گشایش دروازه معماری ایران به روی غرب
گشایش دروازه معماری ایران به روی غرب - ابراهیم ارجمندی
تیتر یک - امپراتوری ایران، از همان ابتدا در معمارى رقیب نداشت. پس از طلوع آفتاب اسلام در این سرزمین کهن، مبانی نظریِ ملازم با معماری، نیز اوج گرفت و چهار قرن بعد به تناسب این مبانی نظری، ریاضیات اوج گرفت و زمینه های لازم مهیا شد تا در قرن دهم، معماری ایران به اوج و دوره طلایی خود برسد. این روند که ما صاحب معماری ایرانی و پس از اسلام، صاحب معماری ناب اسلامى-ایرانى باشیم، تا ابتدای دوره قاجاریه حفظ شد؛ اما دل سپردگى سلاطین قجر به بلاد فرنگ و ورود معماران ایرانى که تحصیل کردگان مدارس معمارى فرنگ بودند، دروازه هاى فرهنگ غرب و معمارى غربى مآب را به روى معمارى ایرانی گشود و معماری ناب ایرانى-اسلامى را با تراژدى التقاط روبرو کرد.
تخت جمشید- معماری ایرانی در عصر هخامنشی
بر این اساس، ما تا انتهاى دوره شاهنشاهى همین شیب را به سمت غربى شدن در معماری و دوره التقاط پیموده ایم، و حتى آثار این حرکت در دوره پس از انقلاب اسلامى کمرنگ نشده و این روند باعث شده که معماری کاملا غربی و تهى از هویت ایرانی و اسلامى را امروز در کوچه هاى شهرهایمان تجربه کنیم.
معماری اسلامی-ایرانی در عصر صفویه، اصفهان
دانشکده ها و مدارس معمارى در ایران، امروزه در گشودن دروازه هاى معمارى به روى فرهنگ غرب لحظه اى درنگ نمی کنند، و شاید بتوان گفت که از روزى که دانشکده های معماری در ایران افتتاح شده، فتح باب معماری کاملا غربی در ایران اتفاق افتاده و محصول آن، همین معماری و شهرسازى بى قواره است که اسیر آنیم.
خانه ذوالفقاری یا عمارت کلاه فرنگی در زنجان، دوره قاجاریه+معماری غربی مآب
اتفاقى که در دوره قاجار افتاد، امروز نیز درحال تکرار است و با دعوت از معماران مشهور غربى چون چارلز جنکس(معمار و نظریه پرداز استرالیایی) و آخیم منگز(معمار آلمانى) و رم کولهاس(معمار هلندى) و آراتا ایسوزاکی(معمار ژاپنی) و معماران سوئیسی(گروتر و ماریو بوتا) و ... به کشورمان کرسى وعظ و خطابه را در عرصه فرهنگىِ معمارى به آنان واگذار نموده تا بیش از پیش در کوره غربى مآبى بدمند؛ و اگر عرصه معماری در عصر قجر، جولانگاه تحصیلکردگان فرنگ بود، امروز خود فرنگی ها چراغ به دست پا به عرصه معمارى ما گذاشته اند و فرایند طراحى معمارى خود را به عنوان الگو براى معماران ایران شرح می دهند، و این همه به دست دوستان ایرانى ما اتفاق مى افتد!
آخیم منگز(معماری آلمانی) و پیتر آیزنمن(معمار آمریکایی)
به یاد دارم که در دوره گفتگوى تمدن ها نیز، فلاسفه و اندیشمندان غربى از منبرها و کرسى هاى دانشگاه های ایران بالا رفته بودند، تا آداب "سکولاریزاسیون در جامعه شیعى" را به منورالفکران ایرانى بیاموزند و در این اثنا، یکى از فلاسفه متاخر غرب(ریچارد رورتى) اذعان داشت که استقبال از وى در ایران فراتر از انتظار و حتى بیش از استقبال خودِ آمریکایى ها از فلسفه است!
حالا شایسته است که بدانیم پیتر آیزنمن، مهمان آمریکایىِ عرصه معماریمان(که برنامه حضورش نیامده لغو گردید)، اگرچه ظاهرا در اینجا بى منتقد است، (و احتمالا اگر در تهران حضور می یافت، او نیز از استقبال معماران ایرانی شگفت زده می شد) اما در خود غرب منتقدان زیادى دارد و کتاب هاى زیادى در ضدیت با رویکرد وى در معمارى نگارش شده است.
یا اینکه آخیم منگز که از مدرسه AA لندن مشغول برگزارى ورک شاپ در کشورمان است، منتقدانی سرسخت دارد که معمارى خود غربى ها را به قهقرا برده و سوال اینجاست، از این نمد قرار است چه کلاهى بر سر معمارى ما برود؟
همانگونه که اشاره شد، اگر معماری ایران در دوره صفویه اوج مىگیرد، مطابق آنچه که در طول تاریخ تجربه کرده ایم، لازمه اش این است که هشت قرن پیش از آن، فلسفه و حکمت معماری اسلامى تبیین شده باشد و شش قرن پیش از آن زیرساختی به عنوان "ریاضیاتِ" منتج از حکمت اسلامی اوج گرفته باشد؛ لذا اگر معماران غربى پایشان به سرزمین کهنِ معماری گشوده شده، تا معمارى غربى را در شهرهایمان تجرى بخشند، بلاتردید پیش از آن باید زیرساخت هاى فلسفى آن تبیین شده باشد؛ چرا که معماری غرب نیز مبتنی بر فلسفه غرب است و در عصر گفتگوی تمدن ها ابتدا فلاسفه شان در ایران به تبیین این فلسفه پرداخته اند و حالا امروز معمارانى چون آیزنمن، تبیین مى کنند که چگونه از فلسفه خاص دیکانستراکشن، معمارى دیکانستراکشن را مى شود طراحى کرد.
به هر تقدیر پیتر آیزنمن، پیرمرد معمارىِ غرب، معمارى فیلسوف مآب است و توانمندى اش را در طراحى معمارى مبتنى بر فلسفه دیکانستراکشن به اثبات رسانده است و حتى در جدالى که بر سر تصویر مبدع سبک معمارى فولدینگ بر روى جلد مجله معمارى AD شد، درنهایت تصویر اثری از آیزنمن روى جلد مجله نقش بست. از این منظر باید پیش از روا داشتن هرگونه نقدى بر طراحى وى، نقدمان را به سوى فلسفه دیکانستراکشن(و همچنین فلسفه فولدینگ)، به عنوان یک فلسفه ملحدانه روانه کنیم، تا بدانیم اگر معمارى خود را بر اساس سبک دیکانستراکشن(یا دیگر سبک هاى غربى) بنا کنیم، لباسی را بر قامت فلسفه الحاد دوخته ایم!
آیزنمن میگوید، بزرگترین ترس من این است که شبی بخوابم و با مرگ مواجه شوم. هرچه باشد، پیتر آیزنمن پیر شده است و آرزوی آمریکایی شدن معماری ایرانی را با خود به گور خواهد برد!
منبع: مشرق