قدرت، سیاست، سرمایه -مافیا، سرمایهگرایی و «پدرخوانده»-
قدرت، سیاست، سرمایه -مافیا، سرمایهگرایی و «پدرخوانده»- وب سایت کدآمایی
پدرخوانده، به عنوان یک اثر سینمایی کلاسیک محملی برای شناخت الگوی معیشت اکانامی است و ساختار نظام سرمایهگرایی Capitalism را میتوان با آن به نقد کشید.
تیتر یک - سینما به عنوان یکی از انواع رسانه، امروز فراتر از رسانههای سنتی مانند کتاب، میتواند زمینهی شناخت و معرفت را در حوزههای مختلف برای مخاطب فراهم کند. شاید بسیاری از افراد با فرآیند مطالعه، نقد و بررسی محتوای یک کتاب برای گسترش و بسط موضوعات علمی آشنا باشند، اما با فرآیند نقد، بررسی و تحلیل یک اثر سینمایی، آنهم با نگاه علمی، آشنایی نداشته باشند. این رویکرد با توجه به فراگیری بیشتر رسانهی سینما، نسبت به رسانههای مکتوب، میتواند برای سطح گستردهتری از مخاطبان زمینهی افزایش سطح معرفت را در حوزهی خاصی از علم به بهانهی نقد و تحلیل یک اثر سینمایی فراهم کند. علم الگوی معیشت نیز از این قاعده مستثنی نیست. غرب آثار سینمایی متعددی در حوزهی الگوی معیشت غرب یعنی اکانامی تولید کرده که بررسی و تحلیل هر یک از آنها با رویکرد معرفتی و علمی میتواند زمینهی افزایش شناخت خیل عظیمی از مخاطبان را در این حوزه فراهم کند.
سه گانهی معروف «پدرخوانده[۱]»، به عنوان یک اثر سینمایی کلاسیک، تقریباً برای عمدهی افراد یک اثر آشناست. از اینرو میتواند محمل مناسبی برای شناخت الگوی معیشت حاکم در غرب قرار بگیرد. این اثر به عنوان یک مورد مطالعاتی میتواند به خوبی مناسبات قدرت و مسئلهی سرمایه و سرماگرایی را در الگوی معیشت اکانامی روشن کند. علاوه بر این، مسئلهی جرائم سازمانیافتهی اقتصادی و مفاسد مالی حاکم در اکانامی، در این اثر به نمایش درآمده و آنرا به یک مانیفست و مرامنامهی کلاسیک برای تفکر سرمایهگرایی بدل کرده است؛ مانیفستی که به طور ویژه در دورهی تاریخی خاصی که این فیلم به آن تعلق دارد در الگوی معیشت اکانامی حاکم بوده است.
استاد حسن عباسی در مصاحبهای که در دی ماه ۱۳۹۰ با مجلهی دنیای تصویر داشتند، این اثر را با این رویکرد مورد بررسی قرار دادهاند. وبسایت کدآمایی هم با توجه به کارویژهی اصلی خود در نقد، تحلیل و تبیین الگوهای مختلف معیشت، این مصاحبه را مورد توجه قرار داده است.
«مجلهی دنیای تصویر -شمارهی ۲۱۱- دیماه ۱۳۹۰»
ساخت قسمت نخست «پدرخوانده» در اوایل دههی ۱۹۷۰ متأثر از چه شرایطی بود؟ یعنی آیا ساخت این فیلم یک تخیل صرف نسبت به پدیدهای بیزمان و بیمکان بود یا عوامل محیطی-اجتماعی در آن مؤثر بود؟
فیلم «پدرخوانده»، در شرایطی ساخته شد که چهرهی مافیاMafia [۲] در عرصهی افکار عمومی آمریکا بهمرور از پشت نقاب خارج میشد. یکی از مافیاهای شناخته شده آمریکا در این مبحث، همان شاخهی «کوزانوسترا» [۳] مافیای ایتالیاست. همان «کوزا نوسترا»، که به مرور در همهی کشورهای لیبرال، شاخهای مستقل یافت و از فرانسه تا کره جنوبی و از ژاپن تا تایوان بسط پیدا کرد. برای نمونه در ژاپن، با نام «یاکوزا»[۴] شناخته شد و پس از فیلم «پدرخوانده»، فیلم سینمایی معروف «یاکوزا» نیز ساخته شد. در ادبیات سیاسی-اجتماعی آمریکا، مافیا یا کوزانوسترا، به «سندیکای جنایت» معروف است.
«فیلم پدرخوانده به عنوان یک اثر کلاسیک یک مانیفست شاخص برای ایدئولوژی کاپیتالیسم است. عمق عمل مافیا و شکلگیری جرائم سازمان یافته در هر جامعه، بستگی به عمق و ضریب نفوذ سرمایهگرایی در آن جامعه دارد.»
نسبت آمریکا با مافیا که اصالتاً پدیدهای ایتالیایی و لاتین است، چگونه رقم خورد؟ آیا برای آن میتوان تاریخ مشخصی را متصور بود؟
بله! ورود ایتالیاییهای اهل سیسیل به آمریکا در قرن نوزدهم، سرآغاز انتقال برخی قبیلههای سیسیلی به آمریکا بود. ایتالیاییهای کاتولیک در سیسیل، نظام قبیلهای و تبارگرا را به عنوان مؤلفهی بقاء اجتماعی خود در انتقال از عصر فئودالیسم به عصر کاپیتالیسم حفظ نمودند. مافیای سیسیل، حاصل توجه به این مؤلفه بود. ارزش قدرت اجتماعی خانوادهی پدرسالار، که در نسبت با قدرت سیاسی-اجتماعی مرکزی، یعنی دولت، از اولویت جدی برای مردم سیسیل برخوردار بود، به مرور در فرهنگ آنان نهادینه شد. قرن نوزدهم، قرن قدرتگیری دولت ملی مدرن، مبتنی بر ناسیونالیسم در جوامع غربی بود و این پدیدهای نو با معارضان گستردهای در جوامع کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان مواجه بود.
در ایتالیا، مافیا ارزشهای قدرت اجتماعی خانواده پدرسالار را به قدرت دولت مقدم میشمرد، و در روسیهی آن زمان، جریان آنارشیستها که یک سر آن به تولستوی میرسید، نفی دولت را در نسبت با نهادهای شبه فئودالی، جستجو میکردند. در دههی ۱۹۲۰ آمریکا که به رکود عظیم اقتصادی منتج شد، همگرایی خانوادگی و واگرایی از دولت، در ادارهی حوزهی فردی و عمومی خود، به اوج رسید. در چنین شرایطی، شکلگیری خانوادههای جرم و جنایت، طبیعی به نظر میرسد. مظهر گنگستریسم این دوره، «آل کاپون»[۴] است. وی و گروه تحت امر او، قاچاق مشروبات الکلی را در دهه ۳۰-۱۹۲۰ با استفاده از ضعف دولت فدرال آمریکا، به تجارت پرسود خود تبدیل کرده و موانع موجود بر سر راه خود را با خشونت و ترور برمیچینند.
«در دهه ۱۹۲۰ آمریکا که به رکود عظیم اقتصادی منتج شد، همگرایی خانوادگی و واگرایی از دولت، در ادارهی حوزهی فردی و عمومی خود، به اوج رسید. مظهر گنگستریسم این دوره، آل کاپون است»
چهرهی شاخص تاریخ مافیای آمریکا در این دوره «لوکی لوسیانو» است. لوسیانو در ۱۹۲۶ به اتهام تقلب در امور مالیاتی دستگیر و زندانی شد. اما سرویس اطلاعاتی نیروی دریایی آمریکا به او نزدیک شد و در مقابل ایجاد شرایط زندان مناسبتر برای او، از توان و نفوذ و نیروهای لوسیانو، در کنترل سندیکاهای کارگری کارکنان بنادر، در راستای سیاستهای دولت آمریکا، استفاده کرد. در آن دوران، نفوذ روانی کمونیسم در محیطهای کارگری آمریکا از یک سو و تأثیر جنبش فاشیستی ایتالیا، بر کارگران ایتالیایی شاغل در بنادر آمریکا، که به نحو تأثیرگذاری، در قالب اعتراض و اعتصاب، به فلج اقتصادی آمریکا در واردات و صادرات دریایی نزدیک شده بودند، از سوی دیگر، دولت آمریکا را به چارهجویی واداشت. مافیای آمریکا، به سرکردگی لوسیانو، نقش مهمی را در این عرصه ایفا کرد. لوسیانو به مدت بیست سال، از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۶ در یک زندان راحت، دورهی محکومیت خود را گذرانده و همکاریهای سیاسی-امنیتی عظیمی با دستگاههای امنیتی آمریکا انجام داد و عملاً مافیای آمریکا را در خدمت دولت فدرال درآورد. در ۱۹۴۶ به دلیل این همکاریها، محکومیت او بخشیده شد و از آمریکا به ایتالیا تبعید گردید. او تا سال ۱۹۶۲ که در ناپل ایتالیا مرد، شبکهی گستردهی قاچاق مواد مخدر در ایتالیا و شمال مدیترانه را اداره میکرد. مهمترین خدمت مافیا در سیاست خارجی به آمریکا، در طول جنگ دوم جهانی بود. لوسیانو، از زندان، از طریق مأموران سازمان سیا که آن زمان سازمان اُ.اِس.اِس OSS نامیده میشد، معاون خود «ویتو ژنووز» را به سیسیل اعزام کرد و او با همکاری رئیس مافیای سیسیل یعنی «دون کالوژ روسینی» ضمن گردآوری اطلاعات از نیروهای موسولینی و هیتلر، با جذب تجهیز اعضای مافیا در سیسیل و ایتالیا، زمینه را برای پیاده شدن نیروهای چترباز و تفنگداران دریایی آمریکا در سیسیل و ایتالیا مساعد کردند. در ژوئیهی ۱۹۴۳ نیروهای آمریکا در سیسیل پیاده شدند و تانکها و هواپیماهای آمریکایی، کنار ستاره پنج پر نقش بسته بر روی خود، از حرف انگلیسی «ال» به رنگ سیاه در متن زردرنگ بدنه استفاده میکردند که از حرف ابتدای نام لوسیانو گرفته شده بود و به مردم سیسیل و جنوب ایتالیا اطمینان میداد که از همکاری لوسیانو برخوردارند.
مافیای آمریکا در دههی ۱۹۶۰ شرایط داخلی و خارجی ویژهای را میگذراند و مردم آمریکا از آن بیشتر میشنیدند. برای نمونه در عصر جان اف. کندی، رئیس جمهور مقتول آمریکا، در دههی ۱۹۶۰ مطبوعات آمریکا، مثلثی را با اضلاع جان اف. کندی، فرانک سیناترا -خواننده و هنرپیشه معروف آمریکایی– و جیانکانا، حول زنی به نام «جودیت ایکسز» برملا کردند. جودیت ایکسز رفیقهی مشترک کندی، سیناترا و جیانکانا بود. این رابطه به قبل از آغاز ریاست جمهوری کندی برمیگشت. ضلع سوم این مثلث، مسئلهساز شد: جیانکانا.
او که یک گنگستر شیکاگویی بود، بخشی از مافیا را در آمریکا مدیریت میکرد که شبکهی قمارخانهها، روسپیخانههای کوبا و فلوریدا را با کمک «سانتو ترافیکانت» رئیس کوزانوسترای کوبا، تحت کنترل خود داشتند. آنها از انقلاب کوبا صدمه دیده بودند و لذا به همکاری با سازمان سیا برای ترور فیدل کاسترو پرداختند که علیرغم یازده بار اقدام به ترور کاسترو از سوی سیا و مافیای آمریکا به مدیریت جیانکانا، این اقدامات ناموفق بودند.
قضایای مثلث کندی، سیناترا، جیانکانا، حول رفیقهی فاسد مشترکی به نام ایکسز، تا پس از ترور کندی ادامه داشت. سیناترا، هنرپیشهی زن باره و قماربازی بود که به این روابط و مناسبات شهره بود. حتی ثریا همسر شاه ایران پس از طلاق از محمدرضا پهلوی، مدتی رفیقهی سیناترا بود. اما برای افکار عمومی آمریکا، که به ویژه پس از ترور کندی، با او همنوایی داشت، وجود یک چهرهی مافیایی مانند جیانکانا، به علامت سؤال بدل شده بود. پرسش این بود: آیا مافیا و به ویژه جیانکانا، از طریق رفیقهی مشترک خود با کندی، یعنی ایکسز، شخص رئیس جمهور آمریکا را در چنگ خود داشتهاند و به سیاستهای کشور آمریکا جهت میدادهاند؟ این پرسش هفت سال تحقیق را در سنای آمریکا در پی داشت و در اواسط دسامبر ۱۹۷۵ گزارش آن توسط سناتور چرچ منتشر شد که به «گزارش چرچ» مشهور گردید. سروصدا به ویژه از سوی نیویورکتایمز بالا گرفت و آن زن یعنی ایکسز که در آن زمان ۴۱ ساله بود، مجبور به برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی شد و روابط پشت پردهی خود با کندی و مافیا را برملا کرد. او اذعان کرد که در ۲۶ سالگی از طریق یک دلال محبت یعنی سیناترا به کندی معرفی شده و همان زمان سیناترا او را در یک مهمانی شبانه در «میامی بیچ» به جیانکانا معرفی کرده است. او در کنفرانس اذعان نمود که رابطهی مشترک او با کندی و جیانکانا، سالها ادامه داشته است. مردم آمریکا از شنیدن اخبار نفوذ مافیا در هیئت حاکمهی آمریکا، پرسشهای گوناگونی را داشتند.
در سندیکای جرائم سازمان یافته از دید پلیسها در علوم انتظامی، چهار سطح وجود دارد. سطح جرائم سازمان یافتهی نانو آلیاژی یا جرائم خرد. این سطح را میتوان از گروههای گنگستری خرد انتظار داشت. سطح دوم، سطح جرائم سازمان یافتهی میکرو آلیاژی است. گروههای تبهکاری در حد شبکههای قاچاق مواد مخدر در این حوزهاند. سطح سوم، سطح جرائم سازمان یافتهی ماکرو آلیاژی است. این سطح نازل مافیاست. سطح چهارم، سطح جرائم سازمان یافتهی سوپرآلیاژی است، که این سطح، در واقع سطح کلان مافیاست. اقدامات مافیا دو سطح جرائم کلان و ابرجرائم را با آلیاژ بالای قانونگریزی در برمیگیرد. واقعهی فساد مالی ۳۰۰۰ میلیاردی اخیر در ایران در سطح سوم است. عمق عمل مافیا و شکلگیری جرائم سازمان یافته در هر جامعه، بستگی به عمق و ضریب نفوذ سرمایهگرایی و سرمایهداری در آن جامعه دارد.
خوب! با مافیا آشنا شدیم و زمینهی اجتماعی و تاریخی ساخت فیلم «پدرخوانده» را دیدیم. تاثیر فیلم «پدرخوانده» بر سیاستها در سراسر جهان، در بیش از سه دههی گذشته را چگونه میبینید؟ بهتر است بپرسم آیا فیلم «پدرخوانده» در حوزههای سیاسی-اجتماعی پس از خود، یک فیلم مولف و تاثیرگذار است؟
دقیقا از دو زاویه میتوان مؤلف بودن سینمای «پدرخوانده» را ارزیابی کرد، ابتدا در حوزهی قدرت و سیاست. مشهور است که صدام حسین، دیکتاتور معدوم بغداد، بسیار به فیلم «پدرخوانده» علاقه داشته است. لذا الهامبخشی سیاسی اجتماعی «پدرخوانده» در سراسر جهان حتی امروز، یکی از مظاهر تالیف اجتماعی آن است. واژهی «پدرخوانده» و ایفای نقش شخصیت «دون کورلئونه» با بازی ممتاز «مارلون براندو»، این کارکتر را به یک شخصیت مولف و الهامبخش تبدیل نمود. از سوی دیگر، میتوان از زاویهی سرمایهی اجتماعی Social capital به آن پرداخت، از دههی ۱۹۶۰ فرسایش سرمایهی اجتماعی در کشورهای صنعتی به ویژه در غرب شدت گرفت، به گونهای که از دههی ۱۹۹۰ به این سو، مقولهی سرمایهی اجتماعی به مسئلهی اساسی اجتماعی آمریکا تبدیل شد. معروف است که گروههای گنگستری و همچنین مافیایی، از بالاترین ضریب سرمایهی اجتماعی برخوردارند، ارزشهای درون گروهی که اعضای مافیا به آن پایبند هستند، همواره مورد رشک متخصصان تربیتی است، که چرا ارزشهای اجتماعی عمومی اینگونه میان اعضای جامعه پایبندی ندارند.
شما صحنه مواجههی رابرت دونیرو در فیلم مخمصه را با اعضای گروه تبهکاری خود مقایسه کنید با میزان تقید و پایبندی نیروهای پلیس تحت امر آل پاچینو و خانوادهاش در همان فیلم، لذا در شرایطی که سرمایهی اجتماعی، گوهر کمیاب نظامهایِ اجتماعیِ مدرن است، فیلمی که ارزشهای درونگروهی در شکل غلیظ آن را نشان میدهد به سرعت به الگوی افرادی که از فقدان آن رنج میبرند تبدیل میشود. پس فیلم «پدرخوانده» از این دو حیث در سه دههی اخیر الهامبخش است و نقش آن به عنوان یک فیلم مؤلف و تاثیرگذار باقی خواهد ماند.
«شما صحنه مواجههی رابرت دونیرو در فیلم «مخمصه» را با اعضای گروه تبهکاری خود مقایسه کنید با میزان تقید و پایبندی نیروهای پلیس تحت امر آل پاچینو و خانوادهاش در همان فیلم، لذا در شرایطی که سرمایهی اجتماعی، گوهر کمیاب نظامهایِ اجتماعیِ مدرن است، فیلمی که ارزشهای درونگروهی در شکل غلیظ آن را نشان میدهد به سرعت به الگوی افرادی که از فقدان آن رنج میبرند تبدیل میشود. پس فیلم «پدرخوانده» از این دو حیث در سه دههی اخیر الهامبخش است و نقش آن به عنوان یک فیلم مؤلف و تاثیرگذار باقی خواهد ماند.»
این تاثیر در سینما چگونه بوده است؟
پس از «پدرخوانده۱»، موج آثار گنگستری و مافیایی در سینما و تلویزیون غرب به حرکت درآمد.
در فرانسه، سیمای گنگستری و مافیایی با آثاری که در آنها بازیگرانی همچون «آلن دلون» و «لینو ونتورا» ایفای نقش میکردند، جایگاه ممتازی یافت. در سرزمین مافیا، یعنی سیسیل، فیلم معروف صد روز در پالرمو که داستان زندگی و مرگ یک سرتیپ ژاندارمری ایتالیا در مواجهه با مافیای سیسیل است، یکی از نمونههای شخص این حوزه محسوب میشود. در ایتالیا، «فرانکو نرو» در سلسله آثاری ایفای نقش کرد که مافیا را در اعماق دستگاه قضایی این کشور ترسیم میکرد. فیلم «یاکوزا» اشارهای به سیستم مافیای ژاپن بود. سیل فیلمهای پلیسی در تلویزیون و سینمای جهان نیز خود واکنشی بود به این موج که از اقبال عمومی به موضوعات مافیایی استفاده کرده و نیروهای ضدمافیا را به تصویر درمیآورد. نمایش تصفیهحسابهای درونگروهیِ شبکههای مافیایی، سپس مواجههی نیروهای قانون با آنها، مدتها در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به دلمشغولی سینماگران تبدیل شد.
«در سریال میداس، دعوا بر سر جانشینی یکی از شش نفر خواهر و برادر خانوادهی یکی از اشراف کره، با پدرشان است. سازندهی سریال کرهای مطمئن است مخاطب او پدرخوانده را میشناسد و لذا بر اسلوب آن دیالوگنویسی میکند.»
اخیرا سریال کرهای «میداس» را که درامی در حوزه بورس است؛ میدیدم .کرهایها نیز که از وضع اقتصادی آشفتهی غرب تاثیر گرفتهاند، همچون آمریکا که آثاری مانند: «والاستریت» (اولیور استون) را عرضه کردهاند .تشریح عرصه و صحنه را در قالب یک سریال صورت دادهاند. این سریال از دو فیلم تاثیر گرفته است: نسبت به وقایع بورس و سقوط آن، از فیلم دوگانهی «والاستریت» تاثیر پذیرفته و در حوزهی جابهجایی قدرت در خانواده، از فیلم «پدرخوانده». در سریال «میداس»، دعوا بر سر جانشینی یکی از شش نفر خواهر و برادر خانوادهی یکی از اشراف کره، با پدرشان است.
دختر بزرگ، که بورسباز مقتدری است وکیل خانواده را به شام دعوت میکند، از سرگرمی او میپرسد و او پاسخ میدهد که فیلمهای قدیمی مانند «دکتر ژیواگو» و «پدرخوانده» را میبیند. دختر بورسباز خوشحال میشود و با هم در مورد فیلم «پدرخوانده» صحبت میکنند. در تمام سریال، نکات فیلم «پدرخوانده»، رمز، راز و نقشه راه آنهاست و آنها با جملات کلیدی «پدرخوانده» با یکدیگر صحبت میکنند. در بخشی از سریال، دختر بورس باز میگوید: «از صحنهای از فیلم پدرخوانده خوشاش میآید که جانشین «دون کورلئونه» (مارلون براندو) به عنوان «پدرخوانده»، پسر دومش (آلپاچینو) را که هیچ ارتباطی با دنیای مافیا ندارد، معرفی میکند. «مایکل کورلئونه» به خاطر لفظ قلم صحبت کردن با برادرش، میشود جانشین «کورلئونه» با سنگ انتقام، فکر کنم پدر من هم پسر دوم خودش را کاندیدا کند، اگر من بخواهم «دون کورلئونه» بشوم، یعنی پدرخوانده، فکر میکنی چه میشود؟ این که یک زن جانشین بشود!؟ آیا میتوانی در این کار به من کمک کنی؟ تو دیالوگ فیلم «پدرخوانده» را در ذهن پدرم ایجاد کن. با جملهی میخوام کاری کنم که نتونه قبولاش نکنه. با این کار منو در ذهن پدر وارد کن». از این موارد دیالوگهای متعددی در این سریال شنیده میشود. پس تاثیر فیلم «پدرخوانده» همچنان در سینما و تلویزیون جهان، یک تاثیر جاری است.
سازندهی سریال کرهای مطمئن است مخاطب او «پدرخوانده» را میشناسد و لذا بر اسلوب آن دیالوگنویسی میکند. در واقع، دو دلیل عمده در سینما و تلویزیون، برای اقبال به «پدرخوانده» در تنظیم خط تعلیق سناریو وجود دارد: ابتدا، مقولهی بحران جانشینی در یک خانوادهی ثروت، قدرت؛ دوم، مقولهی سرمایهی اجتماعی و نمایش پایبندی یا عدم پایبندی به ارزشهای درونگروهی؛ این دو عنصر، «پدرخوانده» را برای مخاطب امروزی همچنان مورد توجه ساخته است. البته بازیهای ممتاز، سناریوی محکم و کارگردانی آن نیز عامل مهمی محسوب میشوند، اما نظر من بیشتر ناظر به محتوا و مضمون است والا عنوان آن یعنی «پدرخوانده» و موسیقی آن هر یک به تنهایی بالاترین قابلیتهای هنری-رسانهای هستند.
«پدرخواندهی ابتدای دهه ۱۹۷۰ با پدرخواندهی ۲۰۱۱ میداس در تلویزیون کره یک وجه مشترک ذاتی دارند: ترسیم مناسبات درونی جامعهی کاپیتالیستی که در آن مالکیت خصوصی مطرح است و وارثان برای جانشینی در دستیابی به این مالکیت، به یکدیگر چنگ و دندان نشان داده و توطئه میچینند. تا سرمایهداری هست، فیلم «پدرخوانده» به عنوان یک اثر کلاسیک و یک مانیفست ایدئولوژی کاپیتالیسم، زنده است.»
شما «پدرخوانده» را به لحاظ سیاسی یک فیلم درون سیستمی میبینید، یا در برابر سیستم؟
اگر منظور شما از سیستم، نظام آمریکاست، این فیلم نمایش مناسبات و روابط یک خانواده، به مثابه چهرههای مینیاتوری از نظام کاپیتالیستی و روابط درونی اجزاء آن است. «پدرخوانده»ی ابتدای دهه ۱۹۷۰ با پدرخوانده ۲۰۱۱ میداس در تلویزیون کره یک وجه مشترک ذاتی دارند: ترسیم مناسبات درونی جامعه کاپیتالیستی که در آن مالکیت خصوصی مطرح است و وارثان برای جانشینی در دستیابی به این مالکیت، به یکدیگر چنگ و دندان نشان داده و توطئه میچینند. تا سرمایهداری هست، فیلم «پدرخوانده» به عنوان یک اثر کلاسیک و یک مانیفست ایدئولوژی کاپیتالیسم، زنده است. لذا وجوه اخلاق کاتولیکی و اسطورههای لاتینی فیلم «پدرخوانده» ما را گول نزند. این دکترین اخلاق مافیایی که دوستت را نزدیک و دشمنات را نزدیکتر نگهدار، از فلسفهی عدم اعتماد به عنوان اصل اساسی مافیا تبعیت میکند. این اصل، جزء لاینفک سیستم سرمایهگرایی است و از «پدرخوانده» اثری درونسیستمی ساخته است نه اثری علیه سیستم.
[۱] .Godfather
[۲] تمام فعالیتهای مافیا برای پولسازی است. موضوع مافیا در بسیاری از کشورها به عنوان چالشی جدی همواره مطرح بوده است تا جایی که این موضوع به سینما نیز کشیده شده است. دربارهی این موضوع تاکنون فیلمهای متعددی ساخته شده است. فیلم پدرخوانده، یکی از فیلمهایی است که تاریخ مافیا را ارزیابی میکند.
[۳] Cosa Nostra
[۴] یاکوزا، نام گروهی از تبهکاران ژاپنی است. این گروه هماکنون در سراسر جهان پراکندهاند و به نام «مافیای ژاپن» هم شناخته میشوند. آنها دست به کارهای زیادی میزنند که مهمترینشان پخش مواد مخدر، اسلحه و زد و خوردهای خیابانی است.
[۵] آل کاپون Al Capone با نام کامل آلفونزو گابریل کاپون، متولد شهر نیویورک؛ از جمله معروفترین خلافکارهای آمریکایی بود. او نمادی از زیرپا گذاشتن قانون و نظم در آمریکا بود و در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ سردمدار جرایم سازمانیافتهی آمریکایی بود.
منبع: کدآمایی