تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

بررسی اندیشه‌ استاد حسن عباسی

آخرین نظرات
راز درماندگی - سیری در نگاه لااله الا اللهی به تولید علم دینی در برابر غرب
مؤسسه فرهنگی سدید

جایگاه غرب در ورود به بت پرستی

استاد حسن عباسی در این اثر ضمن اشاره به جایگاه غرب شناسی و نحوه ی ورود به آن، به تاریخچه ی بت پرستی و شیوه های نوین آن می پردازد.

متن پیش رو بخشی از جزوه راز درماندگی است که با موضوع سیری در نگاه لااله الا اللهی به تولید علم دینی در برابر غرب حاصل درس گفتاری از استاد حسن عباسی درباره ی جایگاه غرب شناسی می باشد که به همت موسسه علمی فرهنگی سدید منتشر شده است.

اینک بخش برگزیده ای از این جزوه در قالب یادداشت شفاهی در اختیار مخاطبان قرار می گیرد.

********

اُبِلیسک در میادین مهم غرب و برخی کشورها

اُبلیسک، ستون بلندی است که در بالای آن یک هرم مخروطی چهار وجهی است و ستون های سطح مقطع آن مربعی است که مستقیم بالا‌ می آید و بالای آن مخروطی شکل است. این ستون را از مصر آورده اند و نماد خدای «راع» است که مربوط به شیطان پرستان می باشد. امروزه در تمام میدان های اصلی غرب بنای اُبلیسک وجود دارد. برای مثال یکی از این ستون ها را در شهر رم رو به روی کلیسای اصلی واتیکان گذاشتند و از هر سمت که به پایتخت ایتالیا نگاه کنیم، در میدان های مختلف آن این اُبِلیسک ها وجود دارد، در فرانسه‌، نزدیک برج ایفل یکی از آن ستون های اصلی را قرار داده اند، برج ساعت لندن، یک اُبلِیسک است، جلوی کاخ سفید بزرگ ترین اُبلِیسک جهان ساخته شده است و تمام مراکز و شهرهای اصلی در غرب، آمریکای لاتین، آرژانتین و حتی در آسیای میانه و کشورهایی مانند قزاقستان، ترکیه و … اُبلِیسک وجود دارد. این اُبلِیسک‌ها را یکی وسط میدان ها و یکی هم در قبرستان هایشان‌ استفاده می کنند.

نکته ای که اهمیّت دارد این است که اینها را با چه برنامه ای از مصر به اروپا منتقل کردند؟ اُبلِیسک لفظ یونانی اِبلیس است و تلویزیون آمریکا آن را به ابلیسی ترجمه می کرد؛ یعنی چیزی که صفت شیطان را داشته باشد‌. در مکانی که قبلاً در مراسم حج برای رجم شیطان بود، سه ستون اُبِلیسک وجود داشت اما دولت وهّابی‌ با هماهنگی صهیونیست ها‌ و به صورت حساب شده و ظریف‌، بعد از آن صحنه ای که تعدادی از حجاج به خاطر ازدحام برای رجم شیطان کشته شدند، بی سر و صدا اُبِلیسک‌ها را برداشتند و به جای آن یک دیوار درست کردند. اکنون مردم در مراسم حج یک دیوار را سنگ می زنند. واقعیت این است که هیچ کس نمی داند اُبِلیسک نماد چه بوده است و چرا حذف شد. غرض از اینکه بشر امروز در همه ی میادین اصلی شهرها اُبلیسک را می بیند و در میدان‌ها وقتی دور می زند در واقع آن را طواف می کند، همان اتفاقی است که در خانه ی کعبه افتاده بود. قرن‌ها پیش و بیش از دو هزار سال، آرام آرام به استراتژی ابراهیم علیه السلام حمله کردند و آن بت ها را به درون خانه ی کعبه آوردند و کعبه را به یک بت خانه تبدیل کردند.

میل شیطان به ناشناختگی

بحث ما در خداشناسی این است که ابتدا خدا را بشناسیم و سپس بپرستیم اما در مورد شیطان این است که می گوید من را نشناسید و بپرستید؛ یعنی جبهه و جناح باطل همیشه اصرار دارد که در خفا بماند و شناخته نشود. به همین دلیل است که امروز‌ می بینیم بشر، دورِ نماد خدای راع می چرخد و در تمام میادین اصلی شهرهای غربی‌ها اُبِلیسک به عنوان نماد اصلی وجود دارد. گاهی اوقات در شهرداری‌ بسیاری از ساختمان‌ها شبیه اُبِلیسک ساخته می¬شوند اما کسی نمی داند که اینها چیست. همین است که دشمن و شیطان اصرار دارد شناخته و معین نشود و در عین حال پرستیده شود.

غرض از طرح مسئله ی اُبِلیسک این است که بدانیم همان طور که بشرِ امروز اطراف میادینی که اُبِلیسک وسط آن هست دور می زند، طواف می کند و نمی داند در حال طواف شیطان و نماد شیطان است، بشری هم که رو به روی پیامبر جلیل القدر اسلام صلی الله علیه و آله ایستاده بود و می گفت چون اجداد و نیاکان ما این بت‌ها را می پرستیدند ما هم می پرستیم‌، جهالتش در این نبود که نمی داند. جهل‌، ندانستن نیست بلکه دانستنی است که یک تعصّبی بی ریشه در آن وجود دارد. انسان جاهل انسانی است که به یک فهم غلط اصرار دارد مانند انسان امروز که اگر به او بگوئیم اسم رشته ی دانشگاهی اش اشتباه است، نمی پذیرد و می گوید چطور می¬شود این همه انسان سال ها به این دانشگاه ها آمدند و رفتند و هیچ کدام به این اشتباه نرسیدند، اما شما رسیدید؟ خب این همه آدم این هزاران سال می رفتند بت می پرستیدند.

اکنون میلیاردها انسان دارند در سراسر جهان دور ابلیسک‌ها طواف می کنند. آدم این گونه نیست که وقتی با یک حرف جدیدی مواجه شد بگوید خیر، چطور قبلی‌ها و بزرگترهای ما نفهمیدند اما شما فهمیدید!؟ این جهل است. اینجا است که «لا اِلهَ اِلّا الله» شعار اصلی اسلام می شود؛ یعنی پیامبر ما با «لا اِلهَ اِلّا الله» شروع کرد. «لا اِلهَ» یعنی خانه ی کعبه را از مظاهر شرک و کفر پاک کنیم و سپس بگوئیم «اِلّا الله». «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»  یعنی بین حق و باطل و کفر و ایمان جمع نمی شود، باید ابتدا مظاهر باطل و کفر را از خانه ی وجود انسان بیرون ریخت تا جا برای حق و خدا باز شود. به همین دلیل مسئله ی ادراک شیطان و دشمن‌، اهمیت دارد.

در قرآن تأکید می شود که شیطان دشمن آشکار شماست. غرب را نیز نوعی شیطان می دانیم؛ مخصوصاً شاخص آن ایالات متحده ی آمریکا است که امام خمینی رحمه الله فرمودند: «آمریکا شیطان بزرگ است.» غرب شناسی، شیطان شناسی‌ و دشمن شناسی یک درهم تنیدگی دارند. وقتی می گوئیم «لا اِلهَ‌ الّا الله» به کار بردن یکی بدون دیگری ناقص است. اگر در «لا اِلهَ» بمانیم، به «اِلّا الله» نمی رسیم و همین طور اگر صرفاً دنبال «اِلّا الله» باشیم و ادراکی از «لا اِلهَ» نداشته باشیم، کارمان به سرانجام نمی رسد. دلیل عمده ی انحراف یهود و تحریف جدی در مسیحیت این بود که «لا اِلهَ» نداشتند. همواره در زندگی باید مشخص کنیم چه چیزی نیستیم و نمی خواهیم باشیم و چه چیزی هستیم و می خواهیم باشیم. به عنوان مثال بخش اول در طراحی طرح های استراتژیک دستگاه های مختلف مثل بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و … همین «لا اله» است؛ یعنی ابتدا می خواهیم روشن کنیم چه چیزی نمی خواهیم و چه نیستیم و سپس بگوئیم که ما چه چیزی یا چه کسی هستیم. وقتی به «لا اِلهَ اِلّا الله» نپردازیم، اسیر این همانی می شویم که می گویند این میکروفون، میکروفون است و فرقی نمی کند چه کسی از آن استفاده کند. این را اصلِ این همانی می گویند. برای مثال چندین استاد و روحانی برای نوشتن فلسفه ی آموزش و پرورش گرد هم می آیند و در نهایت بیان می کنند که تربیت، همان «education» است.

غرب شناسی اینجا باید مفید باشد و از آن استفاده کرد نه اینکه غرب را جدا‌ و مستقل مطالعه کنیم. وقتی می گویند «education» همان تربیت است یعنی گفته اند «لات»، «هُبَل» و «عُزّی» العیاذ بالله همان «الله» است و به وضوح مشخص است که دشمن شناسی و غرب شناسی نکرده اند. هرکدام از این اساتید به طور مستقل، در نفی غرب بسیار حرف های زیبا می زنند اما این غرب شناسی در مبانی نظری، فکری و عملی شان جایگاهی ندارد. اگر به این موضوع بنگریم، خواهیم دید که «education» یک گزاره ی مدرن است که در متن خودش «Student» می پروراند و به نظامی اجتماعی به نام «Schooling» می پردازد که اما نگاه دین این چیزها نیست. ما در دین به جای «education» با یک مفهومی به نام تربیت‌ مواجه هستیم که در تنظیم مباحث فلسفی آن باید میان نگاه حکمت و فلسفه به دین تفاوت بگذاریم زیرا مبنا در غرب، فلسفه است‌ اما در دین، حکمت مبنا می باشد و فلسفه با حکمت یکی نیست. هر کس بگوید که اینها یکی هستند، اصل «لا اِلهَ اِلّا الله» را در زندگی علمی اش پیاده نکرده است.

در وزارت بهداشت می گویند سلامتی با «health» برابر است اما منظور از سلامتی که در قرآن کریم آمده، قلب سلیم‌ است. آن سلامت‌، متوجه صحّت تن نیست اما پزشکی امروز اسیر مفهومی به نام بهداشت تن انسان می باشد و با دو وجه دیگر انسان یعنی روح و نفس هیچ کاری ندارد. استاندارد «W.H.O» سازمان بهداشت جهانی برای پزشکی ما مشخص می کند که این کارها را انجام دهید اما مسئله اینجاست که آیا بهداشت جهانی، در نظر دارد انسان تراز قرآن تربیت کند؟

قرآن در وزارت بهداشت امروز ما هیچ جایگاهی ندارد؛ یعنی بیماری هایی که در قرآن آمده است مانند مرض قلب‌، قساوت قلب و مواردی از این دست‌، اگر به وزارت بهداشت بگوئیم، می گویند در دانشگاه علوم پزشکی ما تعریف نشده است. آیا انسان فی حد ذاته یک جسد است؟ اگر اعتقاد داریم که انسان جسد نیست، پس چه کسی متولی بهداشت روح انسان است؟ غرب شناسی یعنی همین‌، یعنی با یک «لا اِلهَ اِلّا الله» شروع کنیم و در این «لا اِلهَ اِلّا الله» ابتدا تکلیفمان را روشن کنیم که کدام «لات»، «هُبَل» و «عُزّا» را نمی خواهیم بپرستیم و سپس مشخص شود که نسبتمان با کدام «الله» تعریف می شود. با «لا اله»‌، الهه‌ها را دفع می کنیم و یک «اِلّا الله» به جای آن می گذاریم. با این تفکر، دانش پزشکی امروز ما زیر سؤال می رود. البته همه اش نفی نمی شود بلکه یک جزء کوچکی از بهداشت انسان را این دانش پزشکی در بر می گیرد اما آیا غربی ها می توانند برای انسان مؤمن مدّعی قرآن، مبانی سلامت قلب و آن ۹۹ درصد باقیمانده ی پزشکی را که بیرون از مسئله ی جسد ما است از دل دین استخراج کنند؟ غرب شناسی اینجا کاربرد دارد. اگر یک دانشجوی پزشکی در رشته ی خودش فوق تخصص بگیرد، کار ارزشمندی است و درد، رنج و مصیبت انسان‌ها را کم می کند اما پزشکیِ دینی نیست. منظور از شناخت غرب، آشنایی با مبانی علمی غرب است برای اینکه مشخص کنیم کدام جزء آن نامناسب و کدام جزئش مناسب است. سپس باید معین کنیم چه بخش هایی خالی است و وظیفه داریم آنها را پر کنیم.

*****************************

بررسی عملکرد دشمن در جنگ نرم؛

مدل های سه گانه ی استعمار در نگاه مقام معظم رهبری

کار قدرت نرم این است که مردم را طوری تربیت کنند که خودشان دولتی سر کار بیاورند که مورد نظر غرب و مستعمران باشد و کشور خودشان را از سوی آمریکایی ها برای آمریکایی ها و غربی ها اشغال کنند.

متن پیش رو گزیده ای از جزوه راز درماندگی با موضوع  مدل های سه گانه استعمار در نگاه مقام معظم رهبری است، که برگرفته از سخنرانی استاد حسن عباسی درباره ی جایگاه غرب شناسی و نحوه ی ورود به آن می باشد.

**********

مقام معظم رهبری سه دوره ی استعمار را در پانزده سال گذشته مطرح کردند: یکی کلونیالیسم یعنی استعمار کلاسیک، مانند استعمار هند و آفریقا که انگلیسی ها مستقیماً حضور داشتند و با قدرت نظامی و سخت آنجا حکومت کردند. نوع دوم را نئوکلونیالیسم یعنی استعمار نو می گویند. در استعمار نو با اشغال نظامی، مستقیماً حکومت تشکیل نمی دادند بلکه دولت دست نشانده تشکیل می دادند مانند ایران که سرزمین ما را نگرفته بودند بلکه شاه را در تهران گذاشته بودند و در آن، قدرت نیمه سخت شاه از طرف آمریکایی ها حکومت می کرد. در سال ۱۳۸۳ رهبر معظم انقلاب یک سخنرانی به نام استعمار فرانو دارند. پس نوع سوم، استعمار فرانو یا به قول غربی ها پست مدرن است. در استعمار فرانو خود افراد را جذب می کنند.

کار قدرت نرم این است که مردم را طوری تربیت کنند که خودشان دولتی سر کار بیاورند که مورد نظر غرب و مستعمران باشد و کشور خودشان را از سوی آمریکایی ها برای آمریکایی ها و غربی ها اشغال کنند. وظیفه ی باطل و دشمن، دشمنی است. ما گلایه از غرب و باطل نمی کنیم؛ گلایه مان از خودمان در غرب شناسی است و اینکه چرا یکباره سند جوزف نای را به عنوان منبعی برای جنگ نرم، بدون یک حاشیه ی دینی بر آن ترجمه می کنیم. همین اتفاق در قضیه ی جنگ نرم و قدرت نرم در سال ۸۸ اتفاق افتاد. در متن آیه الکرسی اساس قدرت نرم و جهت گیری آن آمده است اما آیا این ذاتی که در آیه الکرسی هست در کتاب آقای جوزف نای مشاهده می شود؟ اندیشه ی جوزف نای آدرس غلط می دهد.

در آیه ی «اللَُّه وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا» فقط یک ولی داریم و آن هم «الله» است که «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» انسان هایی را که ایمان آورده اند از ظلمات می گیرد و به سمت نور خارج می کند. این نور هم فقط یکی است بر خلاف ظلمات که متکثر است. «والذین کَفَروا اولیائُهُمُ الطّاغوت» در مقابل، کسانی که کفر می ورزند یک ولی ندارند بلکه ولایت برای آنها متکثّر است و آن طاغوت می باشد که «یُخرِجونَهم مِنَ النّور إلی الظُّلُمات» کافران از نور واحد به سمت ظلمات کثیر و متکثّر اخراج می شوند. مبدأ مؤمنین ظلمات و مقصدشان نور است و آن ولی که اینها را هدایت می کند «الله» است و بالعکس کفّار اولیاء دارند و مبدأشان پشت به نور و مقصدشان ظلمات است. اگر ما به چیزی حبّ ورزیدیم، آن چیز نسبت به ما ولایت دارد. در این آیه می گوید «الله» ولی است اما برای کافران اولیاء می گوید. پس ارتباط بین چهارچوب نظری و مفهومیِ قدرت نرم روشن می شود. قدرت نرم تصرّف آدمها در قلب و ذهنشان است.

رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۷۷ در نماز جمعه می فرمایند: «حکومت در عرف اسلام به ولایت معروف است. ولایت فقط فرمانروایی نیست، ولایت نفوذ در قلبها و پذیرش در ذهنها است.» دراینجاست که قرآن می فرماید: «لا اکراهَ فی الدّین قد تبیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَی؛ هیچ اجبار و اکراهی در دین نیست.» در دین اختیار وجود دارد. اختیار را جوزف نای هم قبول دارد اما قرآن یک چیزی را کامل تر و بالاتر بیان می کند و آن این است که هر اختیاری مورد نظر قرآن نیست بلکه اختیاری مد نظر است که توأم با ارشاد و رشد باشد. اگر فردی رشید باشد، کاری را که انجام می دهد مورد قبول واقع می شود.

منبع: مؤسسه علمی فرهنگی سدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">