تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

بررسی اندیشه‌ استاد حسن عباسی

آخرین نظرات

زندگی، پول و دیگر هیچ/ 2

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۶ ق.ظ
زندگی، پول و دیگر هیچ/2

۱۱ مهر ۱۳۹۰ - دانشگاه شهید رجایی

 

تیتر یک - امریکا با 27 هزار کلاهک هسته‌ای که کسی نمی‌تواند با او بجنگد، به‌مثابه یخی شده که آن را در آفتاب گذاشته‌اند و دارد آب می‌شود. در هشت شهر امریکا، شیکاگو، دیترویت، ممفیس، کانزاس، لس‌آنجلس، واشنگتن و نیویورک جنبش اشغال وال‌استریت به اوج خودش رسیده، موج پنجم بیداری. موج سوم بیداری کجا بود؟ همین چیزی که در کشورهای عربی رخ داده، بیداری اسلامی. شخص رهبری فرمود موج چهارم بیداری در اروپا شکل می‌گیرد، البته دیگر اسلامی نخواهد بود. این چه اتفاقی است؟ موج چهارم بیداری یک مقوله بسیار حرفه‌ای است. مردم در اعتراض به نظام سرمایه‌داری، در یونان و جاهای دیگر به خیابان‌ها ریخته‌اند. موج پنجم بیداری، امروز در ایالات متحده امریکا شروع شده. امروز نوآم چامسکی صحبت کرده و گفته این علیه بانک نیست، علیه بورس نیست، علیه همه سیستم مالی امریکا و غرب است. واقعاً تعجب می‌کنم در جامعه ما سرشان را مثل کبک زیر برف کرده‌اند. عملاً اقتصاد مدرن پاشیده، جهان با ورشکستگی اقتصاد‌ی روبرو شده. 45 تریلیون دلار کل گردش مالی جهان است، یک سوم آن بدهی امریکاست، یعنی 14.5 تریلیون دلار. تکرار می‌کنم در این 198 کشور، کل گردش مالی جهان 45 تریلیون دلار است. 14.5 تریلیون دلارش بدهی امریکاست. امریکا بی‌مهابا تا توانسته دلار بدون پشتوانه چاپ و به جهان صادر کرده، از سال 1978، 1979 به این طرف تا توانسته کاغذی را که پشتوانه‌ای به نام طلا نداشته، به جهان عرضه کرده. دوره اول از 1935 تا 1965 به مدت 30 سال، پشتوانه این دلار طلای کشورهای مختلفی بود که در جنگ جهانی دوم ترسیده بودند و بردند و در امریکا قرار دادند. ژنرال دوگل در دهه 1960 در فرانسه به امریکایی‌ها گفت طلاهای ما را که در جنگ جهانی دوم بردید، پس بدهید. کشورهای دیگر پشت سر فرانسه اصرار کردند و طلاهای‎شان را از امریکا گرفتند. آقای نیکسون، معاون رئیس‌جمهور امریکا بود و هنوز خودش رئیس‌جمهور نشده بود، آمد و در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد که ارتباط دلار با طلا قطع شده. دلار امریکا پشتوانه‌ای به نام طلا ندارد. در سال 1973، جنگ اعراب و اسرائیل شد و اعراب نفت را به روی غرب بستند و قیمت نفت بالا رفت و فقط شاه ایران نفت صادر می‌کرد. آقای دکتر هنری کیسینجر مقاله‌ای در واشنگتن‌پست نوشت تحت عنوان «پروژه ایگنوتوس»، گفت همین‌طور که هوا و آب‌های بین‌المللی مال کسی نیست، نفت و گاز کشورهای مختلف هم مال کسی نیست و به همه تعلق دارد. این پروژه از 1975 کلید خورد و تا سال 2005 میلادی ادامه پیدا کرد و در طول این 30 سال، پشتوانه پول امریکا، "نفت و گاز" شد. چطور؟ بلافاصله بعد از مقاله آقای کیسینجر، آقای ملک خالد شاه عربستان مصاحبه‌ کرد و گفت: «از فردا تمام معاملات نفتی با دلار است». شاه ایران 24 ساعت بعد مصاحبه کرد و گفت: «تمام معاملات نفتی با دلار است». سازمانی به نام اوپک به‎وجود آمد که از تحقیقات، اکتشاف، استخراج، انتقال به پالایشگاه‌ها، فرآوری، مرحله بعد از فرآوری، عرضه به بازار را با دلار انجام دادند. اوپک برای این به‎وجود آمد که بتواند این قضیه را تسهیل کند. پس در 30 ساله 1935 تا 1965، پشتوانه دلار، طلای داخل خاک امریکا بود، از 1975 تا 2005 میلادی، پشتوانه دلار امریکا، نفت و معاملات نفتی در جهان بود.

ما اعلام کردیم بعد از قضیه 11 سپتامبر، ایالات متحده دارد به سمت این قضیه می‌رود که بگوید کسی در این زمینه به سمت تغییر پول نرود. ایران اعلام کرد که باید معاملات نفتی با پول هر کشور صورت بگیرد. اول ایران به سمت یورو رفت، روسیه شجاع شد و به سمت روبل خودش رفت، ما شروع کردیم به معامله تهاتری با چین، یعنی نفت دادیم و کالا گرفتیم. تا آنجا که مقام معظم رهبری پیشنهاد کردند اوپک گازی راه بیفتد. ایران و قطر و روسیه سهام اول اوپک گاز را داشتند. کار که شروع شد، صدای امریکا درآمد.

Bi Partisan Policy Center، مرکز سیاست دوحزبی ایالات متحده، یعنی هم حزب جمهوری‌خواه، هم حزب دموکرات، در 2007 میلادی، زمستان 1387 گزارشی منتشر کرد که الان در اینترنت موجود است و این چرخه را ترسیم کرد که گردش نفت ایران در سراسر جهان به هر کشوری که هست، نهایتاً باید منتهی به معامله با دلار شود، در غیر این صورت، اقتصاد امریکا از هم خواهد پاشید. ایران روی این قضیه پافشاری کرد. کشورهای دیگر هم پای کار آمدند. امریکا در 2005 ارتباطش را با نفت و گاز قطع کرد و همان‌طور که پیش‌بینی کرده که بتواند ارتباطش را با طلا قطع و نفت و گاز را جایگزین کند، حرفش این بود که ما بین 5 تا 10 سال، یعنی از 2005 تا 2010 یا 2015 پشتوانه دلار را اطلاعات داخل اینترنت قرار می‌دهیم. یک چیزی در رسانه‌ها می‌شنوید که اقتصاد دانش‌بنیان، تجارت دانش‌بنیان که در ایران بعضی‌ها می‌گویند و نمی‌دانند معنی‌اش چیست. موقعی که اتحادیه اروپا در سال 1992 می‌خواست شکل بگیرد، در پیمان ماستریخت حرف‎شان این بود که اساس طرح‌ریزی استراتژیک برای اتحادیه اروپای آینده باید مبتنی بر دانش‌محوری باشد، مگر جای دیگر غیر از این است؟ بله، مثلاً طرح‌ریزی استراتژیک ایالات متحده امنیت‌محور است. امریکا، 16 سازمان امنیتی دارد، مهم‌ترین شورای آن هم شورای‎عالی امنیت ملی است. هر جامعه‌ای را که می‌خواهید بسازید، از یک متغیر استفاده می‌کنید. امریکا امنیت‌محور بود، اروپا گفت می‌خواهیم دانش‌محور باشیم. این دانش‌بنیادی را از نظرات تافلر گرفته بودند، چون دیدند او دارد می‌گوید در آینده، سپهر اطلاعات منشأ قدرت است. چرا نتوانستند اینترنت را پشتوانه قرار بدهند؟ چون کلاً در اینترنت دو تریلیون دلار ثروت وجود دارد. تکرار می‌کنم. از 45 تریلیون دلار گردش مالی جهان، کلاً ثروتی که از نظر اطلاعات در اینترنت وجود دارد، دو تریلیون دلار است. امریکا حساب کرده بود که از سال 2005 تا سال 2010 یا نهایتاً 2015 این مبلغ به‌راحتی به 30 تریلیون دلار برسد. امیدی که بسته‌اند، امید غلطی است. نتیجه این شد که الان دلار امریکا پشتوانه ندارد. 1935 تا 1965 طلا و فلزات گرانبها، ارتباطش 10 سال قطع می‌شود. در 1975 تا 2005 میلادی با پروژه ایگنوتوس آقای کیسینجر می‌شود منابع نفت و گاز، منابع فسیلی جهان. امروز دلار فاقد پشتوانه است و امریکا هر چه دلار چاپ و در بازار جهانی عرضه می‌کند، بی‌پشتوانه است.

حالا آمده و می‌گوید هوای مرا داشته باشید، چون اگر اقتصاد من بپاشد، همه شما می‌پاشید. یکی از بزرگ‌ترین اقتصاددان‌های کشور که مسئول یکی از دستگاه‌های تصمیم‌سازی است، چند روز پیش می‌گفت به تک‌تک استادان اقتصاد نامه زده‌ایم که بررسی کنند آن طرف چه اتفاقی دارد، می‌افتد و بعد هم بررسی کنند که در چند ماه آینده در اینجا چه بلایی سر ما خواهد آمد، این را بالانس کنید، نسخه بپیچید تا به سیستم بگوییم چه کار کند. چند ماه دیگر که سراغ ما آمد، می‌گفت حتی یک نفر جواب این نامه رسمی را نداده که از دو حالت خارج نیست: یا اعتقاد ندارند یا بلد نیستند. من البته گفتم دومی است. حالا در چنین شرایطی، اقتصادی که بُعد مبنایی آن پول است، پول هم که یک پدیده objective است. یعنی چه؟ یعنی انگاره‌ای است که من اول آن برگه را به عنوان اعتبار می‌آورم و به شما می‌دهم و شما به عنوان فروشنده این بطری آب را می‌دهید. ما اگر زیر دو خم اقتصاد پول‌مبنا نرویم و مدل و مکتب دیگری را جایگزین نکنیم، حتماً در پنج، شش سال آینده وضعیت‌مان از امریکا بدتر خواهد شد. اصلاً به این فکر نکنید که می‌شود وضعیتی را که در اروپا و امریکا به وجود آمده، جمع کرد. امکان ندارد. خودشان نگرانند. آقای استیگلیتز گفته، آقای نایت فرگوسن گفته، آمارتیاسن گفته، همه درگیرند.

الان اگر مثلاً از سنگ‌کارها بپرسید، می‌گویند دو سال است که یک قطعه سنگ به اروپا صادر نکرده‌ایم، چون اروپا دیگر سنگ نمی‌خواهد، بازارش نمی‌کشد. چرخه اقتصاد هفت مرحله دارد. از استحصال منابع تا تولید کالا تا مرحله عرضه، هفت گام اصلی دارد. اقتصاد پول‌مبنا هر هفت گام را می‌خواهد با پول انجام بدهد و این یکی از فاجعه‌هاست، این یکی از متغیرهای اصلی آن است. سه تا مفهوم داریم. به فارسی می‌گوییم کَد‌آمایی، به عربی می‌گوییم اقتصاد، به انگلیسی می‌گوییم economy که از واژه یونانی می‌آید. شنیده‌اید که در روستاها می‌گویند کدخدا یا در خانه به خانم‌ها می‌گویند کدبانو. این کَد‌آما در زبان فارسی اصیل از اینجا می‌آید. کدبانو به کسی می‌گویند که از مرغ و خروس‌ها، گاو و گوسفند، پشمی که از آنها می‌چیند، شیر و لبنیاتی که از آنها تهیه می‌کند، استفاده می‌کند و با همان منابع موجود، زندگی خانواده را اداره می‌کند. به این شخص می‌گویند کدبانو. نیاز به اینکه از بیرون چیزی بگیرند، ندارد. کدخدا به کسی می‌گویند که به عنوان مدیر روستا، با منابع موجود در روستا، آنجا را اداره می‌کند. خودش قاضی است، خودش پلیس است، خودش معلم است، خودش حاکم است، ریش‌سفیدی و مدیریت می‌کند. کدآما یعنی اینکه شما با همان منابع موجود در جامعه‌تان آن را اداره کنید.

اما تعریف economy که از اندیشه غربی است و در اینجا درس داده می‌شود، این است: «فن تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود». دقت بکنید. یعنی آب، گاز، نفت، میوه، صنعت و منابع اولیه محدود را به نیازهای نامحدود آدم‌ها اختصاص دادن. این چه فن و چه دانشی است؟ اسمش economy است. اقتصاد در عربی یعنی میانه‌روی. پس این سه کلمه هیچ ارتباطی با هم ندارند و هیچ کدام از اینها معادل هم نیستند و تکلیف انسان ایرانی سه زبانه معلوم نیست که دارد کدام یک از اینها را عملی می‌کند! فرآیند objective یعنی اقتصادی که مبنای آن این است که من می‌خواهم قدرت داشته باشم، برای رسیدن به قدرت تلاش می‌کنم پول به دست بیاورم که از طریق پول بتوانم اراده‌ام را بر دیگری تحمیل کنم. تحمیل اراده‌ام بر دیگری چیست؟ اینکه بتوانم از شما خانه‌تان را بخرم، خانه داشته باشم. از شما ماشین بخرم، ماشین داشته باشم. از شما نان بگیرم که گرسنه نمانم. اراده‌ام را بر دیگری تحمیل کنم. دقت کنید مالکیت در اقتصاد لیبرالی و اقتصاد اومانیستی که بشرمبناست، درجه یک است. در اقتصاد قرآنی، مالکیت درجه دو است. ما مالک خودمان هم نیستیم. هم در قرآن داریم، هم در روایات که می‌گوید: «ظَلَمْتُ نَفْسِی». ما سه جور حق را ضایع می‌کنیم، حق خدا، حق مردم، حق خودمان. حق خودش را می‌بخشد، حق الله را. حق مردم، حق‌الناس را نمی‌بخشد و باید رضایت بطلبیم. در مورد حقی که از خودمان ضایع می‌کنیم، ظلمی که به خودمان می‌کنیم، می‌رویم آنجا می‌ایستیم و سرمان را می‌اندازیم پایین و می‌گوییم ببخش! ما به خودمان ظلم کردیم. در مورد ظلمی که به خودمان می‌کنیم، باید در مقابل خدا عذرخواهی کنیم. خدا از ظلمی که به خودمان می‌کنیم، نمی‌گذرد. ما حق نداریم خودکشی کنیم. انسان اومانیست لیبرال حق دارد خودش را بکشد، چون مالکیتش با خودش هست. انسان دین‎دار اجازه‌اش دست خودش نیست که برود خودش را بکشد، پس نتیجه چیست؟ مالکیت در اقتصاد دینی به تعبیر مرحوم شهید صدر و شهید بهشتی و دیگران درجه دو است. وقتی در اقتصاد، مالکیت درجه یک بود، یعنی من اول مالک خودم باشم و بعد مالک چیزی که دارم، نتیجه طبیعی‌اش این می‌شود که هر جور می‌توانم تصاحب کنم و نتیجه‌اش همین می‌شود. وگرنه اگر کسی که اختلاس 3000 میلیارد‌ی کرده، قائل به مالکیت درجه دو بود، چنین کاری را می‌کرد؟ وقتی نظام بانکی و نظام اقتصادی ما دارد مالکیت یک را تأیید می‌کند، یعنی در اقتصاد جمهوری اسلامی دچار التقاط هستیم. تکرار می‌کنم.

در این چند روز بارها این را تذکر داده‌ام و رسانه‌ها هم منعکس کرده‌اند و باز هم می‌گویم. دوستان جوان! شما بر اساس اعتقادات دینی‌تان امسال در تابستان در 45 درجه گرما، 30 روز روزه گرفتید، آن نماز عید فطر این مردم بود، این تعهد این مردم است، این کمک‎شان به سومالی و جاهای دیگر است. اینها پرچم دین را بلند کردند، کاری که هیچ پیامبری و هیچ امام معصومی امکانش را نداشت، 32 سال است که جلو برده‌اند. چطور می‌شود برای مردم به این خوبی که اعتقاد به قرآن و اسلام دارند، مالکیت درجه دو را در اقتصاد برای‎شان مالکیت درجه یک کردیم؟ مجموعه حکومت باید پاسخ بدهد. مجلس، دولت، قوه قضائیه و شورای نگهبان در مورد این قضیه چه پاسخی دارند؟ چرا اقتصاد جمهوری اسلامی امروز، اقتصاد لیبرالی است با مالکیت درجه یک؟ مالکیت درجه یک است که موجب می‌شود یک آدمی 3000 میلیارد اختلاس کند. مالکیت درجه یک شرک است، چون من خودم را شریک خدا می‌دانم و می‌گویم به کسی پاسخگو نیستم و همه چیز را برای خودم می‌خواهم. می‌گفت این ترجمه اَلْقارِعَة، مَعَ الْقارِعَة یعنی مالِ خودم مالِ خودم، مال بقیه هم مال خودم!

حالا در چنین فضایی که ما مالکیت درجه یک را برتافته‌ایم، مشکلات‎مان هم دارند عدیده می‌شوند. سرتان را درد آوردم. از نگاه objective برویم سراغ نگاه subjective. انسان‌های زیادی در غرب دارند تلاش می‌کنند از اقتصاد پول‌مبنا فاصله بگیرند. چند سالی است ما هم داریم در ایران تلاش می‌کنیم که به مکتب جایگزینی برسیم که بتوانیم به‌جای اقتصاد پول‌مبنا، مکتب اقتصاد دیگری را بیاوریم که سیستم صدمه نخورد.

نگاه قرآن در این مسیر چیست. نگاه قرآن objective نیست، بلکه subjective است، یعنی نگاه را به خود انسان ناظر می‌کند نه به پدیده بیرونی. به‌جای قدرت خرید، قرآن روی قدرت فروش حساب می‌کند. خوب دقت کنید. قرآن به‌جای قدرت خرید، یعنی اینکه من پولی را به دست بیاورم که با آن چیزی را بخرم و اراده‌ام را تحمیل کنم، روی قدرت فروش حساب می‌کند.

در اساس خلقت در دین، انسان یک هنر بیشتر ندارد، آن هم هنر خودفروشی است. خدا فطرتاً انسان را جوری آفریده که خودش را بفروشد. پس خریدن و خریداری خیلی هنر ما نیست، هنر ما فروختن است. این تمایز نگاه objective و subjective است. نگاه اقتصاد مدرن این است که من باید پولی به دست بیاورم که بتوانم بخرم، نگاه قرآن این است که شما چیزی دارید و می‌خواهید بفروشید.

سه نوع فروختن وجود دارد. مکتب اولِ فروختن، فروختن به خود است. به قول یکی از دوستان، خودخری که دو جور می‌شود تعبیرش کرد: هم خودش را می‌خرد، هم خودش خر است! مدل مکتب خودخری، می‌شود نارسیسیزم. نارسیس یعنی گل نرگس. در آب که نگاه می‌کند، عاشق خودش می‌شود. نمی‌توانم به خودش دست پیدا کند، در حسرت خود می‌سوزد و خودش را می‌خرد. خودپسندی و خریدن خود، یعنی اینکه انسان خودش را به خودش بفروشد. این یک نوع خودفروشی است.

نوع دوم خودفروشی پنج شق دارد. اینکه انسان خود را به دیگری می‌فروشد. اول کسی است که زور بازو دارد، نیرو می‌فروشد مثل فوتبالیست‌ها، ورزشکارها و کارگرها. کارگری که آجر را تا چهار طبقه بالا می‌اندازد، وزنه‌برداری که هالتر می‌زند، فوتبالیستی که در 90 دقیقه چهار تا گل می‌زند، چه می‌فروشند؟ نیروی عضله. فوتبالیستی که نتواند 90 دقیقه بدود، وزنه‌برداری که نتواند وزنه را بالا ببرد و کارگری که نتواند آجر بیندازد بالا که کسی محصولش را نمی‌خرد و از او امضا نمی‌گیرد. پس او خودش را از طریق نیروی عضله می‌فروشد.

آدم دوم کسی است که قطعات بدنش را می‌فروشد. خون می‌فروشد، چینی‌ها و ژاپنی‌ها که موهای‏شان لخت است، برای عروسک‌سازی مو می‌فروشند، بعضی‌ها کلیه می‌فروشند. پس بعضی‌ها قطعات یدکی بدن‌شان را می‌فروشند.

نوع سوم خودفروشی حنجره‌فروشی است: سخنران‌ها، قاری‌های قرآن، مداح‌ها و خواننده‌ها. به قول قرآن کسی صداهای انکر الاصوات‌‌ را که نمی‌خرد. شما به خواننده‌ای بابت کاست و دی‌وی‌دی و صدایش پول می‌دهید که صدای زیبایی داشته باشد. مداح و قاری قرآن هم همین‌طور. پس بعضی‌ها حنجره‌فروش هستند.

گروه چهارم دانشمندان هستند که ایده می‌فروشند. کسی که ایده یا نظریه خوبی نداشته باشد، شما در دانشگاه نظریه‌‌اش را نمی‌خوانید، اصلاً در کتاب نمی‌آورند که شما آن را بخوانید و امتحان بدهید. پس اندیشمندان ایده می‌فروشند.

لذا جزو هر یک از این گروه‌ها که باشیم، به هر طریقی خودمان را می‌فروشیم. شق دیگری هم هست که مردان و زنان بدکاره به بدترین شکل، خودشان را می‌فروشند و تن خود را وسیله شهوترانی دیگران قرار می‌دهند. این پنج نوع خودفروشی، فروش به دیگران است.

قرآن شقّ سومی دارد که روی این تأکید می‌کند و آیه 111 سوره توبه است.(2) این آیه اساس دکترین اقتصادی در قرآن است. خوشبختانه تعدادی از جوانان نسل شما و قبل از شما روی این موضوع کار کرده‌اند. تِز یکی از دانشجویان دختر ما در دانشگاه تهران مبتنی بر این آیه است و داریم اساس یک مکتب اقتصادی جدید را مبتنی بر این آیه کار می‌کنیم. آن چیزی که قطعی است این است. در قرآن هر آیه‌ای که با «إِنَّ» آغاز شد، می‌شود دکترین. می‌فرماید: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى»، خدا مشتری است. از ماده شراء می‌آید. «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أََمْوَالَهُم»، خدا نگفته از مردم و از ناس، گفته از مؤمنین می‌خرد. مال و نفس آنها، یعنی دو چیزی را که خودش داده از آنها می‌خرد. به‌جایش چه می‌دهد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ»، مابه‌ازایش بهشت را می‌دهد. این‎ها می‌روند و حتی در راه خدا مقاتله می‌کنند، چه بکشند، چه کشته شوند، پیروزند. این وعده حقی در قرآن و تورات و انجیل است. «وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَ الإِنجِیلِ وَ الْقُرْآنِ» در این کتاب‌های آسمانی این وعده حق آمده. می‌فرماید چه کسی در عهدی که می‌بندد نسبت به خدا پایبندتر است؟ بعد بشارت می‌دهد: «فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ». کلمه اصلی اقتصادی در قرآن، بیع است، اقتصاد نیست.

بعضی از کلمات عربی در زبان ما جا افتاده‌اند که اصلاً دینی نیستند. یکی تربیت است. ما در قرآن چیزی به نام تربیت نداریم، یکی سیاست است، ما در قرآن چیزی به نام سیاست نداریم، یکی ذهن است، در قرآن چیزی به نام ذهن نداریم، مابه‌ازایش فؤاد داریم. یکی هم مسئله اقتصاد است. ما در قرآن به‌جای اقتصاد، بیع داریم. بسیاری از کلمات در جامعه ما جاری شده‌اند که اصلاً قرآنی نیستند، ولی مردم اینها را مقدس می‌گیرند، درحالی که در قرآن مابه‌ازاهای کامل‌تری دارد. «فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ»، بشارت باد بر شما با این بیعی که انجام دادید که این فوز عظیم است، «وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

در این معادله خرید و فروش، خدا مشتری است. در شقّ سوم خودفروشی، انسان‌هایی هستند که خودشان را به خدا می‌فروشند. در این مدل اقتصادی، می‌گوید قرض هم که می‌دهید، به خدا می‌دهید: قرض‌الحسنه. قید قرآن این است که شما دارید به خدا قرض می‌دهید، پس دارید خودتان را به خدا می‌فروشید. قرضی که می‌دهید، به خدا قرض می‌دهید. 169 بار از این قید استفاده می‌کند که انفاق کنید. «تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ»(3). لذا شما معامله، مبادله و مبایعه می‌کنید. این سه قید در قرآن هستند. این سه تا به ربا منتج می‌شود. یعنی چه؟ مگر نگفت که با این بیع به شما بشارت می‌دهم؟ به شرطی که این سه تا، سه چیز از کنارشان دربیاید. شما وارد مغازه‌ای می‌شوید که یک بطری آب و دستمال کاغذی بگیرید و می‌گویید: «آقا! سلام! حال شما خوب است؟ دستمال دارید؟ بطری آب معدنی دارید؟» این یک معامله و یک تعامل است. گفت‎وگویی صورت می‌گیرد. می‌گوید: «ببخشید دستمال‌هایی که دارم مانده پشت ویترین، آفتاب خورده و خراب شده، بطری‌هایی که دارم تاریخ مصرفش گذشته». کالایش نامرغوب بود، نفروخت. این معامله باید منتج به خُلّت شود، خُلّت یعنی خلیل شدن. آنجا که در سوره بقره می‌گوید ابراهیم خلیل، یعنی ابراهیم دوست خدا. شما فوراً با این فروشنده دوست می‌شوید و می‌گویید عجب آدم منصفی است. خدا پدرش را بیامرزد. خلّت پدید می‌آید و شما به گام دوم می‌رسید، یعنی مبادله. می‌توانستید خداحافظی کنید و بیرون بروید، ولی باز هم می‌آیید خرید کنید. می‌گویید: «می‌خواهم آب را در رادیاتور ماشین بریزم، اشکال ندارد که تاریخ مصرف آن گذشته. این اطراف آب پیدا نمی‌کنم. می‌خواهم با دستمالی شیشه ماشینم را تمیز کنم». معامله شما به مبادله می‌انجامد. در این تبادل، قرآن می‌گوید انفاق کنید. فروشنده با خودش می‌گوید حالا که می‌خواهد این‌جوری استفاده کند و این هم که می‌خواست از دست من برود، من هم ارزان‌تر می‌دهم و با خدا معامله می‌کنم. قرآن گفته اگر این کار را بکنی، 10 برابر به تو می‌دهم. اگر اعتقاد داری چرا پولت را توی بانک می‌گذاری که روی آن بهره بیاید. برای خدا بده کار برادر مؤمنت را راه بینداز تا خدا 10 برابر به تو بدهد و بعد ببین که زندگی‌ات چطور برکت پیدا می‌کند. ما با قرآن شوخی کردیم. برخی از این بزرگان سیستم، قرآن را قبول ندارند. آن‌قدر که به نظریه‌های کتاب‌های اقتصادی و تئوری‌های غربی باور دارند، باور کنید به قرآن اعتقاد ندارند. دوستان عزیز! آن طرف دنیا، اقتصاد غرب که مبنای شماست دارد از هم می‌پاشد. شما هنوز نظریه‌های آنها در کتاب‌های اقتصادی‌شان را باور دارید؟ پس چه شد؟ فروش خود به ‌خود، فروش خود به دیگران، فروش خود به خدا.

در این فرآیند خودفروشی، دیگر پدیده objective نیست، یعنی گزاره‌ای نیست که برویم بخریم. از خودمان شروع می‌شود، از فروش خود. به هر دری می‌زند که بشود رئیس یک روزنامه یا یک شبکه تلویزیونی و آخرت خودش را مفت می‌فروشد. انسان آخرت خودش را بفروشد که دروغ‌ها را پخش کند و وسط یک برنامه اخلاقی، پیام ضداخلاقی بدهد؟ به لطایف‌الحیل متوسل می‌شوند که مردم را وادار کنند که در این بانک‌ها سرمایه‌گذاری کنند، بعد یک کسی بیاید پول‌هایشان را این‌جور جمع کند و برود.
چه کار باید بکنیم؟

1. اقتصاد subjective باید بیاید جای اقتصاد objective و فروش را مبنا قرار بدهیم نه خرید را.

2. اقتصاد پول‌مبنا را حذف و اقتصاد غیر پول‌مبنا را جایگزین کنیم.

چه سازوکاری دارد؟ حتماً در آینده اینها را از طریق رسانه‌ها منعکس می‌کنیم. طرح‌های خوبی که دوستان دانشجو دارند تهیه می‌کنند و طرح‌های استراتژیکی که دارد آماده می‌شود، ان‌شاءالله انعکاس پیدا می‌کنند. باور من این است امروز که اقتصاد جهانی از نفس افتاده، ملتی که این حق را دارد که مدل بدهد و جهان از روی مدل این مردم کپی کند و جلو برود، مردم ما و نسل شماست. دوستانی که الان 27، 28 ساله هستند، یعنی دانشجویان نسل قبل از شما، در تحقیقات‌شان به نتایجی می‌رسند که حیرت‌انگیز است. ما در مرکز بررسی دکترین‌ها، این نظرات را دسته‌بندی و برای مسئولین ارسال می‌کنیم، در جلسات و رایزنی‌های مختلف مطرح می‌کنیم. این جریانی که راه افتاده «الگوی اسلامی‌ـ‌ایرانی پیشرفت»... فاصله بچه‌هایی که دارند این طرح‌ها را تهیه می‌کنند، با این شیوخ و ریش‌سفیدها در نظام، از نظر تعیین و ترسیم چهارچوب اداره جامعه، سال نوری است. تازه سال نوری که می‌گویم یک حد فیزیکی و قابل رصد است و برای تقریب به ذهن شما ـ‌‌ذهن که نداریم‌ـ‌ تقریب به فؤاد شماست. یعنی بسیاری از مسئولین دارند جای دیگری می‌روند. نسل بعد آمده و پوست انداخته و دارد در فرآیند تحول ملی حرف‌های عجیبی را از دل قرآن درمی‌آورد که بعضی از مسئولین اصلاً باور نمی‌کنند. آقا! مبنا جلوی چشم شماست، آیه 111 سوره توبه.

مگر نمی‌گویند در اقتصاد مدرن، هدف جلب رضایت مشتری است؟ مشتری خداست، هدف جلب رضایت خداست، لذا در انتهای سوره فجر ـ‌‌می‌گویند این آیه در مورد امام‌حسین(ع) صدق می‌کند که وقتی رسید به جایی که خود را به‌طور کامل به خدا فروخت، نفسش، نفس مطمئنه شد‌ـ می‌فرماید: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ»(4) به طرف ربّ خودت بیا که: «رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» که من از تو راضی هستم و تو هم از منِ خدا راضی هستی. هدف جلب رضایت مشتری، رضایت خداست. رضایت دو طرف جلب شده، هم رضایت فروشنده (امام‌حسین) هم خریدار (خدا). «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی». من به تو قول داده بودم که «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى» من می‌خرم مال و نفس توی مؤمن را و به‌جای آن «بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» حالا «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»(5)، حالا وارد صف بندگان من بشو و برو داخل بهشت من.

در چنین شرایطی، به این قرآن پشت کرده‌ایم. در طول 40 روز گذشته، سه بار دیده‌ایم که اندیشمندان و بزرگان انقلابی و سیاسی 60، 70 کشور در اینجا جمع شدند و دسته‌دسته می‌آیند و از ما می‌پرسند یکی به ما بگوید مدل اداره این جامعه چیست؟ دو سال پیش از روسیه و آلمان آمده بودند اینجا که آقا! در کشور ما خانواده دارد از هم می‌پاشد. می‌دانید که جمعیت روسیه در هفت، هشت سال آینده 10، 15 میلیون کم می‌شود. آقای پوتین موقعی که رئیس‌جمهور بود، شنبه‌ها را تعطیل کرده بود که مردم بروند و به زندگی شخصی خود بپردازند. اگر خانم‌ها در روسیه بچه‌دار بشوند، سوای مرخصی زیادی که به آنها می‌دهند، پول زیادی هم به آنها می‌دهند. آمده بودند اینجا و می‌گفتند یک کسی برای جلوگیری از فروپاشی خانواده به ما مدل بدهد. جمعیت آلمانی‌ها سه چهار سال پیش 83، 84 میلیون نفر بود، برآورد کرده‌اند که در 25 سال آینده می‌شود 60 میلیون نفر، آن هم به‌شدت پیر و همراه با کاهش جمعیت. آمده بودند و می‌گفتند یک کسی به ما بگوید چه کار کنیم؟ گفتیم یک کسی باید به خود ما بگوید چگونه به جوان‌هایمان بگوییم بروید ازدواج کنید. سن ازدواج بالا رفته، بعد هم که ازدواج می‌کنند، فقط یک بچه و همه هم می‌خواهند بشوند دکتر و قیافه گرفتن. خدا وکیلی ته قضیه هیچی نیست. خودتان را سر کار نگذارید. تازه بعد از همه این قضایا، تا ازدواج می‌کنند فوری طلاق. این بلا سر خود ما هم آمده.

حالا او آمده به ما می‌گوید به ما مدل اجتماعی و خانواده بدهید، این یکی راه افتاده آمده می‌گوید به ما مدل اقتصاد بدهید، آن یکی می‌‌آید می‌گوید به ما مدل حکومت بدهید. الان زمانی است که ما باید به این ملت‌ها و کشورها ایده بدهیم، لذا این جنبش بسیار مهم اشغال وال‌استریت، این جنبش اجتماعی را که در سه هفته گذشته در هشت شهر امریکا شکل گرفته، هر دو سه روز یک بار در رسانه‌ها رصد کنید. در جهان دارد اتفاق عجیبی می‌افتد. در متن این تحول باشید تا متوجه شوید چرا اروپا دارد متلاشی می‌شود. حوزه یورو با 400 میلیون جمعیت و 27 کشور. چرا جایی مثل ایالات متحده با 310 میلیون نفر جمعیت و اقتصاد طراز اولی که دارد گرفتار این مشکل می‌شود؟ ریشه آن در چیست؟ خود فرگوسن می‌گوید ریشه آن در رباست.

ببینید چرا در جامعه ما 3000 میلیارد اختلاس صورت می‌گیرد؟ ریشه آن در چیست؟ اگر قرار است جامعه‌ای داشته باشید که مثل نسل ما نیایید اینجا بایستد و موضع‎تان عذرخواهی و اعتراض باشد، موهایتان را سفید کرده باشید و موضع‎تان نسبت به نسل بعد این باشد که ببخشید نسل ما بلد نبود، ببخشید نسل ما قرآن را پیاده نکرد، ببخشید نسل ما عبرت نگرفت که آن طرف دنیا دارد چه اتفاقی می‌افتد. از الان چشم‌تان را باز کنید. این مردم لیاقت خیلی بیشتر از اینها را دارند. بروید تاریخ انبیا را بخوانید. یکی از آنها یک‌صدم چنین مردمی را نداشته‌اند، حتی پیامبر خودمان. هیچ امام معصومی هم لنگه این مردم را نداشته، با همین خطاهایی که کف خیابان‌ها دارند و با همین مسائلی که از این مردم می‌شناسید. همین‌جوری این مردم همان امت ویژه‌ای هستند که خدا قول داده بود، اما تعارف ندارد، اگر کوتاهی کنید و نسل شما هم سرتان را به کار خودتان گرم کنید، همه این موهبت از دست می‌رود. ژاپنی نمی‌تواند، چینی نمی‌تواند، هندی نمی‌تواند، روسی نمی‌تواند، اروپایی و امریکایی نمی‌توانند، افریقایی که در گرسنگی سومالی‌اش گیر کرده، امریکای لاتین که تازه در version دست دهم مارکسیسم آقای مورالس و آقای چاوز مانده که آن هم اگر ما زیر بغلش را نگیریم، حفظ نمی‌شود. ان‌شاءالله نسل جوان ما، نسل قبل از شما، نسل شما و نسل بعد از شما، در یک دوره 25، 30 ساله تلاش کند، در بخش لا اله، نظریه‌های منحوس و منفی را کنار بگذارد و حرف‌های جدیدی تولید کند.

ما توانستیم در تحریم به فضا برویم، انرژی هسته‌ای را به نتیجه برسانیم و سلول‌های بنیادی را عملیاتی کنیم. 30 سال است در تحریم اقتصادی هستیم و یک‌دهم بودجه‌مان بدهی داریم. کل بودجه ما 300 میلیارد دلار است، یک دهم آن یعنی 30 میلیارد دلار بدهی خارجی داریم. الان ایالات متحده 3.5 برابر بودجه‌ رسمی‌اش بدهی دارد. بودجه امریکا چهار تریلیون دلار است، 14.6 تریلیون دلار بدهی دارد. پس عملاً آنهایی که می‌گفتند اگر با امریکا رابطه برقرار کنیم، مشکلات اقتصادی‌مان حل می‌شود، امریکا که خودش با خودش رابطه دارد، چرا مشکلش حل نشده است؟ چرا ایتالیا که با امریکا رابطه دارد 1.2 تریلیون دلار بدهی دارد؟ چرا انگلیس پارسال ناگهان شهریه دانشگاه‌هایش را سه برابر کرد؟ اگر ناگهان به دانشجوی دانشگاه آزاد ما بگویید پنج میلیون تومانی که می‌پرداختی، شده 15 میلیون تومان، بنده خدا درجا سکته می‌کند! در چنین شرایطی ما الان این فرصت را داریم که بین اقتصاد subjective و objective این تمیز را قائل شویم، بین خرید و فروش بالانس برقرار کنیم و اقتصاد پول‌مبنا را جایگزین کنیم. الان در مرحله ایجاد تردید هستیم که تردید به وجود بیاوریم که همه خیال نکنند، تنها راه اقتصاد، پول با پشتوانه‌های مختلف است. روی این مدل جایگزین باید کار کرد:

پشتوانه پول را می‌توانیم زمین قرار بدهیم. در واقع، یکی از پهناورترین کشورهای جهان را داریم. 20 سال تلاش کردید تا این مسئولین آمدند و در انتخابات دو دوره گذشته، یکی گفت من 120 تومان می‌دهم، یکی گفت من 50 تومان از پول نفت را می‌دهم، نفر بعدی که رئیس‌جمهور شد، الان دارد 44 هزار تومان می‌دهد. ما نکته بعد را شروع کردیم و آن هم سرانه زمین است، عنایت داشته باشید حدود سه هکتار به هر کدام از شما زمین تعلق می‌گیرد. در این سرانه زمین، 100 متر مال شما 2900 متر آن دست حکومت که جاده بزند، کارخانه بزند، کوه و بیابان باشد، فرودگاه بزند، سد بزند و سایر چیزهایی که حکومت نیاز دارد، همین‌طور بدهد دست کشاورزها و صنعتگرها. اگر بتوانیم سرانه زمین را در جامعه جا بیندازیم که هر کس که به سن 15 سالگی رسید فیش زمینش را بگیرد و وقتی از دنیا رفت، باطل شود و قابل ارث بردن نباشد، با سازوکارهایی که دارد، مطمئناً بخش عمده‌ای از مسئله توازن اقتصادی رقم خواهد خورد و بالانس خواهد شد. این یک نکته کلیدی است.

الان داریم این شق را کار می‌کنیم. این شق دست قوه قضائیه بود، طرح کاداس؛ 11، 12 سال است که محکم ایستاده‌ایم و داریم دنبال می‌کنیم. خوشبختانه قوه قضائیه پاسخگو شده، 1% آن چیزی است که قوه قضائیه سند می‌کند. غیر از 3000 میلیاردی که از ثروت شما در بانک می‌خورند ـ‌چون پول شماهاست که در بانک‌ها جمع شده‌ـ گروهی هم دارند زمین‌ها را می‌خورند. ایستادن جلوی زمین‌خواری به این شکل است که ما مردم را در این زمین‌ها صاحب کنیم و بگوییم این زمین شماست که دارند می‌خورند. انفال یعنی اضافیِ زمین و بیرون از این زمین‌های رسمی، همین‌طور که می‌گویند نماز نافله، یعنی نمازی اضافه بر نمازهای اصلی و رسمی. در آیه 1 سوره انفال خداوند می‌فرماید: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ» اضافی زمین‌ها مال خدا و رسول اوست و حکومت باید مردم را در آن دخیل کند. در باره مبانی فقهی آن با فقها بحث کرده‌ایم، گفتند همین را باید دنبال کنید. سیاست و جهت‌گیری نظام این است، لذا همان‌طور که توانستیم جا بیندازیم که مردم از نفت زیر زمین سهم دارند، حالا هر قدر که می‌خواهید بگویید، 40 هزار تومان، 100 هزار تومان، هر قدر، این را هم باید در ظرف چند سال جا بیندازیم که مردم از زمین هم سهم دارند و این باید تثبیت شود.

نیت من در این جلسه این بود که شما را با دو دسته اقتصاد objective و subjective آشنا کنم. در اقتصاد objective خرید مطرح است و ما برای اینکه بتوانیم بخریم، دنبال قدرت خرید می‌رویم. قدرت خرید هم یعنی پول. با پول بتوانیم بخریم و اراده‌مان را بر دیگری تحمیل کنیم. اقتصاد قرآنی objective نیست، بلکه subjective است و در آن فروش مطرح است که سه حالت داشت: فروختن به خود، فروختن به دیگران و فروختن به خدا که به تعبیر حافظ «رحمة‌الله‌علیه» که خیلی زیبا این نکته را به تصویر کشیده. به ظرافتی که در این قضیه می‌آورد عنایت داشته باشید:

«در کوی ما شکسته ‌دلی می‌خرند و بس/ بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است»

ان‌شاءالله، والسلام!

پی‌نوشت‌ها:

(1) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 31.

(2) «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَ الإِنجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

(3) قرآن کریم، سوره آل‌عمران، آیه 92.

(4) قرآن کریم، سوره فجر، آیات 27 و 28.

(5) قرآن کریم، سوره فجر، آیات 29 و 30.

منبع: رجانیوز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۱۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">