیر را ادامه داد؛ هر چند تا امروز با عملیاتِ تاخیری عربستان و آمریکا، صالح همچنان برایِ ماندن در مسند قدرت تقلا میزند.
مدلِ انقلابها در بحرین و لیبی اما، کمی متفاوتتر از مصر و یمن است. جنسِ منازعه در این دو کشور بیش از اینکه نرم باشد بیشتر نیمهسخت و سخت است، اما آنچه که مهم است، مردم با قدرتِ نرم به میدان آمدهاند و حاضرند برای سرنگون کردنِ حکومت در جایی مثلِ لیبی به جنگِ داخلی با حکومتِ لیبی بروند و در جایی مثلِ بحرین با دستانِ خالی در مقابلِ کلِ نیروهای نظامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، معروف به سپر جزیره، ایستادگی کنند.
در گام بعد این موج در غالب تظاهراتِ گسترده، به اسپانیا رسید و وارد اروپا شد.
در تظاهراتهای گسترده در اروپا، خصوصاً اسپانیا و انگلیس، دو عامل نقش کاتالیزور را ایفا کردند، یکی موج بیداری برآمده از ایران و دیگر بحرانِ مالی که کارد را به استخوان رسانده و مردم را علیه حاکمیت ناکارآمد شوراند.
ممکن است بسیاری، این تظاهراتهای گسترده را بیارتباط با قدرتِ نرمِ برآمده از ایران بدانند. اما مردم در مادرید میگفتند که به سبکِ انقلاب جوانانِ مصری در میدانِ اصلی مادرید چادر خواهند زد تا به خواستههایشان برسند و به این میدان، یعنی میدانِ پوئِرتا دِل سُل (Puerta del Sol square)، میدانِ التحریر میگفتند. این تقلید در روش و سبکِ اعتراضِ مدنی خود دلیلی بر همخانواده بودنِ این اعتراضات با اعتراضات منطقهی اسلامی-عربی ماست. این یعنی به شکل غیر مستقیم و با واسطه از ایران تاثیر گرفتن و این یعنی موجِ دومِ قدرتِ نرمی که از طرفِ ایران به سمتِ غرب برگشته است.
در نهایت این موج خود را در لندن و انگلیس نشان داد. شورشهایی که در انگلیس رخ داد، همانند انقلابهای منطقه، با ابزارهای سایبری مثلِ فیس بوک ساماندهی میشد. دولت انگلیس مجبور شد تا برای آرام کردنِ اوضاع، اینترنت و شبکهی تلفن همراهش را قطع کند. پلیس سایبر و دستگاه اطلاعاتی انگلیس دو نفر از کسانی که این شورشها را در فیسبوک ساماندهی میکردند به چهار سال زندان محکوم کرد.
«خطِ سیرِ گسترش موج انقلابها و اعتراضات در منطقه و جهان»
اما این سونامی قرار است تا کجا پیش برود؟ موجِ سوم این قدرتِ نرم قرار است در کجا خودش را نشان بدهد؟ برژینسکی و بسیاری از کارشناسان سیاسی غرب، پیشبینی کردهاند که دامنههای این موج به زودی خودش را در ایالات متحده هم نشان دهد. کمااینکه از 17 سپتامبر دامنهی این اعتراضات به آمریکا هم کشیده شده تا جایی که در نیویورک معترضین قصدِ اشغالِ والاستریت به عنوانِ نمادِ حاکمیت بورس و ابرشرکتها بر اقتصادِ آمریکا را دارند. معترضین، آنها را عامل ایجادِ بحرانِ اقتصادی میدانند. هر چند این اعتراضات به گستردگیِ اعتراضات در اروپا نمیرسد اما، افق بحرانِ مالی و گسترش موجِ انقلابی در جهان، آمریکا را به جد تهدید میکند.
«امواج بیداری در دورهی جدید»
اگر به جغرافیای انقلابها و اعتراضهایی که در جریان است دقت کنیم، میتوانیم کشورها را به هفت دستهی کلی تقسیم کنیم. کشورهای تونس، مصر و لیبی کشورهایی هستند که در حالِ تثبیت انقلاب خود هستند. کشورهایِ یمن و بحرین، کشورهای در حالِ انقلاباند. کشورهایی مثلِ مغرب و اردن کشورهای در شرف انقلاباند، و در نهایت کشورهایی مثلِ عربستان و الجزایر کشورهای مستعد انقلاباند.
در گسترهی جغرافیایی وسیعتر، کشورهایی چون اسپانیا و انگلیس و البته رژیم اشغالگر قدس، دستخوش تظاهراتِ گسترده بودهاند، و کشوری مثلِ آمریکا مستعد وقوع تظاهراتِ مردمی گسترده است.
کشور ایران هم در این جغرافیا، کشورِ منشأِ این انقلابهاست.
«جغرافیایِ نفوذِ قدرت نرم ایران»
ایران اسلامی به مثابه رُل مدل Role Model
در ادبیات علوم انسانی رُل مدل(Role Model)، به شخصی گفته میشود که دیگران از رفتار و گرایشاتش پیروی میکنند به این دلیل که او را شخصیتی الهامبخش و تحسینبرانگیز میدانند. امروز ایران اسلامی که به اعتراف دوست و دشمن، منشأ صدور انقلابهای امروز در منطقهی اسلامی-عربی است، در سطح استراتژیک، به عنوانِ یک رُل مدل مطرح است. مدلی که سایر کشورها دوست دارند از مشی او تبعیت کنند، چرا که او را کشوری الهامبخش و تحسینبرانگیز میدانند.
در وضعی که کشورهای منطقه یکی پس از دیگری انقلاب میکنند و نظامهای ناکارآمدِ خود را کنار میزنند، به خوبی میدانند که چه چیزی را نمیخواهند. اما پس از کنار گذاشتنِ حکومتها چه باید کنند. آنها باید نظامسازی کنند. آنها باید رُل مدلی داشته باشند تا همانگونه که در انقلاب کردن و تغییر حاکمیت از او تبعیت کردند، در دولتسازی و نظامسازی نیز از او تبعیت کنند. آنها باید به خوبی متوجه شوند و مشخص کنند که چه میخواهند.
اینجاست که اهمیت مسئلهی نظامسازی به عنوان نقشِ انحصاری و کارویژهی ایران اسلامی به عنوانِ رُل مدلِ آن جوامع، مشخص میشود. تاکید امام خامنهای بر مسئلهی نظامسازی خصوصاً در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان از این روست.
اما یک تهدید مهم هم در اینجا مطرح است؛ تهدیدی به نام گندمنمایی و جو فروشی. کشورهایی مثلِ ترکیه اینروزها دوره افتادهاند و برایِ کشورهایِ در حالِ تثبیت انقلاب، نسخه تجویز میکنند؛ و نظامِ لائیک و جدایی دین از سیاست را پیشنهاد میدهند. اینکه آنها روابطِ خود را با اسرائیل به سطح کاردار کاهش میدهند و سفیر اسرائیل را اخراج میکنند، یعنی سعی دارند خود را به عنوان رُل مدل معرفی کنند به کشورهای منطقه. رجب طیب اردوغان، در جشن پیروزی خود در انتخابات، اینگونه نطق کرده بود: «سارایو امروز همانقدر پیروز است که استانبول. بیروت همانقدر که ازمیر، دمشق همانقدر که آنکارا، رامالله، نابلس، جنین، کرانهی باختری، بیتالمقدس همانقدر احساسِ پیروزی میکنند که دیاربکر در ترکیه.»
اما آیا مردم این شهرها امروز پس از تصمیم دولت اردوغان بر استقرار سپر دفاع موشکی در ترکیه، همچنان خوشحالاند؟ اردوغان زمانی دموکراسی را با تراموا مقایسه کرده بود: «وقتی به ایستگاه رسیدید، از آن پیاده میشوید.» این مدل کاملاً متفاوت از مردمسالاری دینی است که امروز مدنظر رهبران ایران است و 30 سال هم هست که در ایران امتحان پس داده.
برای ما زمانْ زمانِ نظامسازی است و برای مردمِ منطقه، زمانْ زمانِ انتخابِ الگو.